به بهانهی بازچاپ «یادنامهی تومانیان»
چطور میشود هُوْهانِس تومانیان را به خوانندهی فارسیزبان معرفی کرد و حق مطلب را دربارهی این نویسندهی بزرگ و نقش عظیمی که در فرهنگ ارمنی داشته است باز نمود؟
چطور میتوانم نقشی را که آثار تومانیان در شکل دادن به شخصیت خودم داشتهاند توضیح دهم؟
غریب است نویسندهای که به زبان ارمنی مینویسد، در یکی از روستاهای منطقهی «لُری» در شمال ارمنستان امروز به دنیا آمده و بیشتر عمرش را در تفلیس مرکز فرهنگی قفقاز زیسته، شاهد تلخترین دورهی تاریخ مردم ارمنی یعنی قتل عام ارمنیها در سالهای جنگ جهانی نخست در امپراتوری عثمانی بوده و در سال ۱۹۲۳ در اتحاد شوروی از دنیا رفته، روی زندگی منی که چند دههی بعد فرسنگها دور از همهی اینها در تهران دههی پنجاه میلادی به دنیا آمدهام، چنین تاثیری گذاشته است؟ این پیوند عجیب گواهی است بر رشتههای فرهنگی، سیاسی و تشکیلاتی محکمی که دیاسپورای ارمنی توانسته است بین پارههای مردمی پراکنده در سراسر جهان، با تاریخ فرهنگی ارمنستان بتند.
ما تومانیان را پیش از همه از کتابهای درسی ارمنی مدرسهمان شناختیم و بیش از همه با داستانها و حکایتهای عامیانهای که او از مردمان روستایی شنیده و به زبانی جذاب، به زبانی نزدیک به زبان روستاییان ارمنی، اما پختهتر و پالودهتر، بازگفته بود. این حکایتها در کتابهای درسیمان بودند و توسط معلمان و پدران و مادرانمان نقل میشدند. داستانهای دیگری هم بودند که خودش نوشته بود. از همه مشهورتر داستان گیکُر، پسربچهای روستایی که پدرش علیرغم میل مادر به شهر میبرد و به کار میگمارد و پسرک در آنجا تحت فشارهای صاحبکار بیانصاف استثمار و در نهایت بیمار میشود و میمیرد. دلنازکهایمان داستان به اینجا که میرسید گریه میکردیم. چنین زیستهایم با شخصیتهای آفریدهی تومانیان.
بزرگتر که شدم، در اواخر دورهی دبیرستان وقتی سیاست یواش یواش وارد زندگیمان میشد، بُعد دیگری از تومانیان آشکار گشت: مردی دموکرات، برخاسته از میان تودهها که زندگی روستایی را زیسته، فقر و شرایط سخت زندگی روستا را شخصاً شاهد بوده، و تصویری که از سادگی و صفای این زندگی از یک سو و شقاوت فاصلهی طبقاتی و گرسنگی و جهل از سوی دیگر عرضه میکند، بیهمتاست؛ دور از کلیشهها، برآمده از دل. تومانیان از قماش روشنفکران دموکرات دورهی ورود سرمایهداری به روستاهای قفقاز و فرهنگ دموکراتهای روس و اروپای شرقی است که ضمن آشنایی با فرهنگ و تمدن غربی، ریشههای عمیقی در خاک خود داشتند و میکوشیدند فرهنگ عامیانه را وارد فرهنگ رسمی کنند و او چنان این کار را کرده که تا سالیان سال نفوذش پایدار مانده است. تومانیان ملیگرایی است که به ارزشهای فرهنگی مردمش باور دارد و میکوشد آنها را حفظ کند و صیقل دهد، اما ملیگرایی او با عشق آمیخته است و خود را با نفرت از دیگری تعریف نمیکند، کما اینکه او بیشتر عمر خود را در تفلیس زیست و شعرهایی در ستایش گرجستان و حاوی پیامهای دوستی به شاعران گرجستانی سرود.
