برف روی کاجها. این نام چه انتظاری به وجود میآورد در بینندهای که هنوز فیلم را ندیده، امّا شنیده است فیلم سیاهوسفید است، ریتم کندی دارد، موسیقی بسیاری از صحنههای آن را همراهی میکند و در کانونش زنی جای گرفته است که ناگهان متوجه میشود شوهرش به او وفادار نیست. انتظار من این بود که با فیلمی روبهرو خواهم بود از نظر بصری غنی. خیابانهایی با درختان کاج که آدمهای فیلم زیر آن راه میروند و برف میبارد. یا منظرههای طبیعی برفگرفته با همراهی موسیقی حزنانگیز. شاید پارکی با درختان پوشیده از برف. به هر رو فیلمی که مکان و موسیقی در آن هویت خواهند داشت، فضا میسازند و یک جور دنیای درونی زن تنها مانده را بیان میکنند.
امّا در عوض با فیلمی روبهرو شدم که تقریباً همهاش در آپارتمان میگذشت و در آن از شهر، کوچه یا طبیعت، اصلاً خبری نبود. این آپارتمان دست کم میتوانست در طبقه بالای ساختمانی باشد با چند پنجره و چشماندازهای مختلف. من حدس میزنم یکی دو صحنه انتهای فیلم که ساختمان محل سکونت نریمان (جوانی که زن تنها به تدریج به او علاقهمند شده است) را نشان میدهد، در فیلمنامه نبودهاند. نام فیلم هم ربطی به برف و کاج نداشته است. احتمالاً یکی از روزهای فیلمبرداری برف آمده و چند نما هم از خانه روبهرو و درختان جلوی آن از توی پنجره گرفتهاند که بعدها تصمیم گرفته شده از آن استفاده کنند. تصمیمِ سیاهوسفید بودن فیلم هم در همین مرحله گرفته شده است.خواننده بیحوصله خواهد گفت با حدس و گمان که کار پیش نمیرود. چه میخواهی بگویی. حق با اوست. شاید حدس من درست نباشد. امّا غرض من این است که بگویم نماهای برفی آخر فیلم با بدنه اصلی آن خوانایی ندارد. بدنه اصلی فیلم کاملاً در چارچوب درکی از فیلمنامهنویسی نوشته شده است که مهمترین ملاک موفقیت یک فیلمنامه را درست بودن چفتوبستهای آن میداند و شخصیتپردازی و حس در آن در مرحله بعد میآیند. میخواهم بگویم نام فیلم و سیاهوسفید بودنش و تمرکز آن بر شخصیت اصلی، به ساخت فیلمی نیانجامیده که ما را لحظاتی را با دنیای اندوهگین شخصیت تنهای فیلم همراه کند.
یکی از دلایل این امر حضور شخصیتها و صحنههایی است که مرتب خلوت ما و قهرمان فیلم را به هم میزنند. مثلاً کل انگیزه حضور پررنگ و شلوغ مریم دوست رویا (زن اصلی فیلم) چیست؟ او چه کمکی به درک درونیات رویا میکند؟ همین طور حضور زن همسایه و مادر رویا؟ برخی صحنهها انگار درست شدهاند تا بیننده را از تمرکز روی رویا دور کنند. دو زن در خانه درباره خیانت شوهر یکی شان با هم حرف میزنند در حالی که مرد تعمیرکار دارد شوفاژها را هواگیری میکند. این موقعیت قرار است کدام لایه از شخصیت رویا را به ما نشان دهد؟ و جز این است که با ناخواناییاش با رفتار اجتماعی طبیعی آدمهایی در آن موقعیت، ذهن ما را پریشان میکند. برف روی کاجها میخواهد چندان رویدادمحور نباشد، شخصیتمحور باشد. امّا شخصیتهای اصلی آن همه به شدّت ناپروردهاند. ما نمیفهمیم که رویا دچار چه کشمکشهایی است. تصمیم او درباره طلاق یک جور خارج از پرده اتفاق میافتد. امّا حضور دراز مدّت این شخصیت بر پرده و بازی مهناز افشار کمک میکنند تا دست کم از بیرون با او اُخت شویم. آشکار است که فیلم میخواهد ما همراه رویا این موقعیت را تجربه کنیم، از دید او به ماجرا بنگریم. امّا آیا این بدان معنا نیست که شخصیتهای دیگر کاملاً منفعل باشند و دیدگاهِ آنها را نداشته باشیم. شخصیت سراپا تقصیر شوهر رویا که هیچ چیز ازش نمیفهمیم از نظر شخصیتپردازی مهمترین نقطه ضعف فیلم است. بالاخره او هم دلایلی داشته است. باید اینها بیان شوند تا تنشی، کشمکشی اتفاق بیافتد.
