مشهور است که زبان موجودی زنده است و یک جور نمیماند و متحول میشود. مثلاً در دهههای اخیر گرایش به جایگزینی کلمات با ریشهی فارسی به جای کلمات با ریشهی عربی دیده میشود. اخیراً بعضیها درود و سپاس را به جا سلام و تشکر به کار میبرند. یا در زمینهی نگارش، نیمفاصله پیدا شده و روز به روز در نوشتن با کامپیوتر اهمیتش بیشتر میشود. امروزه قطعاً «می» اول افعال را جدا مینویسیم، در حالی که چهل پنجاه سال پیش تقریباً همه آن را میچسباندند به اصل فعل. و خود «افعال» را امروز مطلوبتر است که بنویسیم «فعلها»، یا به عبارت دیگر گرایشی در زبان فارسی پیدا شده که از جمعهای مکسر حتیالامکان پرهیز کنیم. بعضی کلمات را دیگر به کار نمیبریم. برابرهای فارسی نو برای واژههای خارجی ابداع میشود.
تا به حال از خود پرسیدهاید که چه کسی این تغییرات را هدایت میکند، زبان را چه کسی یا کسانی خلق میکنند؟ چه کسی تصمیم میگیرد که مِن بعد (ببخشید، از این پس) بنویسیم تهران و نه طهران که شکل نگارش نام پایتخت ما در متون یک قرن (ببخشید، یک سدهی) پیش بود؟
نهاد مهمی که این کار را میکند، اصلاً برای این کار درست شده، فرهنگستان زبان است. فرهنگستان زبان برای واژههای خارجی معادلهای فارسی میسازد و برای رسمالخط ما (ببخشید شیوهی نگارش ما) قواعد وضع میکند. واژههایی چون دانشگاه و خودرو و بیمارستان از واژههایی هستند که نخستین فرهنگستان ایران ابداع کرده و امروز جزء طبیعی زبان فارسی هستند. فرهنگستان یک نهاد دولتی است و دارای قدرت اجرایی، اما آیا میتواند دستور صادر کند و به مردم ابلاغ کند که همه به جای «ماشین» بگویند «خودرو»؟ اگر میتوانست که هنوز هم که هنوز است مردم از واژهی «ماشین» استفاده نمیکردند. البته میتواند به ادارات دولتی ابلاغ کند که مثلاً لغت «دورنویس» را به جای «فکس» به کار ببرند. شاید زورش تنها به ادارات دولتی برسد که این امر البته خود موثر است در جا افتادن استفاده از یک واژهی نوساخته.
جای مهم دیگری که میتواند نوآوری در زبان را جا بیاندازد مدرسه است. اگر بچه از همان ابتدا در کتابهای درسی خود ببیند که «می» اول فعلها را جدا مینویسند، یاد میگیرد که خودش هم همین کار را بکند. گنجاندن هر شعری در کتاب درسی و بخصوص الزام دانشآموزان به از بر کردن آن شعرها، باعث تداول آنها میشود. مسلماً آمدن «بنی آدم اعضای یکدیگرند» در کتابهای درسی به جا افتادن «بنی آدم» (دست کم درک آن) در زبان زندهی مردم نقش دارد.
و حالا که صحبت شعر شد، باید گفت که شاعران نقش مهمی در تحولات زبان دارند. همین طور روزنامهنگاران و طنزنویسان و رادیو و تلویزیون. اینها میتوانند با کاربرد واژهها و عبارتها و یا پرهیز از کاربرد آنها به زبان شکل بدهند.
اما پاسخ این پرسش که «زبان را چه کسی میسازد»، یک کلمه بیشتر نیست: مردم. گویندگان یک زبان، اعم از بیسواد و باسواد، و از هر طبقهی اجتماعی، در گفتوگوهای روزانهی خود، به زبان، مثل موم در دستهایشان، شکل میدهند. وقتی میگوییم زبان به موجود زنده میماند، معنیاش این است که چیز مردهای نیست که این یا آن مرجع دولتی یا فردی بتواند برایش تعیین تکلیف کند. زندگی زبان در کلام مردم است. حتی وقتی نهادهایی مانند فرهنگستان و آموزش و پرورش واژه میسازند و دستور زبان مینویسند و شیوهنامهی نگارش وضع میکنند، در نهایت مردم هستند که باید پیشنهادهای نو را بپذیرند یا نپذیرند و قواعد نو را به کار بگیرند یا نگیرند. بنابراین آنها ناچارند برای این که پیشنهاداتشان در میان سخنگویان زبان جا بیافتد، به شم زبانی آنها توجه کنند. این که سخنگویان یک زبان چه کلمهای را میپذیرند و چه کلمهای را میرانند، امری تصادفی نیست و بستگی به قواعد بسیار بنیادین زبان مورد بحث دارد، بستگی به طبیعت آوایی و قواعد هجایی و نحوی آن زبان، به سلیقهی همگانی سخنگویان آن دارد. از این منظر، زبان یکی از دموکراتیکترین پدیدههاست. اما کار مردم فقط تصویب پیشنهادات برنامهریزان رسمی زبان نیست. آنها خود زبان را عوض میکنند. کلماتی مثل «خفن» و «تابلو» (به معنی امری که خیلی آشکار است، داد میزند) را میسازند. آن نوآوریهای زبانی که بسیاری از ادیبان مینالند که زبان را بر باد میدهد، بعد از مدتی وارد زبان رسمی میشوند. زبان محاورهای زنده حوزهای از زبان است که نظارت بر آن غیرممکن است. تحول زبان معمولاً از همین حوزهی محاوره شروع میشود و بعد به زبان نوشتاری راه پیدا میکند.
احسنت و بسیار عالی