مغول‌ها: انباشته از نشانه‌ها

تمامی آدم‌ها، اشیاء و حوادثی که در فیلم می‌بینیم، نشانه‌های چیزهای دیگر هستند. آدم‌های فیلم کمتر به عنوان شخصیت منفرد و بیشتر به عنوان نمونه‌ی نوع خود مطرح هستند. خطری که فیلمی تا این پایه انباشته از نشانه‌ها و استعاره‌ها را تهدید می‌کند این است که به معمایی بدل شود که به جای تجربه‌ی حسی و لذتبخش آن، باید به حلش نشست و خطری که بیننده را تهدید می‌کند این است که سرگرم یافتن معنای نشانه‌ها و ارتباط آن‌ها با یکدیگر شود و به حل این معما دل خوش کند.

نگاهی به فیلم مستند «داخلی-تهران» ساخته‌ی آزادی رضائیان مقدم

ترجیح می‌دادم اسم فیلم «سه زن» باشد، نه داخلی-تهران. فیلم می‌توانست در تهران نباشد، «داخلی» بودنش هم چندان چیزی راجع به محتوای آن نمی‌گوید. حتی می‌شد اسمش «تنهایی» باشد. چرا که فیلم درباره‌ی زندگی سه زن تنهاست که در سه طبقه‌ی یک ساختمان قدیمی زندگی می‌کنند. زنانی که همه در گذشته ماجرای عاشقانه یا ازدواج ناموفقی داشته‌اند و به سه نسل تعلق دارند

چرا از این فیلم خوش‌مان می‌آید؟ چرا از آن فیلم خوش‌مان نمی‌آید؟

همه‌مان در کودکی از قهرمانی کابوی‌ها لذت برده‌ایم و از سرخپوست‌ها بدمان آمده است. امروز، اما شاید به خاطر افزایش معلومات عمومی‌مان درباره‌ی رنج‌هایی که بومیان آمریکا کشیده‌اند و ظلمی که بر آن‌ها رفته است، دیگر نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشیم نسبت به تصویر مخدوشی که در وسترن‌های آمریکایی دهه‌های میانی سده‌ی بیستم از آن‌ها ارائه شده است.

از داوری گریزی نیست

خُب، فیلم را زیر ذره‌بین گذاشتیم و جزء به جزءش را بر رسیدیم، حتی آن را معنی کردیم، به این نتیجه رسیدیم که این سکانس معنی‌اش این است و آن یکی این معنی را می‌دهد و کل فیلم می‌خواهد بگوید فلان. اما هنوز درباره‌ی فیلم قضاوت نکرده‌ایم. قضاوت در یک کلام پاسخ به این پرسش است: فیلم خوب بود یا بد؟ وقتی به دوستی می‌گویید به تازگی فلان فیلم را دیده‌اید، به احتمال زیاد از شما می‌پرسد: چطور بود؟ و منظورش این است که از فیلم خوش‌تان آمد یا نه و چقدر خوش‌تان آمد. وقتی هم کسی نقد پائولین کیل یا پرویز دوایی را می‌خواند، می‌خواهد بداند داوری او درباره‌ی فیلم چیست.

نقد فیلم بازی‌های بامزه ساخته میشائیل هانِکِه

کُشتن به مثابه بازی دو جوان وارد خانه ییلاقی یک خانواده متوسط مرفه می‌شوند و زن و شوهر و پسر هفت‌هشت ساله‌شان را می‌کشند؛ این خلاصه ماجرایی است که در بازی‌های بامزه اتفاق می‌افتد. موضوع تازه‌ای نیست. (اصلاً موضوع تازه وجود دارد؟) امّا میشائیل هانِکِه این موضوع را به یکی از تکان‌دهنده‌ترین فیلم‌های واپسین دهه هزاره گذشته بدل می‌کند، فیلمی که ما را به اندیشیدن به بنیان‌های فرهنگ بازی‌محور، سطح‌گرا و فارغ از معنویت خود […]

نگاهی به فیلم «بلوط پیر» کن لوچ

بلوط پیر. گویا آخرین فیلم کارگردان بریتانیایی ۸۷ ساله، این درخت کهنسال سینمای اروپا و بریتانیا‌. این بلوط پیر از یک سو خود کن لوچ است؛ که خود را مبارزی می‌داند که با دوربین و فیلمسازی کارش را می‌کند. از سوی دیگر اما، در همان شروع فیلم متوجه می‌شویم بلوط پیر Old Oak در واقع نام میخانه‌ای است که درونش به جای همبستگی و همدلی با دشمنی و تلخی روبه‌روییم. در صحنه‌ای نمادین، مالک این میخانه ــ تی جِی بالانتین با بازی دیو ترنر ــ با چوب بلندی می‌کوشد حرف آخر تابلوی سردر آن را که کج شده است، به جای خود برگرداند. ظاهراً موفق می‌شود، اما اندکی بعد باز آن حرف یک طرفش می‌افتد: به نظر نمی‌رسد که کار این میخانه و آدم‌هایش روبه‌راه شدنی باشد.

قصاب: فیلمی درباره عشق، ترس، و گوشتخواری

. . . هلن آن قدر عوض شده بود که پدرش به دشواری او را به جا آورد. تابش آفتاب استوایی چهره‌اش را برنزه کرده بود و رنگ حیرت‌انگیزی به آن بخشیده بود … یک بیان شاعرانه که از آن حسی از وقار ساتع می‌شد، گونه‌ای متانت باشکوه و احساس عمیق که زمخت‌ترین ذهن‌ها را تحت تاثیر قرار می‌داد. قطعه‌ای از داستانی به قلم بالزاک که هلن، خانم معلم فیلم قصاب به عنوان دیکته برای […]

نقدی بر اسپارتاکوس استنلی کوبریک

اسپارتاکوس همه ویژگی‌های یک فیلم تاریخی-حماسی استاندارد هالیوودی را دارد. فیلم با چشم‌اندازهایی گسترده از معادنی که در آن بردگان زیر آفتاب سوزان به کار توانفرسا مشغولند شروع می‌شود. حرکات کرین دوربین به این صحنه‌های عظمت بیشتری می‌بخشد. موسیقی تمام‌وقت می‌نوازد و بر حال و هوای حماسی چشم‌انداز می‌افزاید. در همین فصل افتتاحیه از نظر قصه با تمهید هوشمندانه‌ای روبه‌رو هستیم. باتیاتوس (پیتر یوستینف) که برای خرید برده‌ها آمده است، خوش‌مشرب و بذله‌گوست و چنان رفتار می‌کند که گویی به سادگی برای خرید حیوانات آمده است.