صحنهای هست که در آن دوست پسر نسرین به رویا میگوید که تعجب میکند که او چطور این قدر خونسرد است. این آن نکتهای است که میتوانست به محور اصلی فیلم بدل شود. رویا در واقع با شنیدن خبر رابطه علی با زنی دیگر، شوکی اولیه را تجربه میکند، امّا زود متوجه میشود که چیزی از دست نداده است. با دستودلبازی شوهر، شاید حتی وضعیتش بهتر هم شده باشد. به همین خاطر هم هست که خیلی ناراحت نیست. کشف همین نکته، اندیشیدنِ تمهیدات و موقعیتهایی که میتوانست این وضعیت را بیشتر باز کند، همین نداشتن حس حسادت، بیتفاوتی، انفعال، تسلیم یا ترکیبی از همه اینها، میتوانست پرورده شود. و در این راه موسیقی، سیاهوسفید نوستالژیک، طبیعت و بارش آرام برف بر درختان، میتوانستند کارکردی داشته باشند.
برف روی کاجها از نظر تواناییهای کارگردانی پیمان معادی، تصویربرداری محمود کلاری و تدوین سپیده عبدالوهاب به عنوان حرفههای تخصصی نقاط قوت زیادی دارد. امّا اینها باعث نمیشوند فیلم خوبی شود. آن چه در این میان گم است روشنیِ کارگردان-فیلمنامهنویس است در این باره که میخواهد با موقعیتی که اندیشیده چکار بکند.
خوب بود
از اینکه این فیلم را نقد کردید و این فرصت را به تماشاگران می دهید که قبل از رفتن به سینما، با آگاهی فیلم را انتخاب کنند، سپاسگزارم. با توجه به اینکه خود شما نیز فرمودید ضعف اصلی داستان، شخصیت پردازی است، به نظر من باید گفت چفت و بست های داستان با هم جور نیست و در واقع داستان پراکنده و پر از تناقض است.
مایلم چند نکته را به عنوان تماشاگر و نیز یک زن بیان کنم:
۱٫ فیلم بسیار کسل کننده بود و شاید حتی رغبت چندانی به ادامۀ تماشا در بینندگان ایجاد نمی کرد.
۲٫ بازیگرانی که انتخاب شده بودند، برای نقش هایشان مناسب نبودند: حالت چهره خانم افشار در اکثر فیلم ها یکی است و با توجه به اینکه ایشان همان حالت چهره را در این فیلم حفظ کرده بودند، باور نقش برای من غیرممکن بود. شاید در اوایل فیلم سعی کرده بودند ارتباط بیشتری با نقش شان برقرار کنند اما در آخر فاصله شدید بازیگر با نقش بیشتر خودش را نشان می دهد. هم چنین، دستپاچگی آقای ابر بعضی جاها بیشتر به مسخرگی شبیه می شود تا دستپاچگی ناشی از دیدار کسی که (احتمالا) دوستش دارد.
۳٫ داستان تناقض های زیادی دارد: شاید اگر به اطرافمان نگاه کنیم، زندگی هایی مانند زندگی شخصیت اصلی فیلم کم نباشد: زندگی های زناشویی که به پوچی رسیده است و با این حال و با وجود آگاهی همسران از خیانت همسرشان، همچنان به زندگی پوچشان ادامه می دهند (اتفاقی که آخر فیلم رخ داد). اما در زندگی واقعی این ادامه دادن بر اثر انگیزه های قوی (مانند وابستگی مالی، شهرت و ترس از آبروریزی، وابستگی شدید عاطفی به همسر و …) اتفاق می افتد. اما در این فیلم، رویا هیچ انگیزه قوی برای ادامه زندگی با علی ندارد: ۱٫ زندگی شان قبل از موضوع خیانت هم به پوچی رسیده بود (جز صحنه خرید در اول فیلم، هیچ صحنه ای که نشان از صمیمیت و محبت بین رویا و علی باشد، وجود ندارد. حتی سر میز شام مشخص است علی و رویا در دنیاهای متفاوتی سیر می کنند). ۲٫ با اینکه بعد از رفتن علی، رویا مشکل اجاره خانه پیدا می کند، خیلی زود با کار کردن بیشتر مشکلش را حل می کند (بنابراین نمی شود گفت نیاز مالی به همسرش دارد). بنابراین، وقتی در پایان فیلم، رویا تصمیم به ادامه زندگی با علی می گیرد، درک موضوع تقریبا غیر ممکن است چون هیچ نشانه ای وجود نداشته که رویا مثلا فقط به خاطر انتقام از همسرش می خواهد با نریمان برود کنسرت و اگر همسرش برگردد، پشیمان می شود.
