یک آدمربایی و دو مرد. مشکل روایت فیلم این است که نمیداند بر کدام متمرکز شود: مرد جوانی که آن طور که کمکم میفهمیم در گذشته اعتیاد داشته و هم اکنون رفتاری عصبی از خود بروز میدهد، مرتب پلک میزند و ناخنهایش را میجود، رابطهاش با زنی که دوست میدارد در خطر است و از سوی پدر آن زن تحقیر میشود، یا احمد پیران محیطبان سابق با مشکلاتی در گذشتهاش و رابطهاش با فرزندی که اصلاً در فیلم نیست. یا شاید اصلاً خود آدمربایی و بسیج مردم برای یافتن بچهی ربوده شده؟
نویسنده: robertsafarian
فایده و زیان «اسپویل کردن»
سال ۱۹۴۲. فیلم مهمانان شب مارسل کارنه را تازه به سینمای محلمان آورده بودند و مشتاق بودم هرچه زودتر ببینمش، بنابراین از مدرسه جیم شدم و به دیدن فیلم رفتم. از فیلم خیلی خوشم آمد. همان شب، عمهام که در کنسرواتوار موسیقی نواختن ویولن میآموخت، به خانهمان آمد تا مرا به سینما ببرد؛ از قضا او هم فیلم مهمانان شب را انتخاب کرده بود. من که جرأت نداشتم اعتراف کنم فیلم را دیدهام، ناچار رفتم و فیلم را دوباره دیدم در حالی که وانمود میکردم اولین بار است آن را میبینم. این نخستین بار بود که متوجه شدم عمیقتر و عمیقتر شدن در اثری که آدم تحسین میکند میتواند چه اندازه جذاب و هیجانانگیز باشد، این تجربه میتواند تا آنجا پیش برود که گویی فرایند خلق اثر را تجربه میکنی.
فرانسوآ تروفو / مقدمهی کتاب فیلمهای زندگی من
نگاهی به فیلم پیر پسر ساختهی اُکتای براهنی
شکی نیست که آس پیرپسر بازی حیرتانگیز حسن پورشیرازی است در نقش پدر ذاتاً خبیث دو پسر جوان، با پیشینهای در آزار و قتل مادر یکی از این پسرها، بیتوجه به آینده و خواست فرزندانش، زنباره، فاسد و … در یک کلام ابلیس مجسم. کسی که تنها از شرّ و فساد و بدی اِبایی ندارد، بلکه تئوری هم در این باره دارد و فکر میکند دنیا بد است و آدمها ذاتاً همه شرّند و اگر کسی بد نیست، به خاطر این است که نمیتواند، بیعرضه است و گرنه او هم فرقی با دیگران نمیداشت. شخصیتی که آشکارا اقتباسی است از شخصیت پدر برادران کامازوف،
مغولها: انباشته از نشانهها
تمامی آدمها، اشیاء و حوادثی که در فیلم میبینیم، نشانههای چیزهای دیگر هستند. آدمهای فیلم کمتر به عنوان شخصیت منفرد و بیشتر به عنوان نمونهی نوع خود مطرح هستند. خطری که فیلمی تا این پایه انباشته از نشانهها و استعارهها را تهدید میکند این است که به معمایی بدل شود که به جای تجربهی حسی و لذتبخش آن، باید به حلش نشست و خطری که بیننده را تهدید میکند این است که سرگرم یافتن معنای نشانهها و ارتباط آنها با یکدیگر شود و به حل این معما دل خوش کند.
نگاهی به فیلم مستند «داخلی-تهران» ساختهی آزادی رضائیان مقدم
ترجیح میدادم اسم فیلم «سه زن» باشد، نه داخلی-تهران. فیلم میتوانست در تهران نباشد، «داخلی» بودنش هم چندان چیزی راجع به محتوای آن نمیگوید. حتی میشد اسمش «تنهایی» باشد. چرا که فیلم دربارهی زندگی سه زن تنهاست که در سه طبقهی یک ساختمان قدیمی زندگی میکنند. زنانی که همه در گذشته ماجرای عاشقانه یا ازدواج ناموفقی داشتهاند و به سه نسل تعلق دارند
چرا از این فیلم خوشمان میآید؟ چرا از آن فیلم خوشمان نمیآید؟
همهمان در کودکی از قهرمانی کابویها لذت بردهایم و از سرخپوستها بدمان آمده است. امروز، اما شاید به خاطر افزایش معلومات عمومیمان دربارهی رنجهایی که بومیان آمریکا کشیدهاند و ظلمی که بر آنها رفته است، دیگر نمیتوانیم بیتفاوت باشیم نسبت به تصویر مخدوشی که در وسترنهای آمریکایی دهههای میانی سدهی بیستم از آنها ارائه شده است.
تومانیان و ما
به بهانهی بازچاپ «یادنامهی تومانیان» / گذارندگان به فارسی: ه.ا.سایه، نادر نادرپور / با همکاری: گالوست خانِنتس و ر. بِن / نقشپرداز: ادیک آیوازیان / گشودن دژ تموک و اشعار دیگر
سهراب شهیدثالث: گرابه یا چخوف
جستوجویی در کتاب نوستالژی جای دیگر: گفتهها، نامهها و یادداشتهای سهراب شهیدثالث، به کوشش رضا حائری اگر هیچ دربارهی سهراب شهیدثالث ندانید، حتماً به گوشتان خورده است که او «فیلمساز چخوفی» بود، به چخوف خیلی علاقه داشت و در فیلمهایش به شیوهی او زندگی را ترسیم میکرده است. اما آیا واقعاً چنین است؟ به نظر من چنین نیست و چند سال پیش، همزمان با برنامهی «مرور بر آثار آلمانی سهراب شهیدثالث» در نوشتهای با عنوان […]






