مارلون براندو: بازیگری تنازع بقاست
فیلم مستند به من گوش بده مارلون به کارگردانی استِوان رایلی که سال گذشته در آمریکا اکران شد و نسخه دوبله و کوتاهشده آن از تلویزیون ما هم پخش شده، از چند نظر فیلمی جذاب و دیدنی است.
مثل هر مستند پرترهای داستان یک زندگی است و آن هم داستان یک زندگی پرماجرا. داستان صعود یکی از مشهورترین ستارگان سینمای عصر ما به اوج شهرت و پیآمدهای تراژیک آن.
بعد فیلمی است درباره بازیگری، چراکه قهرمان فیلم بازیگر است و بازیگری است که درباره حرفه خود حرف زده است.
و سرانجام نمونهای است از فیلمی که تماماً از مواد آرشیوی موجود ساخته شده و به طور خاص متکی است بر گزینشی از نوارهای صوتی باقی مانده از صدای مارلون براندو که بسیاریشان شخصی هستند و او در گفتوگوی با خود یا از جلسات رواندرمانی خود و ملاقاتهایش با آدمهای دیگر و مصاحبههایش ضبط کرده است. این ماتریال در اختیار بنیاد مارلون براندو است که در ضمن سفارشدهنده فیلم هم هست و طبیعتاً آنها را در اختیار کارگردان گذاشته است.
زندگی مارلون براندو آن طور که خود تعریف میکند و فیلمساز تدوین کرده است، شباهت زیادی به روایت کلان فرویدی دارد: کودکی حساس، مادری مهربان و دوستداشتنی و پدری خشن و بدرفتار. نفرت از پدر و خاطره حسرتانگیز مادر نیروی محرکه براندو در کار بازیگریاش هستند. وصلتها و رابطه با فرزندان و سرانجام قتل و خودکشی آنها این زندگی را به یک ملودرام خانوادگی تمامعیار تبدیل میکنند که وقتی از زبان قهرمان اصلی ماجرا میشنویم تاثیرگذارتر است.
به من گوش بده مارلون روایت دست اولی است از زبان یکی از بزرگترین بازیگران عصر در این باره که بازیگری چیست و به طور خاص مکتب «متد اکتینگ» که براندو یکی از چهرههای شاخص آن بود و روابطه صمیمانهای با بنیانگذار آن استلا آدلر داشت، چه معنایی دارد. از خود براندو بشنویم:
ــ [استلا آدلر] به من میگفت: «نترس! حق توئه که همان کسی باشی که هستی. درجایی که هستی و همان طور که هستی.» آن بالا کاملاً صادق باش. به خودت اجازه بده چیزها را حس کنی، عشق را احساس کنی، خشم را احساس کنی.
ــ آدم با کلمات ایفای نقش نمیکند، با روحش ایفای نقش میکند.
ــ صحنهای هست که باید بازیاش کنم و باید خشمگین شوم. توی آدم باید مکانیزمهای تحریککنندهای باشند که کاملاً آماده عملاند، که پر از تحقیر و کینه هستند: یاد میآید پدرم مادرم را میزد، چهارده سالم بود، …
ــ ما در همان اوائل زندگیمان یک تکنیک بازیگری در خودمان پرورش میدهیم. از زمان کودکی، از وقتی ظرف غذل را پرت میکنیم زمین تا توجه مادرمان را جلب کنیم. بازیگری تنازع بقاست.
به عبارت دیگر بازیگری هم مانند حرف زدن جزئی از مهارتهای زندگی است که بازیگر آنها را پرورش میدهد و آگاهانهتر به کار میگیرد.
اما بازیگری در فیلمها ویژگی دیگری هم دارد که همانا ستاره شدن، در معرض نگاه دیگران قرار گرفتن و به نحوی از خود دور و بیگانه شدن است. حرفهای براندو در این زمینه نیز موثر و شنیدنی است:
«بعضی وقتها دیدار با آدمها برایم دشوار میشود. برای این که میبینید آنها از پیش درباره شما داوری کردهاند. به شکل عادی با شما برخورد نمیکنند. مردم طوری به شما خیره میشوند که به جانوری در باغوحش. به موجودی غریب از سرزمینی بیگانه. هیچ تصوری نداشتم از این که وقتی آدم نمیتواند یک شخص معمولی باشد، چه اندازه دردناک است.»
ساخت فیلم مستند از مواد آرشیوی سابقهای طولانی دارد اما در سالهای اخیر این شیوه فیلمسازی شتاب بیشتری گرفته و ماهیت متفاوتی پیدا کرده است. این روزها مقدار تصویر متحرکی که در خانوادهها و توسط افراد تولید میشود و در اینترنت، روی کامپیوترهای شخصی و درون موبایلها و دوربینهای بسیار سبک ذخیره میشود، بسیار بالا رفته و این به زایش هنر جدیدی منجر شده است: تعریف داستان به کمک صداها و تصویرهایی که ضبط شده و موجودند؛ گزینش و کنار هم نهادن این تصویرهای موجود به نحوی که به موثرترین نحو داستان شما را بازگو و احساس شما را نسبت به آدمها و رویدادها بیان کنند. این نوع فیلمسازی که به من گوش بده مارلون از نمونههای درخشان آن است هنری است به کلی متفاوت از کارگردانی یک فیلم داستانی یا حتی فیلم مستندی که ماتریال اولیهاش توسط کارگردان طراحی و تولید میشود. در این جا مرحله فیلمبرداری و تولید تصویر میتواند به کلی حذف شود. اما مهارتی که این جا به کار میآید در آوردن فیلمی یک ساعت و نیمه از دل صدها ساعت ماتریال صوتی و تصویری است. نوارهای صدای براندو به صدها ساعت بالغ میشده و انتخاب بهترینها برای بیان داستان زندگی و نظرهای براندو، کار شاقی بوده است که استیو رایلی به خوبی از پس آن برآمده است. این نوع کار بی شباهت به توصیفی نیست که داوینچی از مجسمهسازی به دست میدهد. همان طور که هنرمند تندیسگر باید مجسمه نهایی را در سنگ ببیند و با تراشیدن درست سنگ و کنار ریختن اضافات آن مجسمه نهفته در دل سنگ را از توی آن بیرون بکشد، مستندساز نیز در این جا در میان انبوهی بیشکل از مواد اولیه، فیلم خود را میبیند و با کنار زدن اضافات، فیلم را از دل آن انبوه بیشکل بیرون میکشد.
Be the first to reply