همین تناقض در رفتار مریم نیز وجود دارد. اول فیلم مریم اصلا حاضر نیست به برگشتن پیش همسرش تن دردهد و تصویر یک زن مستقل را به ما نشان می دهد اما در آخر فیلم نه تنها به زندگی زناشویی قبلی اش برمی گردد بلکه به خاطر همسرش کاری که دوست دارد کنار می گذارد (هرچند که در تست بازیگری قبول نشده اما همین که همسرش گفته به خاطر او کار بازیگری را کنار می گذارد یعنی احتمالا دیگر تلاشی برای قبول شدن در تست بازیگری نخواهد کرد. دلیل دیگرش این است که او اول فیلم گفته که همسرش شکاک است و احتمالا در آخر که دوباره پیش همسرش برگشته، موضوع شکاک بودن همسرش را پذیرفته).
تناقض دیگر رفتار علی است که هیچ تلاشی برای دوباره به دست آوردن همسرش نمی کند (چون طلاق انجام شده است، رویا حق دارد انتخاب (های) دیگر را هم در نظر بگیرد. رفتار علی طوری است که انگار همسرش (که تازه از او خیلی جوانتر هم هست) هیچ راهی به جز زندگی کردن با او ندارد). هم چنین تلاش خاصی هم برای اینکه همسرش او را ببخشد نمی کند.
۴٫ شاید از ابتدای فیلم تماشاگر منتظر یک فیلم فمینیستی باشد که با توجه به تبلیغ فیلم، داستان زنی را بیان می کند که در زندگی اش دچار مشکل شده است. اما به نظر من در حقیقت فیلم کاملاً ضد زن از آب در می آید. با توجه به رفتار متناقض دو شخصیت زن که در بالا گفته شد، انگار فیلم می خواهد به ما بگوید زنها فقط حرف می زنند. زن ها اهل عمل نیستند یا جراتش را ندارند و تا لحظه رسیدن به هدف می روند و بر می گردنند (مثلا مریم در یک تست بازیگری فقط به دلیل قد بلندش رد می شود نه به دلیل بد بازی کردن. پس می تواند به تلاشش ادامه دهد). و این موضوع زنهای فیلم را کاملا منفعل نشان می دهد. مثلا رویا برای برگشتن همسرش هیچ شرطی نمی گذارد.
در کل به نظر می رسد که روی داستان کار نشده بود. ضمنا شاید اگر از بازیگران دیگری استفاده می شد، نقش ها بهتر از آب در می آمد.
با سپاس
با سلام من با نظر خانم لیلا کاملا موافقم به نظر من هیچ دلیلی برای بازگشت رویا وجود ندارد بعد از آشنایی او و نریمان به نظر میرسد تازه عشق وارد زندگی اش شده واحساس تازه ای را تجربه میکند میبینیم که برای اولین بار به خودش میرسد آرایش میکند ودچار اضطراب و دستپاچگی میشود واز رکودی که حتی قبل از خیانت همسرش دچارش بود خارج میشود حالا با این حس تازه چه انگیزه ای برای بازگشت به آن زندگی سرد و سیاه وسفید قبلی دارد به نظر من زندگی رویا بعد از آشنایی با نریمان رنگی شد واگر رویا حاضر به بازگشت نمیشد فیلم پایانی منطقی تر وبهتر داشت
سلام
ممنون از نقدهاتون
تا اونجایی که ما از زبان آقای معادی شنیدم کلا سیاه و سفید گرفتن از اول!!
