مدّتی است میخواهم راجع به این موضوع بنویسم، امّا مرتب این دست و آن دست میکنم، سبک و سنگین میکنم. آخر میگویند موضوع حساسی است. جوکهای قومی را میگویم. در یک نگاه جدّی جوکهای قومی (لطیفهها یا داستانکهای طنزآمیزی که درباره لُرها، تُرکها، رشتیها، اصفهانیها و غیره در افواه میگردد) معمولاً وسیلهای تلقی میشوند که از سوی توطئهگران به منظور تفرقه انداختن بین اقوام گوناگونِ یک ملّت و برهم زدن دوستی و زندگی مسالمتآمیز آنها کنار یکدیگر، طراحی شدهاند. ممکن است چنین عاملی نیز در رواج لطیفههایی که در آن خصوصیات واقعی یا دروغین یک قوم مورد موضوع تمسخر یا شوخی قرار میگیرند، نقش داشته باشد، امّا با این نگرش برای توضیح گستردگی پدیده ناکافی است.
این نظریه آن قدر رایج است که گویی برای اثبات آن نیازی به ارائه سند نیست. من تاکنون ندیدهام سندی رو شده باشد که در آن استعمارگران به کارگزارانشان امر کرده باشند که از گسترش شوخیهایی علیه این یا آن قوم حمایت کنند. هرچند در مواردی میتوان رضایت آنها را از گسترش این پدیده فرهنگی احساس کرد.
واقعیت این است که شوخی مردمان یک ولایت با ولایت دیگر پدیدهای است انسانی؛ همان اندازه که شوخی آدمها با یکدیگر. در کشور کوچکی مانند ارمنستان ساکنان هر شهری برای اهالی شهرهای دیگر لطیفههای فراوان ساختهاند. خرمآباد و بروجرد به فاصله چند ده کیلومتری یکدیگر و هر دو شهرهای لُرنشین، زیباترین جوکها را برای یکدیگر ساختهاند. بله زیبا. بسیاری از لطیفهها به سبب طنز ظریفشان، تیزبینیشان در مشاهده زیر و بم رفتار انسانی و ساختارهای روایی غافللگیرکنندهشان، شاهکارند.
به هر رو، تحمل شوخی یکی از اصلیترین معیارهای وجود روابطه دوستانه و برادرانه است. در میان آدمها هم همین طور است. دوستان خوب از شوخی یکدیگر ناراحت نمیشوند. در دوستیهای واقعی، شوخی وسیلهای است اینکه عیبهای دوستمان را غیرمستقیم به او بگوییم. اصلاً مگر میشود دنیایی را تصور کرد که در آن شوخی نباشد، یا همه شوخیها آن قدر محترمانه و پاستوریزه باشند که انگار در یک مهمانی رسمی حضور یافتهایم؟ در شوخی ذاتاً گزندگی هست. در شوخی ظرافت و بیان غیرمستقیم هم هست. به همین سبب لطیفههای خوب ارزش زیباییشناختی دارند و نکتهسنجی و بیان ظریف را پرورش میدهند. در شوخی است که آدم چه بسا میتواند عیبهای خودش را هم ببیند و به آنها بخندد. آنجا که شوخی به امری حساس بدل میشود، باید درنگ کرد. در این جا، در زیر ظاهر محترمانه و بیانات رسمی در مورد دوستی و احترام متقابل و این حرفها، احتمالاً با رابطهای دشوار و شکننده روبهرو هستیم، نه رابطهای بر بنیاد اعتماد امتحانپسداده.
حساسیت برخی مسائل، حوزه رسمی و کتبی را از انعکاس آنها باز میدارد. این امر باعث میشود دو حوزه فرهنگی جداگانه به وجود بیاید و آن چه در حوزه شفاهی رایج است، در حوزه کتبی مطلقاً غایب باشد. امّا آیا با "پاکسازی" فضای سخنِ نوشتاری از این لطیفهها، واقعاً میتوانیم آنها را از بین ببریم؟ جوکها در این زمینه نیز مانند زمینههای دیگر، وسیلهای هستند برای مبارزه با ممنوعیتها. آنچه در حوزه فرهنگ رسمی (که در اینجا معادل فرهنگ کتبی است) ممکن نیست، در سطح جامعه در قالب جوک به گردش در میآید. نکته جالب اینکه برخی حوزههای کتبی هستند که در این تقسیمبندی در کنار حوزههای شفاهی قرار میگیرند. منظور پیامکها و اظهارنظرهای وبلاگی و شبکههای اجتماعی است. اینها گرچه نوشتاریاند، امّا کارکردشان مانند حوزه شفاهی است. چه از منظر محتوی و چه از نظر زبان.
