اخیراً با دوستی صحبت ادبیات بود و او از “افسون کلام” سخن میگفت. این که چه بسا چیزهایی را میخوانیم که کامل نمی فهمیم، امّا شگردهای کلامی و موسیقی و نوآوریهای سبکی آن لذت میبریم. بخش مهمی از لذتی که از شعر و موسیقی و نقاشی و … از سینما میبریم از این دست است و تماشای فیلمی از گدار بیش از همه با افسون زبان سینماست که ما را مجذوب خود میکند و بخصوص اگر این “ما” اهل سینما باشد، اعم از فیلمساز یا فیلمبین حرفهای و خلاصه “عشق سینما”. گدار و دوستانش “عشق سینما” بودند و این کیفیت چنان در فیلمهایشان بازتاب یافته که هر “عشق سینمای” دیگری را خواه ناخواه مجذوب میکند.
آثار گدار در نحوه به کارگیری زبان سینما همواره غافلگیرکنندهاند. از حضور بیپروای صدای محیط در حاشیه صوتی فیلم که بر نفوذ مقدار بیشتری از واقعیت (یا مقدار کمتری از کیفیت ساختگی بودن) در فیلم گواهی میدهد تا کلوزآپهای افسونکننده سیاه و سفید و صحنههای خارجی حومه پاریس یا درختها و پلهایی که همیشه در بکگراندند امّا طوری گرفته شده اند که انگار کاملاً اتفاقی و بدون هیچ کادربندی اندیشیدهای آنجایند. (در این بخش، نقش رائول کوتار فیلمبردار مشهور موج نو را نباید نادیده گرفت) و مهمتر از همه بازی با مناسبات بازی و سینما و حرکت بین طنز و جدی که تلفیق منحصر به فردی که هرچند بعدها باب شد امّا در هیج جا مثل کارهای گدار سعل و ممتنع نیست و در ضمن سرشته با طنز.
زندگی دارد از سینما تقلید میکند یا سینما از زندگی؟ کیفیت بازیها در سینمای گدار و در دسته جدا افتاده طوری است که معلوم است بازیگران دارند بازی، یا حتی مسخرهبازی، میکنند. دارند ادای قهرمانان فیلمهایی را که دیدهاند در میآورند. و عاقبت کارشان هم مانند همانها خواهد بود. جایی از فیلم “دختره” میگوید نمیتواند همه اتفاقات طبق برنامه پیش برود. معمولاً در فیلمها هیچ دزدیای طبق نقشه پیش نمیرود و عاقبت تراژیکی در انتظار آدمهاست. خود دزدی و کل طرحوتوطئه فیلم سرهمبندی شدهتر از هر فیلم مبتذلی است، امّا دنبالش میکنی و در ضمن با این احساس که گدار دارد آنها را نقد میکند، وجه خودآگاه روشنفکرانه وجودت نیز راضی میشود.
دسته جدا افتاده پر از غافلگیری است. کلوز آپهایی با موزیک تند بعد کات به محیطی پر از سروصدای ماشینها و … از ساختگی بودن محض به رئالیسم خام. غافلگیری یعنی فاصلهگذاری. نمایی شوم زنی که مچاله شده در کمد زندانیاش کردهاند مرده است و بعد در یکی دو نمای بعد از دور او را میبینیم که از خانه بیرون میآید و پولها را از دست همدستش میگیرد. از جدی به شوخی، از بازی به واقعیت. دو پسر و دختر فیلم دور میزی نشستهاند و چون حرفی ندارند بزنند، یکیشان پیشنهاد میکند یک دقیقه سکوت کنند و بعد یا قبلش فلسفهبافی درباره سکوت و …. و بعد صدای فیلم قطع میشود و یک دقیقه فیلم بدون صدا پیش میرود. چیزی عمیقی در این شگرد هست؟ به نظر نمیرسد. امّا جذاب است. جذابیت غافلگیرکنندگی. یا آن رقص معروف غیرقابلانتظار که وسطهایش صدای موسیقی قطع میشود و حرفهای راوی درباره پرسوناژها را میشنویم و اصلاً خود حضور این راوی که با کلام شاعرانهاش بٌعدی تازه به فیلم و قصه میدهد.
موقعیتهای روایی فیلم هم غافلگیرکنندهاند: در این فیلم دزدها به کلاس زبان میروند و معلمشان اتفاقاً رومئو و ژولیت میخواند د رحالی که رومئوها و ژولیت امروزی را میبنیم. و این تنها نمونه ارجاع به متون ادبی و سینمایی در این فیلم نیست.
گدار فیلمساز فیلمسازان است (فیلمسازان واقعی و فیلمسازان بالقوه) و بخش مهم لذتی که از فیلمهایش میبریم ناشی از روانی و طراوت کاری است که او با زبان سینما میکند. نوستالژی دسته جدافتاده جزئی از نوستالژی گدار است.
Be the first to reply