اون صحنه برف و کاج رو که گفتید اواخرآذر پارسال تو اتوبان چمران دیدم یه تصویر حیرت انگیز از برف و سرما و کاجهای سنگین شده!!!خیلی خوب بود
منم فیلمو خیلی دوست نداشتم !
دوست عزیز نقدتو خوندم . خیلی خوب بود . چرا این نقد ها رو به نام خودت ثبتش نمیکنی ؟
البته منظورم این نیست که این سایت کافی نیست . بلکه اگه تو یه سایت مرجع قرار بگیره خواننده های بیشتری پیدا میکنه.
هستن سایت هایی مثل «ویکی پدیا» یا« کافه نقد» که اینکارو میکنن . اگه راضی باشی من نقدتو تو کافه نقد به اشتراک گذاشتم . البته به نام خودت .
نقدتون رو خوندم و بر خلاف بقیه دوستان کاملا مخالفم با نقدتون.میشه با فضای باز تر و نه تا این حد محدود یه فیلم از سینمای روشن فکر جامعه رو نقد کرد. یه نکته فقط ، صرفا نباید نام فیلم دربرگیرنده هویت فیزیکی اون باشه میتونه یه نماد باشه. برف نماد معصومیت ، و کاج نماد شادابی ، جریان و زندگیه . همین …
سلام، دو نکته، یکی این که هنوز برف نیومده چگونه گروه اسم این فیلم رو بر ف روی کاج ها گذاشتن؟ با توجه به اینکه برف باریدن در زمستانهای تهران اومد، نیومد داره. دو اینکه بعد جابجا کردن وسایل منزل تنوع توسط رویا، هنگامیکه تعمیرکار یا کوک کننده پیانو داره رو پیانو کار میکنه میبینیم که پیانو همون سر جای قبلیشه، ولی در پلان های بعدی میاد جای جدیدش چسبیده به دیوار تیره رنگ. فکر کنم این موضوع در تدوین نادیده انگاشته شده!!!
نکته ای که برای من غافلگیرکننده بود محور خیانت دراین فیلم بود…با دیدن سکانس های اولیه اصلا انتظارنداشتم موضوع درمورد خیانت باشد وبرعکس فکر می کردم آرامش وعشق ووفاداری ولو درزندگی روتین را می خواهد نمایش دهد…زنی که شوهر مسنش رادوست دارد و….با مطرح شدن خیانت ناگهان دچارشوک شدم وبازبرخلاف تصورم این فیلم درپی کندوکاو وریشه یابی دلایل خیانت مرد نبود…مرد اصلا حضورنداشت وموضوع قربانی یک خیانت بود وبیان احساسات وعواطفش…احساساتی که دقیق وریز توصیف نمیشود وصرفا نمای کلی اززنی است که سالهاست دچاررکود ویکنواختی است….واوج عصبانیتش زمانی است که به بهروز ومریم اعتراض دارد چرا او را مطلع نکردند!!!!!!!!!!!ونه عصبانیت از اصل موضوع خیانت…..حضورمزاحمت آمیز تعمیرکاروسرایدارو…برای من تو جیه چندانی نداشت جز نمایش واقعی ورئالیستی از زندگی روزمره…عشق بچه گانه وشیطنت آلود وبسیارمعصومانه رویا ونریمان با سن رویا وتجربه های او به عنوان زنی آرام وسرد وگرم چشیده روزگار منطقی به نظر نمیاد…ازنظرمن رویا به زندگی اش با علی پایان داد وبازگشتی درکارنبود تعجب می کنم برخی دوستان استدلال کردند به سرزندگی اش برگشت….دیالوگ آخررا برای طلب بخشش به علی نگفت بلکه برای اتمام حجت ودلیلش برای پایان گفت….واگه قراربود این فیلم به سبک هندی تموم شه که اساس فیلم وتم اصلی فیلم به زیرسوال میره…..به هرجال موسیقی اش فوق عالی بود…..درهماهنگی کامل با موضوع فیلم…وفیلم بسیار لطیف بود وبسیار حسی…….وموضوعی که برای من عجیب بود انتخاب بازیگری (به خصوص با آن گریم لطیف)زیبا وملیح ودوست داشتنی چون خانم افشار درنقش قربانی خیانت بود…..که برای پررنگ کردن درجه گناه مرد بود که معقول نبود………….وازهمه نکات عجیبتر عاشق شدن علی بود با آن سن وسال وآن پختگی………وقتی همه ما می دانیم که مردی باشرایط سنی واجتماعی علی فقط چشمداشت جنسی دارد به قضیه خیانت………آن صدای خسته وعاشقانه اش درپیغامگیرتلفن
