کامپیوتری شدن پیش از کامپیوتر
توجه کنید که چشمها دریچههای روح آمیزاد هستند. راههای بیشماری برای توصیف چشمها وجود دارد. اول خصوصیات آشکار چشمها مثل رنگ ــ آبی، سبز، خاکستری، سیاه، … ــ را توصیف کنید. بعد شکلشان را شرح دهید ــ گرد، بادامی، باریک. به شکل و ساختار کلی آن دقت کنید، از ابروها گرفته تا پلکها. شرح دهید که چشمها چگونه در صورت کاراکتر جا گرفتهاند ــ در عمق، دور از هم، نزدیک هم. حرکات مخصوصی برایشان در نظر بگیرید که بیانگر احساسات کاراکتر باشند. بگذارید کاراکتر پلک بزند، چپ نگاه کند، خیره شود، چشمهایش برق بزنند.
پوست کاراکتر را توصیف کنید ….
برای چهرهی کاراکتر خصوصیات منحصربهفردی قائل شوید مثل ککومک، خال، و غیره.
این تکهای از یک قطعهی آموزشی برای چگونگی توصیف آدمها در رمان و داستان کوتاه است. فکر میکنم موافق باشید که نود در صد توصیف چهرههایی که در داستانهای امروز میخوانیم در همین قالب میگنجند. تعداد خصیصههای چشمها و نگاه و لبها و موها و چانه را میتواند افزود، اما تعداد این خصوصیات از چندصد تجاوز نمیکند. توصیف صورت و چشم انسان در داستانهایی که انسان مینویسد از همین فهرستهای چندصدتایی که نویسندهها به مرور زمان با خواندن تعداد زیادی از آثار نویسندگان پیش از خود تنظیم میکنند، ساخته شده است. در واقع نویسندهها هم، خیلی پیش از پیدایش کامپیوتر، همان کاری را میکردند که امروز کامپیوتر میکند: از تعداد زیادی متنهای دیگر صفتهایی را که برای توصیف چشمها به کار رفتهاند استخراج میکند و هر جا لازم باشد یکی از این صفتها را به کار میبرد. و البته کامپیوتر میتواند تعداد خیلی بیشتری داستان بخواند تا یک انسان فانی. هر اندازه متن که در اختیارش بگذارید. اما چیزی که مسجل است کامپیوتر هم میتواند مثل انسان اطلاعات برگرفته از متنها را طبقهبندی کند و از میان کل داستانهایی که نوشته شدهاند فهرستی از شکلهای ممکن چشم و نگاه را در آورد و کارکرد هریک را خودش یا به کمک انسان مشخص کند و بعد به در قالبهایی که آنها هم پیش از پیدایش کامپیوتر و پس از آن طبقهبندی شدهاند قرار دهد و داستان بسازد.
این قالبها همانها هستند که در کلاسهای متعدد داستاننویسی و فیلمنامهنویسی به هنرجویان میآموزند؟ چگونگی شروع داستان، پایانبندیها و انواع آنها، توزیع اطلاعات، گرهافکنی، گرهگشایی، روشهای ساختن مکان و زمان و بسیاری نکات ریزتر که در صدها کتاب تدوین شدهاند.
سبکشناسی هم رشتهی دیگری است که به کار طبقهبندی متنها میآید. گفته میشود سبک هر نویسنده شخصیت اوست. اما این سبک از ویژگیهای قابلشناسایی و قابلطبقهبندی ساخته شده است. سبک محصول بسامد کلماتی است که نویسنده به کار میبرد، اینکه نویسنده چه کلمههایی را زیاد به کار میبرد و چه کلمههایی را اصلاً به کار نمیبرد. چه در صد از جملاتش کوتاه هستند و چه در صد بلند. اجزای جمله را به چه ترتیبی به کار میبرد، … اگر تعدادی از این خصوصیات را در متنی به کار ببندید، محصول متنی خواهد بود در سبک نویسندهی مفروض. و گمانم قبول دارید که کامپیوتر هم میتوان این کارها را بکند.
