این پاسخی است به پرسش ماهنامهی سینمایی ۲۴ در آخرین شمارهی دورهی قدیمش. نمیدانم چاپ شد یا نه. پرسش این بود:
آیا هنوز عشقِ سینما هستید؟ روزی چند فیلم میبینید؟ آخرین باری که بعد از تماشای فیلمی خوابتان نبرده، کی بوده است؟
آیا عشق سینما هستم؟ منظور همان «سینه فیل» است دیگر. نه! یا درستتر است بگویم، بستگی به این دارد که منظور از «عشق سینما» چه باشد؟ از وقتی که فیلم رفتن را شروع کردم تا امروز، همیشه (به استثنای یک دورهی تنفس دهساله، که زمان کوتاهی هم نیست) همیشه سینما جای بزرگی در زندگیم اشغال کرده و هنوز هم میکند. فیلم میبینم، به فیلمها فکر میکنم، فیلم مستند میسازم (اگر «سینه فیل»های ما فیلم مستند را هم جزو سینما بدانند)، دربارهی سینما مینویسم و ترجمه میکنم. فیلمهایی بودهاند که تاثیر مهمی بر اندیشه و سلیقهی هنریام داشتهاند، یا حتی با کمی اغراق میتوانم بگویم نگاهم به زندگی را عوض کردهاند. تاثیر سینما بر شکلگیری شخصیتم کمتر از رقیب اصلیاش که کتاب باشد، نبوده است. اما گمانم «سینهفیلیا» بار معناییای دارد که با این همه، هنوز نمیتوان گفت که «سینهفیل» هستم. مثلاً همین سوال دومتان ماجرا را تا حدودی لو میدهد. سعی میکنم روزی یک فیلم بیشتر نبینم و خیلی از روزها اصلاً فیلم نمیبینم. کیفیت فیلم دیدن برایم مهمتر است. بیشتر فیلمها را چنان درشان غرق میشوم که لحظهبهلحظهاش را جذب میکنم. کشتهمردهی جشنواره رفتن و تماشای جدیدترین فیلمهای خارجی نیستم. ترجیح میدهم منتظرم بمانم و فیلمهایی را که به گفتهی دوستان همسلیقه یا اجماع منتقدان فیلمهای بهتری هستند ببینم. حرض «آپ تو دیت بودن» ندارم. گفتم سینما همیشه جای مهمی در زندگیام داشته است، اما بدون سینما هم میتوانم زندگی کنم. خب اینها با عشق، عشق پرشور، عشقی که معنیاش این باشد که بدون محبوب (سینما) زندگی بیمعناست، منافات دارد. دوست فیلمساز (و عشقسینمایی) داشتم که میگفت سینما مهمترین اختراع بشر بوده است. میگفتم لابد چون تو فیلمسازی. مثل عاشقی که به گمانش معشوقش زیباترین زن عالم است. تنگنظری لازمهی عشق است. کدام آدم عاقل و واقعبینی فکر میکند معشوقش زیباترین زن عالم است یا بدون او نمیتواند زندگی کند؟ این نوع تنگنظری البته بر جوانان عیب نیست، اما برای کسی که عمری ازش گذشته خیلی برازنده نیست. شاید بهتر باشد بگویم سینمادوستم تا عشق سینما. دوست داشتن شدتش از عشق کمتر ولی دوامش بیشتر است. حالا برگردم به سوال آخر. شده بعد از دیدن فیلمی خوابم نبرد؟ چون خیلی خوشخوابم حقیقتش اصولاً چنین موردی را به یاد ندارم. اما یحتمل منظور این است که تماشای فیلمی به شدت ذهنم را مشغول کرده باشد. این زیاد پیش میآید. زیاد پیش میآید موقع دیدن فیلمی گریه میکنم. همین امروز یکی از فیلمهای دورهی میانی ازو را دیدم به نام مرغی در باد که ملودرام به شدت گریهآوری بود و دیشب فیلم دیگری از ازو به نام گذشتهی یک جنتلمن اجارهنشین که زیبایی و طنزش عجیب لذتبخش بود. چند وقت پیش فیلم سایههای نیاکان فراموش شده ما پاراجانف را برای بار چندم دیدم که دیوانهکننده بود. و مدتی داشتم کتابی دربارهی برادران کوئن ترجمه میکردم و همه فیلمهایشان را دوباره دیدم و مصاحبههایشان را خواندم و لذتی بردم که مپرس. … اما بهتر است تا آن «نه!» اول را نقض نکردهام، بهتر است ادامه ندهم.
Be the first to reply