کمی مسخره می آید…
به عنوان یه مخاطب به نظرم فیلمی که اینقد در ارتباط با آدماس فقط و اصن صحنه های بیرونِ خونه خیلی کم داره و اگه هست هم مثلن توی پارکِ بغل خونهن یا توی حیاطِ خونهی همسایه؛ خب همچین فیلمی بدون شخصیت پردازیِ دقیق نمی تونه هیچ جذابیتی نداشته باشه. یعنی اگه انقد تمرکز فقط میره رو شخصیتا باید یه اتفاقی در موردشون بیفته. که نمیفته. واقعن و اصلن نمیفته. یعنی نه سیر تکاملی درونشون هست، نه مثلن روی دیگری دارن که بالا میاد، نه قراره تقابلِ آدما چیز ِ خاصی نشون بده. اصن رفتارای شخصیتِ اصلی ِ زنِ فیلم به نظرم غیر عادیه. واکنشش به موقعیتا. نمیدونم، چیز زیادی ازش دستگیر آدم نمیشه.
حتی این دوستی که میگن فیلم لطیف بود و حسی؛ تنها جایی که باهاشون موافقم اون صحنه اَس که میپرسه کدوم لباسم بهتره بپوشم. و راستش اینم باز اونجاهایی که با اون چیزی که از شخصیتِ اصلی می شناختیم واقن فرق داره.
این قضیه سینمای روشنفکر هم که دیگه عالیه 🙂 با سایه روشن ِ ذهن ِ فیلم که نباید کار داشت آخه. یعنی نمیشه گف این فیلمو آدم ِ روشنفکر تولید کرده پس باید روشنفکری بش نگاه کرد؛ همه چیز زیر پوستیه!! بلخره این چیزا باید نمود پیدا کنه تو فیلم. اصن همین برف و کاج که میگین نمادِ چی و چیه واقعن تو چند صحنه نشون داده شدن؟ تنها جایی که بُلد شده بود توی اون صحنهی برداشتنِ بالش از روی صندلیها بود که دوربین یه مدت روش موند.
فیلم کلن برای بار ِ اول دیدن خوبه ولی بعدش دیگه نه.
خیلی ساده لوحانس که به اسم فیلم اینطوری نگاه بشه برف باهمه ی سپیدی و صداقتش وقتی روی کاج می شینه میتونه اونو بشکونه . یک قسمتی از زندگی رو نشون میده .من این فیلم رو ۷ بار دیدم . از صحنه اول فیلم که سیب از دستش میوفته تا اخرین صحنه اش که خانم رویا باز هم صادقانه و صادقانه و صادقانه به شوهرش می گه واقعیت ،و حسشو و من به عنوان مخاطب بسیار این فیلم رو دوست دارم (بهتره که عمیق تر فیلم نگاه کنیم )
دوست عزیز نقدتان را قبول ندارم خیلی جای اشکال در حرفهایتان هست
دوست عزیر ممنون از اظهار نظرتان. لطفاً یکی دو تا از این اشکالات را بفرمایید.
به نظر من،نام فیلم و سیاه و سفید بودن فیلم،با کلیت داستان و بی روح بودن بودن زندگی رویا کاملا همخوانی داره.رویا شخصیت صفر و یکی داره و سیاه و سفیدی فیلم هم منطبق با این شخصیته.برف سرده و یا نمیباره ویا وقتی که روی کاجها نشسته دیده میشه.باز هم صفر و یک.از این دیدگاه شخصیت پردازی و شخصیت محوری بسیار بیشتر از آنچه مد نظر شماست مهم واقع شده.زن همسایه نماد یک زندگی روتین ساختن و ساختن و بعضا سوختنه و وجودش نیازه برای این فیلم.حضور مریم هم کاملا نیازه برای اینکه تم اصلی فیلم مواجهه اطرافیان با خیانته.گفتن یا نگفتن خیانت؟
به نظرم خیلی یک طرفه به نقد نشستید بر خلاف نوشته های قبلیتون.
ممنون