درباره عیاس کیارستمی دست کم ۲۸ فیلم ساخته شده است. این تعدادی است که امید نجوان در مقالهای در فصلنامهی «سینما حقیقت» (شماره تابستان ۱۳۹۵) فهرست کرده است. تعدادی از این فیلمها در نوشته دیگری معرفی کردهام. نگاهی به این فیلمها نکات جالبی را روشن میکند.
بیشتر این فیلمها را نزدیکان عباس کیارستمی ساختهاند. دو فیلم کار پسرش بهمن کیارستمی است، دو فیلم را حمیده رضوی فقید که از دوستان او بوده ساخته، دو یا سه فیلم را هم سیفالله صمدیان که باز از دوستان و همراهان کیارستمی در بسیاری از سفرهایش بوده است.
نکته دیگر این که هیچیک از کسانی که درباره کیارستمی فیلم ساختهاند، خود را در حدی ندانستهاند که درباره سینمای او اظهارنظری بکنند.
نکته سوم این که کارِ تقریباً همهی آنها محدود شده است به ثبت لحظههایی از شیوه کار کیارستمی در پشت صحنه فیلمهایش، حضورهای اجتماعی او در جشنوارههای بینالمللی و اظهارنظرهای او درباره موضوعات مختلف مانند سینما، فیلمهای خودش و زندگی به طور کلی. فیلمهایی که فیلمسازان خارجی درباره او ساختهاند هم از این قاعده مستثنا نیستند. بیشتر اینها را فیلمسازانی ساختهاند که از ستایشگران کیارستمی بودهاند.
در یک کلام، فیلم مستقلی در بررسی و نقد کارنامه سینمایی کیارستمی در کلیت آن وجود ندارد و این امر مسلماً خواست خود کیارستمی بوده است، چرا که با اهمیت بالایی که او در سینمای ایران و جهان داشته، بیتردید بودهاند کسانی که بخواهند راجع به او فیلم جامعی بسازند.
دلیل این امر میل کیارستمی به کنترل تصویر اجتماعی خودش بوده است. در ابتدای فیلم کپی کپی برابر اصل (حمیده رضوی، ۱۳۸۹) صحنهای هست که کیارستمی فیلمساز جوان را راهنمایی میکند که کادر دوربین را چگونه ببندد. حمیده رضوی این کادر را در فیلم باقی گذاشته است، در حالی که میتوانست آن را حذف کند. علت این کار قابلتفسیر است. امید نجوان معتقد است که فیلمساز جوان از سر تواضع، نمایش قدرت استاد را (شکی نیست که این صحنه یک نمایش قدرت است، چرا که کیارستمی در واقع دارد به ما میگوید که وقتی پشت دوربین هم نیست، میتواند بفهمد که چه اتفاقی برای تصویر میافتد) در فیلم باقی گذاشته تا به این ترتیب به ضعفهای فنی فیلم خود اذعان کرده باشد. شاید. اما فارغ از اینکه انگیزه رضوی چه بوده است، ما شاهد نمونه آشکاری از میل او به کنترل تصویر خودش هستیم. مسلماً او با فیلمساز یا منتقدی مستقل، که از موضعی برابر به او برخورد میکرد، نمیتوانست وارد چنین رابطهای شود. برای چنین رابطهای لازم بود مناسبات بین دو فیلمساز دوستانه و خودمانی و در عین حال نابرابر باشد. لازم بود مستندساز خود را در مرتبه شاگرد یا ستایشگر یا مرید کیارستمی بداند.
البته میل کیارستمی به کنترل غیرمستقیم موضوعات خود، در هدایت (نا)بازیگران فیلمهایش هم مشهود است. همان طور که در فیلم طرح میبینیم، او همیشه دیالوگ کاراکترهای مقابل بازیگری را که در تصویر میبینیم خودش میگوید و دقیقاً به بازیگر مقابلش (همان که در تصویر دیده میشود) دیکته میکند که چه بگوید و چطور بگوید. در صحنه دیگری از این فیلم نوع رابطه او با بازیگر نقش باقری (کارگر تاکسیدرمیست موزه) را شاهدیم، رابطهای که در آن همه چیز از سوی کیارستمیِ کارگردان دیکته میشود.
اما از طرح این موضوع چه نتیجهای میخواهم بگیرم؟ آیا منظورم این است که به این سبب، فیلمهای مستندی که درباره این فیلمساز مهم ایرانی ساخته شدهاند ارزشی ندارند؟ برعکس. هدف من این است که نشان دهم مولف این فیلمها یا دست کم یکی از دو مولف هر یک از این فیلمها خود عباس کیارستمی است. این فیلمها، آن جا که تریبونی هستند برای این که فیلمساز تیزبین ما نظرهایش را درباره زندگی و سینما بیان کند منبعی غنی برای شناخت او و سینمایش هستند. و در عین حال فیالنفسه دیدنی و شنیدنیاند. این که میگویم شنیدنی، قصدم اشاره به توانایی کیارستمی در ژانر «گزینهگویی» است. کیارستمی از زمانی متوجه شده است که این نوع فیلم درباره او، بیش از این که وسیلهای برای سخن گفتن فیلمساز پشت دوربین باشند، تریبونی هستند برای خودش که اندیشههایش را در قالب عباراتی کوتاه بیان کند. میل او به این امر (دست کم در یک دوره از فیلمسازیاش) از آن جا هم پیداست که او فیلمی میسازد در توضیح فیلم ده که در آن خودش هم پشت دوربین و هم جلوی دوربین است.
و سرانجام این که این فیلمها سند هستند و مانند هر سند دیگری هم به کار ستایشگران او میآیند و هم به کار کسانی که نگاهی انتقادیتر به آثار استاد دارند. و مانند هر سندی، معنی اینها هم به مرور ایام دگرگون میشود.
بسیار عالی و هوشمندانه. کاملا موافقم. کیارستمی همه چیز اطرافش را در کنترل داشت و همین نکته راز موفقیت اوست.