آفت شب به شب نوشتن فیلمنامه
نامههای باد در نیمه نخست خود زمینه را خوب میچیند، داستان را خوب پیش میبرد و فضا را خوب میسازد، امّا در نیمه دوّم، از زمانی که قهرمان فیلم به شهر میرود، انگار نمیداند روایت را چگونه ادامه دهد و توری را که گسترده است چگونه جمع کند.
در نیمه نخست فیلم با ورود سربازان وظیفه شهرستانی به پادگان شروع میشود، بعد روی یکی از آنها، کسی که با زرنگی ضبط صوت کوچکی را وارد پادگان میکند متمرکز میشویم. فضاسازی پادگان و زندگی در نخستین روزهای سربازی به خوبی انجام شده است، رفاقت قهرمان فیلم با دوست تازهاش گرم و زنده درآمده است و در این میان چند صحنه طنز آمیز فوقالعاده وجود دارد. عصبی شدن سربازی که دارد ماجرایی رمانتیک (و به احتمال زیاد خیالی) را برای دوستش تعریف میکند از پاهای که هر آن از بالای تخت آویزان میشوند و پیشزمینه تصویر را پر میکنند، یکی از این صحنههاست. این یکی از نمودهای تضاد بین واقعیت زمخت و خیالها و رؤیاهایی که در ذهن سربازان میگذرد. حضور صدایی زنانه در محیط کاملاً مردانه پادگان ــ یعنی ایده و موقعیت اصلیای که فیلم بر آن بنا شده است ــ تجسمی از همین تضاد است. محتوای نیمهرمانتیک-نیمهجنسی حرفهای زن و اصولاً ایهام موقعیتی این حرفها در آن ادا شدهاند، به نفع فیلم تمام میشود، چرا که فضا را میسازد، شیرینی رؤیاها سربازان را تصویر میکند، بدون اینکه خود را به تشریح دقیق بهانهای که برای این مقصود به کار گرفته متعهد سازد.امّا وقتی قهرمان اصلی ما روانه شهر میشود و در آنجا سیلی سختی از واقعیت دور از دسترس شهر میخورد و رؤیاهایش را نقش بر آب میبیند، فیلم به شدت افت میکند. این افت بیش از هر چیز به روایت فیلم مربوط میشود. انگار فیلم دیگر نمیداند روی چه چیزی متمرکز شود. بخشی از کوششهای او برای حرف زدن با چند دختر بسیار سرسری و بیهدفاند. هیچیک هویت و خودویژگی ندارند. بخش دیگری از این قسمت به ضبط صداهایی میگذرد که باز بسیار پراکنده و نامنسجمند و قدرت تأثیرگذاری و تجسم بخشیدن به سرخوردگی پسرک را ندارند. آن بخش به تلفنخانه رفتن و پخش صداهای بچههای پادگان برای خانوادههایشان انحراف از موضوع است. پرداخت تصویری صحنههای شهر هم ضعیف است. برخلاف میزانسنهای سنجیده صحنههای پادگان، اعم از صحنههای فضای آزاد و صحنههای درون آسایشگاه، در اینجا دوربین معمولاً از دور قهرمانش را نگاه میکند و به همین سبب نمیتواند تحولات درونی او را پی بگیرد و برجسته سازد. صداهای شهری ضبط شده اصلاً قابل مقایسه با صدای زنی که از نوار حرف میزند نیستند، امّا این تضاد برجسته نشده است. و سرانجام وقتی فیلم در پایان خود دل و دماغ نداشتن قهرمانش را نه به این تضاد بنیادین، بلکه به خواستگار پیدا شدن برای نرگس، کسی که تا آن مقطع اصلاً حرفی دربارهاش به میان نیامده است نسبت میدهد، دیگر فاتحه ساختار روایی آن خوانده است.
در یک کلام، آنچه به فیلم امینی لطمه زده همان آفت شب به شب نوشتن فیلمنامه است، آفتی که به زبان دیگر میتوان از آن به عنوان بیاعتنایی به ساختار روایی محکم و شخصیتپردازی اندیشیده نام برد. دوستی، همکاری و نگاه مشترک امینی با بهمن قبادی با این مشکل بیارتباط نیست. نقاط قوت فیلم امینی هم مانند فیلمهای قبادی فضاسازیها و تصویرسازیهای نیرومند آن است، و نقطه ضعف آن کششی به سوی قصهپردازی و در عین حال نوعی برخورد سرسری به این موضوع. و این ضعفی است که تمام استعدادهای فیلمساز را در زمینه تصویرپردازی و آفرینش لحظههای زنده، بکر و جذاب به هرز میبرد و خلق اثری منسجم را ناممکن میسازد.
این نقد در زمان نخستین نمایش فیلم در جشنواره فجر در سال ۱۳۸۰نوشته شده است.
Be the first to reply