اندوه جهان در ساز روچیلد
درشکهچی سرمایی در شبهای یخزده سنپترزبورگ به انتظار مشتری مینشیند، درشکهچی دیگری مایل است درباره مرگ فرزندش با مسافرانش صحبت کند، امّا چون کسی تمایلی به گوش دادن به حرفهایش ندارد و سرانجام با اسبش درد دل میکند، ویولونیست پیری که زنش را از دست میدهد و تازه متوجه میشود سراسر زندگیاش خسران بوده است و این حس را در نوای سازش مینهد، پسربچهای که نامه سراسر دردش را درباره شرایط زندگی در شهر بدون تمبر در صندوق میاندازد. پزشکی که میگوید: “پدران و مادران ما شبها بیدار نمینشستند و حرف نمیزدند، تخت میخوابیدند، امّا ما، نسل ما، شبها خوابمان نمیبرد، تشویش داریم، زیاد صحبت میکنیم، مدام میخواهیم بدانیم آیا کارهایمان درست است یا غلط”. اینها شخصیتها و موقعیتهایی از قصههای آنتون چخوف هستند که در سالهای جوانی برایم راه به دنیایی مسحورکننده گشودند. در این دنیا روشنفکران اشرافزادهای که در شهرهای اروپا تحصیل کردهاند، در غم فلاکت و رنج روستائیان فقیر و در اندیشه ساختن روسیهای بهترند. و این روسیه میتوانست ایران یا هر کشور دیگری باشد.امّا دنیایی چخوف دنیای سیاهوسفید مبارزه اجتماعی نیست. روسیه اشرافی در حال انحطاط دنیایی است رمزآلود و زیبا. دنیای باغ آلبالوست. میگویند این نمایشنامه چخوف در روزهایی که قرار بود به صحنه برود هنوز عنوان قطعی نداشت و روزی که چخوف عنوان “باغ آلبالو” را یافته بود مرتب آن را تکرار میکرد: باغ آلبالو، باغ آلبالو. دنیای زیبایی که ناگزیر در آستانه نابودی بود. با زنان و مردان بیاندیشه و پراحساس و زندگی عاطل و باطل و کرختش، با دانشجویان آرمانخواه و مباشران واقعگرای تازهبهدورانرسیدهاش. این همه که تصویری بود از آستانه انقلاب، برای ما که خود را در چنین شرایطی میدیدیم جذاب بود. امّا گفتم جذابیتش آن قدر ساده نبود. در دنیای چخوف چیزهای دیگری هم هست. رازوارگی عشق و پهلو زدنش به شوخی که در داستان “شوخی” به زیباترین وجه به تصویر کشیده شده است: دخترکی که برای شنیدن جمله “دوستت دارم” به هراس سورتمهسواری تن میدهد، امروز زنی است جاافتاده با مسئولیت بزرگ کردن چند بچه. در زندگی روزمره بسیار به یاد چخوف میافتم.
و فراموش نکنم بگویم که چخوف برای من استاد داستان کوتاه است. قالبی برای بیان پیچیدهترین احساسها و اندیشهها در موجزترین شکل. “ساز روچیلد” برای من داستان کوتاه نمونه است که در آن استادی در شکل با عمق مضمون در آمیخته و موقعیت یک ویولونزن پیر را به استعارهای از زندگی همه ما بدل کرده است. این اندوه جهان است که در ساز روچیلد نهاده شده و اشک شنوندگان را در میآورد.
Be the first to reply