امّا آیا خط قرمزی هم هست؟ مبنای این نوشته این است که شوخیهای اقوام با یکدیگر پدیدهای طبیعی هستند، چیزی معادل شوخیهای آدمها با یگدیگر در مقیاس گروههای بزرگ انسانی. با این فرض، استفاده از شوخیها هم به سطح درک و شعور متقابل این گروهها بستگی دارد و چیزی نیست که از بیرون بتوان بر آن تحمیل کرد. اگر روابط دو قوم خصمانه باشد، شوخی این قابلیت را دارد که از آن برای تحقیر و آزار دادن طرف مقابل استفاده کرد. امّا در صورت حضور روابط دوستانه، شوخی میتواند به زیبایی، سرزندگی و تنوع رابطه بیافزاید. حدّ شوخی در اینجا تحمل طرفی است که با او شوخی میشود. اگر او شوخیهایمان را دوستانه تلقی میکند، پس رابطه درست است، امّا اگر او میرنجد و احساس تحقیرشدهگی میکند، باید شوخی را متوقف کرد. این آن حدّی است که تنها در مناسبات واقعی انسانی درک و رعایت میشود.
از نظر استفادهای که از جوکها میشود (تحقیر یا انتقاد دوستانه)، اینها تابع واقعیتِ رابطه هستند (و فوقش خودشان هم در تشدید یا تلطیف آن نقش بازی میکنند). در روابط خوب و دوستانه، شوخیها دوستانهاند و در روابط خصمانه، آزاردهنده. امّا لطیفههای قومی هم مانند همه انواع شوخی، طبیعی و انسانی هستند و کوشش برای پاکسازی فضای فرهنگی جامعه از آنها راه به جایی نخواهد برد. در بیشتر موارد مردم این شوخیها را تحمل میکنند. این شوخیها به تلطیف و سرزندگی فضای زندگی اجتماعی کمک ما میکنند.
مرسی جناب صافاریان
شوخی و مسخره کردن بقیه باعث تلطیف! فضای اجتماع نمیشه. بدترین و ناسالم ترین روشی هم هست که میشه عیب کسی رو بهش گفت.
خسته نشدید شما از این جامعه دلقک پرور؟ همه از صبح که پا میشن تا آخر شب همش مشغول نمک ریختن و بامزه بازی هستن، دیگه شما نیا واسشون یه تئوری هم بباف که احساس کنن خیلی کار مفیدی دارن میکنن. همش هم میگن "وای خدا مردیم از فشار زندگی! نمیشه که همش جدی بود! یه ذره شوخی و خنده لازمه!" منتها منظور از این "یه ذره" شوخی و خنده تقریبا کل ساعات بیداری شخص هست. از همون آدم باید پرسید شما آخرین باری که یه کار جدی کردی چی بود؟ آخرین کتاب جدی که خوندی، آخرین موسیقی جدی که گوش کردی، آخرین فکر جدی که کردی، آخرین بحث جدی که کردی چند وقت پیش بود؟ فقط برای اینکه یه پولی دربیاد مجبورا یه کمی از مسخره بازی شون بزنن و یه کارایی بکنن که خیلی خنده دار نیست براشون. اما به تولید سرانه ناخالص ملی ما که نگاهی بندازید و عایدات نفت رو ازش کم کنید میبینید که همون مثلا کار کردنمون هم جدی نیست و یه جور شوخی بیمزست.
من ندیدم به خدا ملتی که بیشتر از ایرانی ها بخنده اما در عین حال غمگین و عصبی هم هستیم، برای اینکه با دلقک بازی و مزه ریختن هیچ مشکلی از آدم کم نمیشه، اما با کار جدی و فکر کردن ذره ذره اوضاع زندگی بهتر و انسانی تر میشه و شادی راهش رو به زندگی آدم باز میکنه.
از اینکه ایران برای شما مهم است ممنونم ولی اتحاد در سایه هدف مشترک برای افراد روشنفکر و فایده برنده از این اتحاد به وجود می آید وقتی شما در فکر گرسنگان مملکت هستید و بنده در فکر سفر تفریحی به جزایر … حتما رابطه و اتحاد ما نابود شده بوده است! پس ورای این واقعیات که در نظر هر دو بزرگوار وجود دارد باید دید ایرانی کیست؟ ایرانی چه می خواهد؟
اگر ایرانی فقط تهرانی است و تهرانی می خواهد … آنگاه ….
اگر ایرانی فقط لر است و لر می خواهد…. آنگاه …
اگر ایرانی فقط آذری است و آذری می خواهد… آنگاه …
اگر … و اگر … و صدها اگر دیگر
ولی اگر ایرانی مجموعه ای از این اقوام است و هدف همه سربلندی و سرافرازی ایران است (قربه الی الله) دیگر کارها برای خودش به درستی و سهولت پیش خواهد رفت. وگرنه همین آش است و همین کاسه