وقتی راجع فیلمهای مستند مینویسم، معمولاً میپرسند: خُب، حالا چطوری این فیلم را کجا ببینیم؟ امروز میخواهم درباره مستندی بنویسم که میتوانید در بسیاری از کتابفروشیهای معتبر دیویدی آن را بخرید و تماشا کنید. فیلم مستند "گفتوگو در مه" (1381) ساخته محمدرضا مقدسیان که در مجموعه "هوای تازه" به بازار عرضه شده است. این مجموعه "هوای تازه" شامل فیلمهای مستند خوب دیگری هم هست و تلاش تازهای است برای عرضه فیلم مستند به علاقهمندانش که با حمایت مستنددوستان میتواند تداوم پیدا کند و این حمایت چیزی نیست جز خرید فیلمها. امّا "گفتوگو در مه".
"گفتوگو در مه" درباره جدال زنی است که به عضویت شورای دهشان انتخاب شده (آذر خانم، بهورز روستایی نزدیک الموت قزوین) و پیرمردی (حاج کمال) که از قدیمالایام مورد اعتماد مردم ده بود و او نیز به عضویت این شورا برگزیده شده است. حاج کمال امّا حاضر نیست با یک زن طرف گفتوگو شود (چه برسد در یک جلسه بنشیند) و به همین سبب نخستین جلسه شورا را تشکیل نمیدهد. زن میکوشد او را به این کار وادار کند، امّا پیرمرد هم دلایل خود را دارد. اگر زن جوان پیگیر و حقطلب است، مرد پیر نیز باهوش و بذلهگوست و کلنجار و کشمکششان لحظات زیبا و پرکششی میسازد که در سینمای مستند ما کمنظیر است.
امّا ماجرا از آنجا جالب میشود که فیلمساز هم (البته از پشت دوربین و در حالی که تنها صدایش را میشنویم) با طرفین دعوا و بخصوص با پیرمرد وارد گفتوگو و مجادله میشود. او با مهارت تمام پیرمرد را به حرف میکشد و بیننده را با استدلالهای او و با حیلههای شیرین و زبان ملیحش که از فرهنگ عامه تغذیه میکند، آشنا میسازد. نمیدانم هدف فیلمساز این بوده است یا نه، امّا ما در طول فیلم به نحو ملموسی درمییابیم که چرا برای پیرمرد از نشستن با یک زن عار دارد و این امر در نهایت نه امری شخصی بلکه پیدیدهای است که ریشه در فرهنگی کهن دارد که بریدن از آن (حتی با این فرض که میل بریدن وجود داشته باشد) آسان نیست.
مرتب فیلمساز فیلمساز کردم، امّا این فیلمساز کسی نیست جز دوست قدیمیمان محمدرضا مقدسیان، یکی از مستندسازان پیشکسوت این مملکت و رئیس کنونی انجمن مستندسازان ایران. مقدسیان در طول نخستین دهه پس از پیروزی انقلاب فیلمهایی برای تلویزیون ساخته است که بیشتر به سبب تحقیق محکم و ساختار کلاسیک و حسابشدهشان مشهورند. فیلمهایی مانند کودک و استثمار (۱۳۵۸)، کورهپزخانه (۱۳۵۸-۱۳۵۹)، مجموعه آب و آبیاری سنتی در ایران (۱۳۶۱-۱۳۶۳) و سرود دشت نیمِوَر (۱۳۶۶). این فیلمها میزانسنهای چیده شده دارند و آدمها در آنها (مانند تقریباً همه فیلمهای آن دوره) نقشی را که برایشان نوشته شده اجرا میکنند. فیلم "گفتوگو در مه" که در نخستین سالهای رواج دوربین ویدئویی سبک و ارزان ساخته شده است گسست قاطعی از آن روشهاست از سوی کسی که خود استاد آن نوع فیلمسازی بود. خود مقدسیان به این گسست آگاه بوده و در جایی گفته است که این نوع فیلمسازی برایش نوعی کشف جدید بوده است. بر دوربین روی دست اصرار داشته و متقابلاً زیاد در قید ترکیببندی نماها نبوده و از این نظر حتی با تصویربردارش اختلافهایی هم پیدا کرده است.
عنوان فیلم "گفتوگو در مه" که میخواهد استعارهای باشد از نبود فرهنگ گفتوگو درمیان ما و دیالوگی که طرفین آن حرف هم را نمیفهمند، اتفاقاً نقطه ضعف فیلم است. مشکل رابطه آذر خانم بهیار روستا و حاج کمال نفهمیدن حرف یکدیگر نیست. آنها خوب حرف هم را میفهمند، منتها منافع و چشماندازهایشان با هم تفاوت دارد. برای همین هم جدال آنها واقعی است. شاید از ابتدا مقدسیان خواسته آذر قهرمانش باشد (مانند زینت فیلمهای ابراهیم مختاری) امّا واقعیت حاج کمال خود را بر فیلم تحمیل کرده و اگر حاج کمال قهرمان فیلم نباشد دست کم برای این جایگاه با آذرخانم برابری میکند و اگر شخصیت مثبت نباشد، دست کم یک شخصیت منفی بسیار جذاب است. همه اینها فیلم را از سادهانگاری مبارزه سیاه و سفید دور میکند و دعوای این زن حق طلب و آن پیرمرد سنتی را به تصویر زندهای از شرایط اجتماعی و فرهنگی گوشهای از کشورمان بدل میکند. در اینجا با تصوری از فیلم مستند روبهرو هستیم که به کلی با تصور ایستای مستندهای متکی بر تحقیق و گفتار و اجرا فرق میکند. واقعیت فیلم از دل واقعیت آدمها و برخوردهایشان و برخوردهای آنها با فیلمساز زاده میشود. کارگردانی هم در اینجا به معنای کنترل جزئیات رفتار و حرکات و سخنان آدمها نیست، بلکه فراهم آوردن شرایطی است که در آن آدمها با اندیشهها و احساساتشان به میدان بیایند. مثلاً گروه فیلمبرداری به دیدن حاج کمال میروند در حالی که برنامهریزی کردهاند که پدر آذر در همان موقع یادداشتی از سوی دخترش برای او بیاورد و با روبهرو شدن این دو، دوربین را به کار میاندازند. اینها شگردهایی هستند برای زایاندن روح واقعیت از دل رویدادها که در این فیلم به بهترین وجه اتفاق افتاده است.
سالهای دانشجویی در راه قزوین یک جایی بود در اتوبان که همیشه مه داشت، دلم را می برد آن تکه
وقتی گفتید داستان یک جایی در الموت می گذرد و نام فیلم مه دارد ، پرواز کردم به سالهای دور
برنامه ام شد بروم ببینم دارینوش دی وی دی ذکر شده را دارد یا نه
پی نوشت: بانی فیلم برایتان آرامش خواسته و برای عزیز سفرکرده تان آمرزش ، ایضا من هم
با سلام و خسته نباشید … مطلبی زیبایی بود