شاید بگویید این درست که نود درصد متنها همین طوریاند، مکانیکیاند و متکی بر کمّیات، اما پس آن ده در صدی که به کلی بکرند چه؟ ادبیات خلاق همان ده در صد توصیفهای اریژینال هستند، توصیفهایی که شبیهشان در هیچ متن سابقی یافت نمیشود. اینها که در کلاسها به ما میآموزند کلیشه هستند و قالبهای تکراری هستند و ما در پی چیزی هستیم خلاقانهتر و منحصربهفردتر که از اذهان انسانهایی نابغه در آمده باشد. بله، چنین آثاری وجود دارند. اما آنها استثنایی هستند. قاعده همان نود در صد و بلکه بیشتر است که آثاری به اصطلاح «کلیشهای» میسازند. هرچند این آثار آن قدرها هم که به نظر میآید در همان نگاه اول به عنوان قالبی قابلشناسایی نیستند. مثلاً
ژانرهای ادبی (و سینمایی) جاافتاده مثل ژانر وحشت، ژانر وسترن، ژانر جنایی، هریک از قواعد معینی پیروی میکنند؛ مکانهای خاص، دورههای تاریخی خاص، شخصیتهای خاص، امکان یا عدم امکان رویدادهای خارق عادت. اما در قالب همین ژانرها شاهکارها و یا دست کم آثار ادبی بسیار خوب هم نوشته میشوند.
در یک کلام، پیش از پیدایش ماشین محاسب یا همان کامپیوتر هم مغز انسان مدام در پی روشی بوده است برای برای آسانسازی و کمّیسازی فرایند خلق آثار ادبی.
زمان درازی است که متنهای حاضر و آمادهای برای سخنرانیهای عروسی و عزا و مناسبتهای دیگر وجود دارد که بیش از نود در صد مردم همانها را میگیرند و میخوانند و یا عملاً چیزی که میگویند در حد و اندازهی همان متنهاست که فقط جای خالی نامها در آنها پر شده است. حتی اظهارنظرهای شخصیتر و منحصربهفردتر نیز آن قدر که اول مینماید منحصربهفرد نیستند منتها از قالبهای پیچیدهتری استفاده میکنند. شاید سخن همه این باشد که این قالبها چه اندازه ساده و دم دستی هستند یا برعکس پیچیدهتر و کمیابتر. به هر حال هر گوینده و نویسندهای از کل آنچه خوانده و شنیده استفاده میکند و متن مورد نیاز خود را میسازد (خلق میکند؟)
سایتهای نگارش هایکو را دیدهاید؟ چند کلمه میدهید و برایتان هایکویی مینویسند. چیزی شبیه همین داستاننویسی روبوتها. این سایتها از سالها پیش وجود داشتهاند، چون هایکو قالب کوچکتری است و طبقهبندی کلمات و ویژگیهای سبکی آن آسانتر بوده است.
اعلامیهها و بیانیههای سیاسی انقلابی یا نطقهای انتخاباتی از نمونههای دیگری هستند که کامپیوتر به راحتی میتواند برایتان بنویسد. تعداد واژگان آنها محدود و تعداد کلیشههایی که به کار میبرند فراوان است. همین طور پستهایی که خیلیها در واکنش به رویدادهای روز در فضای مجازی منتشر میکنند. به همین دلیل است که به راحتی بوتهایی برنامهریزی میکنند که به عنوان کاربر وارد شبکههای اجتماعی میشوند و در راستا و چارچوب مشخصی اظهارنظر میکنند.
به عبارت دیگر زمینه برای جهش بزرگ ــ ماشینهای نویسنده ــ از مدتها پیش، حتی از پیش از پیدایش کامپیوتر، فراهم شده بود.
اگر خیلی حیرت میکنیم که چطور یک روبوت میتواند بنویسد، به این خاطر است که تحت تاثیر ایدهی رمانتیک «هنرمند به عنوان انسانی نابغه» انتظار داریم هر داستانی و هر نوشتهای که عرضه میشود، کار نابغهای یگانه باشد، در حالی که واقعیت این است که اکثر محصولات ادبی محصول بهکارگیری استادانهی قالبها و قواعد و کلیشهها و ژانرها هستند. و این کاری است که از عهدهی کامپیوتر هم برمیآید.
Be the first to reply