و امروز با فاصلهگیری از آن شیفتگیِ رمانتیک دوران جوانی دربارهی همآمیختگی آثار شاعر و داستانپرداز بزرگ به زندگی تودهها، میبینم که او چگونه با وجود عشق به مردم عادی که خود از میان آنها آمده بود، از عقبماندگی و تنگنظری آنها غافل نیست و بخصوص در اقتباس داستانهای عامیانه با طنزی عمیق این سادهدلیهایی را که به سادهلوحی پهلو میزنند، به سخره گرفته است. گیگوس یکی از این حکایتها شاهکار است: دختری که هنوز ازدواج نکرده تصور میکند به خانهی بخت رفته و شوهر کرده و بچهدار شده و بچهاش از درخت بالا رفته و سقوط کرده و مرده و گریه سر میدهد. خواهرانش و بعد پدرش یکی بعد از دیگری میآیند و از او میپرسند چرا گریه میکند و او ماجرا را شرح میدهد و آنها هم به گریه میافتند و عاقبت همگی برای تدفین این بچهی خیالی میروند. بزرگ کردن یک ماجرا و خیال بافتن دربارهی آن و واقعی پنداشتن خیال، در قالب داستانی چند صفحهای. داستان در جاهایی به نظم است و به خوبی به یاد میماند. مرد بیعقل و یک قطره عسل نمونههای دیگر داستانگویی روستایی و در ضمن تنگنظری و سادهاندیشی روستائیان است و در ضمن نشاندهندهی تیزبینی و آفرینندگی هنری بیهمتایشان. تومانیان نشان میدهد که ورود تمدن و آموزش و پرورش نوین در ضمن رها ساختن روستاها از عقبماندگی چیزی را هم از بین میبرد و او این نابودی با گوشت و پوست خود حس میکند و به زبانی ساده به تصویر میکشد. داستان دوست من نِسو داستان محبوب من در میان آثار اوست: مدرسه و معلم و فاصلهی طبقاتی دوستان جونجونی دوره کودکی را از هم جدا میکنند. راوی که خانوادهاش متمولترند میتواند به مدرسه برود و از نِسو که پسرکی است بااستعداد و بااحساس جدا میشود و سالها بعد شاهد سرنوشت غمانگیز این دوست دوران کودکی است.
تومانیان البته نویسنده بود و نویسندهای جدی که آثارش را بارها بازنویسی میکرد و نویسندگی برایش صرفاً تفنن نبود. اما او بر خلاف باور رایج امروز که گویی ادبیات و هنر مهمتر از هر چیزی است، میکوشید در زندگی واقعی هم به مردم کمک کند و بخصوص در سالهای آخر عمرش، سالهای جنگ جهانی و انقلاب روسیه و شوروی شدن ارمنستان، دورانی که مردم ارمنی از جمله کودکان در شرایط فقر و گرسنگی مفرط به سر میبردند، به عنوان فعال اجتماعی در قالب انجمنهای خیریه به کمک آنها بشتابد.
اعتراف میکنم که سالها در کوششهای هرچند اندکم برای نشان دادن اهمیت تومانیان و بزرگی این مرد به خوانندهی فارسی زبان چندان موفق نبودهام. خاطرم هست چند سال پیش ترجمهی داستان دوست من نسو را به مسئول فصلنامهای دادم که تقاضا کرده بود برای پروندهای دربارهی دوستی مطلبی بدهم، دوستم گمان کرد آن داستان دو صفحهای را به اشتباه به او دادهام. رنجیدم و قضاوت او دربارهی آن داستان را حمل بر سلیقهی ادبی رایج روز کردم که خواهان «پیچیدگی» و «کارهای فُرمی عجیبوغریب» است و سادگی و عمق احساسی را نمیفهمد و دوست نمیدارد.
تومانیان توسط مترجمانی متعددی به فارسی برگردانده شده است. از هراند قوکاسیان گرفته تا احمد نوریزاده و گالوست خاننتس و آلک خاچاطوریان و آندرانیک خچومیان و و واراند گرجیان و دیگران. نام این مترجمان در ضمن یادآور تلاشهایی است که در طول دههها برای معرفی ادبیات ارمنی به زبان فارسی شده است. یادنامهی تومانیان که اخیراً توسط نشر چشمه تجدید چاپ شده، از بهترین ترجمههای تومانیان به زبان فارسی است؛ دو شاعر بزرگ، ه. ا. سایه و نادر نادرپور با همراهی دو شاعر ارمنی، گالوست خاننتس و ر. بِن، و با تصویرسازی ادیک آیوازیان هنرمند ایرانی-ارمنی، باید هم چنین باشد. کتاب شامل منظومهای به نام «گشودن دِژِ تِموک» و چند شعر از تومانیان است.
موزهی تومانیان هم در ایروان دایر است. این موزه دیدنی است و بازدیدکننده را با زندگی و آثار تومانیان به خوبی آشنا میکند. اگر به ایروان رفتید حتماً سری هم به این موزه بزنید.
توضیحی دربارهی تلفظ نام کوچک شاعر Hovhannes :
هُوْهانِس Hovhannes در فارسی و حتی در محاورهی ارمنی به شکلهای اُوانس و آوانس هم تلفظ میشود. این نام در واقع شکل ارمنی جانِ انگلیسی، یوهانِ آلمانی است. و یحیی و یوحنّای فارسی و عربی است.
Be the first to reply