از مقاله Trash, Art and the Movies
پائولین کیل
بچه که هستیم، برخی از انواع فیلم را دوست نداریم ــ به طور کلی فیلمهای مستند را (که بیش از اندازه شبیه درس و مشقاند) و البته فیلمهایی را مخصوص بچهها طراحی شدهاند ــ و وقتی دیگر میتوانیم سر پای خودمان بایستیم، دیگر آموختهایم که از این دسته از فیلمهای بر حذر باشیم. خیلی وقتها وقتی بچهها میگویند از فلان فیلم خوششان آمده است بزرگترها ملامتشان میکنند. بزرگترها که در برقراری رابطه حسی با فیلم ضعف دارند، فوری به جنبههایی از طرح قصه یا تم فیلم اشاره میکنند که بچهها نفهمیدهاند و تحقیر بچهها به این شیوه البته کار آسانی است. امّا این از افتخارات هنرهای ترکیبی مانند اپرا و سینماست که انواع و ترکیبهای گوناگونی از لذتها را یکجا در خود گرد میآورند. آدم ممکن است از حضور لئونتین پرایس در اپرای قدرت سرنوشت کیف کند، حتی اگر لیبرتوی آن را دقیقاً بررسی نکرده باشد یا مفتون فلوت سحرآمیز شود حتی اگر لیبرتوی آن را دقیقاً بررسی نکرده باشد و از یک فیلم به دلایل گوناگونی میتوان لذت برد، دلایلی که ارتباط زیادی با داستان فیلم یا ظرافتهای تماتیک و شخصیتپردازی (اگر چنین ظرافتهایی در کار باشند) ندارند. سینما، برخلاف هنرهای ناب که با ملاک کارهایی که ازشان برمیآید تعریف میشوند، باز و نامحدود است. شاید بتوان گفت هرکاری که از سینما برمیآید، به شیوههای دیگر هم شدنی است، امّا ــ و این همان خصوصیت معجزآسا و مقرون به صلاح سینماست ــ همه کارهایی که هنرهای دیگر (به تنهایی یا باهم) میتوانند بکنند از سینما هم برمیآید. علاوه بر این فیلمها میتوانند بخشی از کارکردهای سفرهای اکتشافی، روزنامهنگاری، مردمشناسی، و همه رشتههای دیگر دانش را هم به عهده گیرند. ما معمولاً به خاطر تنوع چیزهایی که سینما میتواند به ما عرضه کند به دیدن فیلم میرویم و همین طور به این خاطر که سینما این همه را ارزان و آسان در اختیار ما میگذارد (و معمولاً بدون زحمت زیاد). سینما هنری فوقالعاده راحتی است.
فرهنگهایی که فیلم در آنها “فیلم خارجی” به حساب میآید، آن را به شیوههای خیلی ابتداییتری به کار میگیرند تا فرهنگهایی که این فیلم به آنها تعلق دارد. فیلمها ممکن است به عنوان تصاویر سیاحتی، به عنوان وسایل آشنایی با شیوه زندگی دیگران و به شیوههای دیگری که حتی فکرش را هم نمیتوانیم بکنیم مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. سینماروی حرفهای و باسواد امروزی ممکن است فراموش کرده باشد که دنیاهای متفاوتی که زمانی آن بالا روی پرده سینما میدید برایش تا چه اندازه برایش جذاب و شگفتانگیز بودند.
……
ما به طور کلی به تماشای فیلمها جلب میشویم، چون از دیدن آنها لذت میبریم و چیزهایی در فیلمها که از انها لذت میبریم، ارتباط اندکی دارند به چیزی که ما هنر میدانیمش. فیلمهایی که به آنها واکنش نشان میدهیم، حتی در کودکی، واجد همان ارزشهایی نیستند که فرهنگ رسمی در مدرسه و در خانههای اقشار متوسط جامعه از آن حمایت میکند. در سینما ما هم زندگی سطح پایین داریم، هم زندگی سطح بالا، امّا دیوید سیسکیند و دیگر منتقدان اخلاقگرا ما را به خاطر بیتوجهی به آثاری که آنها گمان میکنند باید به آنها توجه کنیم، یعنی فیلمهای “رئالیستی”ای که برایمان خوب هستند، ملامت میکنند. فیلمهای مثل مکانی در آفتاب که در آن میتوانیم بیاموزیم که زندگی یک خانواده سیاهپوست هم میتواند به اندازه زندگی یک خانواده سفیدپوست ملالآور باشد. ما سینماروها ممکن است فیلمهای آشغال را هم تحمل کنیم، امّا دشوار میتوانید ما را مجبور کنید برای تماشای تعلیم و تربیت جلوی سینماها صف بکشیم. ما در سینما به دنبال حقیقتی از نوع دیگر هستیم، چیزی که شگفتزدهمان کند، به چشممان بامزه، سنجیده، یا حتی حیرتانگیز باشد، یا شاید به شیوهای حیرتانگیز زیبا باشد. ما حتی از فیلمهای متوسط و بد هم چیزهایی میگیریم …. چیزهایی گرفتهایم که هنوز هم در خاطرهمان حضور دارند. …. چیزی که بیش از همه به آن واکنش نشان میدهیم و طولانیتر از همه در یادمان میماند، خمیرمایه انسانی فیلم است. هنر بازیگران همواره طراوت خود را در اذهان ما حفظ میکنند و زیباییشان همیشه زیبا باقی میماند.
…..
شاید نیرومندترین لذت سینما رفتن و فیلم دیدن لذت غیرزیباییشناختی [غیراستتیک] فرار از مسئولیتها و نوع واکنشهایی باشد که فرهنگ رسمی (مدرسهای) ما از ما میطلبد. امّا این خود بهترین و همگانیترین بنیان پرورش یک شم زیباییشناختی میتواند باشد، چرا که احساس مسئولیت در این زمینه که به چه توجه کنیم و چه را قدر بدانیم، خود ضد هنر است؛ این گونه احساس مسئولیت طوری نگرانمان میکند که دیگر نمیتوانیم لذت ببریم و چنان ملالآور است که دیگر نمیتوانیم واکنش نشان دهیم. در تاریکی سالن سینما، به دور از احساس مسئولیت و فرهنگ رسمی، وقتی دیگر کسی چیزی از ما نمیطلبد و با خودمان تنها میمانیم، رهایی از احساس وظیفه و فشار، این فرصت را برای ما فراهم میکند که واکنشهای استتیک خاص خودمان را شکل دهیم. فقدان احساس مسئولیت جزئی از لذتی است که از هرگونه هنر میبریم؛ جزئی که مدرسههای ما نمیتوانند بفهمند.
……..
و سینما به عنوان هنر نقطه مقابل چیزهایی نیست که ما همیشه به هنگام تماشای فیلمها از آنها لذت بردهایم، هنر سینما را نباید در بازگشت به فرهنگ فرهیخته رسمی جستوجو کرد، بلکه این هنر همان چیزی که همواره به هنگام تماشای فیلمها از آن خوشمان آمده است، و تازه بیشتر این طوری است. همان حرکت تخریبی است که حالا یک گام جلوتر رفته است، همان لحظات هیجانانگیز آن هستند که حالا بیشتر طول میکشند و تا معناهای تازهای امتداد پیدا میکنند. بهترین فیلمها مالامال از لذتهایی هستند که همواره تماشای گوشههایی از فیلمهای متوسط و بد به ما بخشیدهاند.
Be the first to reply