یکی از تناقضات مخالفان سینمای مبتذل و کوبندگان فیلمفارسی این است که در موضوع مردم تکلیفشان با خودشان روشن نیست.
آیا وقتی با تحقیر درباره فیلمهای سوپرمارکتی حرف میزنند، وقتی میگویند کار سینما به سوپرمارکتها واگذار شده است، هدف این تحقیر آیا کسی جز مردم هستند؟ مردمی که برای پر کردن اوقات فراغتشان سی دی این فیلمها را از بقالی سر کوچهشان میخرند و تماشا میکنند؟
در بحثی که این روزها در مطبوعات و مجلات سینمایی و برنامههای تلویزیونی درباره خطر ابتذال در سینما جریان دارد، همه برای نشاندن حرف خود به کرسی و دفاع از سیاست و سینمای دلخواه خود از زبان مردم حرف میزنند. آنچه را خود میخواهند خواست مردم معرفی میکنند و چنین به نظر میرسد که واقعاً باور دارند که چنین است. آنها که “کمدیهای مبتذل” را میکوبند، میگویند چنین فیلمهایی توهین به شعور مردم هستند و هواداران و تولیدکنندگان محصولات مبتذل میگویند که مردم با استقبالشان بر کار آنها صحه میگذارند. اولیها میگویند نگران مردمند و آخریها میگویند دارند به مردم خدمت میکنند.
مبارزه با ابتذال یا سانسور
برای حفظ منافع مردم و برای محافظت آنها از فساد ناشی از این فیلمها، به دولت اعتراض میکنند که چرا جلویشان را نمیگیرد. به عبارت دیگر به دولت پیشنهاد سانسور میدهند. با همین استدلال بود که دکتر کاووسی هم در زمان خود به ریاست اداره سانسور وقت منصوب شد و سالها بعد هنوز از کاری که در این سمت کرده است دفاع میکند و آن را جزئی از مبارزه خود با ابتذال میداند. مبارزهای که بخش دیگرش کوبیدن فیلمفارسی در نقدها و نوشتههای سینماییاش بود.
به نظر من میرسید که فیلم مبتذل هر چه هست و اگر باید با آن مبارزه کرد، راهش ارتقای سطح فرهنگی و پرورش سلیقه زیباییشناختی عامه مردم باشد بیشتر از راه نوشتن درباره فیلمهای خوب (و نه فحش دادن به فیلمهای بد). استفاده از اهرمهای دولتی و تشکیلاتی در این امر در عمق خود به این معناست که چون مردم خودشان نمیفهمند و نیک و بد خود را تشکیل نمیدهند، ما برایشان این کار را میکنیم.
سینمای عامهپسند خوب و سینمای عامه پسند بد
میگویند پسر آدم، دختر حوا سینمای عامهپسند خوب است. به نظر میرسد منتقدان ابتذال تفکیلی قائل میشوند بین سینمای عامه پسند و سینمای عامهپسند بد و منظورشان از ابتذال این دوّمی است. ظاهراً آنها به چیزی به نام سینمای بدنه اعتقاد دارند که تلفیقی یا ترکیبی از دو وجه ابتذال و فرهیختگی، لو آرت و های آرت، باشد. در عمق هر منتقد و تماشاچی فرهیختهای، بینندهای پنهان شده که سینمای “مبتذل” را دوست دارد. به زبان دیگر، سینمای مبتذل چیزی دارد که هم عوام و هم خواص را به خودش جلب میکند، منتها خواص میخواهند این چیز را شستهروفتهتر و ترتمیزتر و آمیخته به بازیهای هنری داشته باشند. گدار میخواست انرژی فیلمهای بی مووی را وارد سینمایش کند و تارانتینو و رودریگز داستانهای مبتذل (پالپ فیکشن) خود را میسازند که گاه هجو ابتذال است و گاه عین ابتذال. مهرجویی در سنتوری و مهمان مامان در مرز فیلمفارسی و سینمای روشنفکرانه حرکت میکند. چه کسی تردید دارد که بخشی مهمی از جذابیت و انرژی مهمان مامان ناشی از لودگی و راحتی و خوشباشی فیلفارسیگونه آن است؟
کارکرد اجتماعی و بیفایدگی هنر
کارکرد اجتماعی صنعت سینما پر کردن بخشی از اوقات فراغت مردم است. و در مرحله بعد ارضای غریزه زیباییشناختی. برخی از فیلمهایی که توسط سازندگانش صرفاً با انگیزه پاسخ به کارکرد سرگرمکننده فیلم ساخته میشوند، میتوانند ارزشهای زیباییشناختی هم داشته باشند و طالبان این نوع کامجویی را هم راضی کنند. البته معلوم نیست آن فیلمهای عامهپسندی که ارزشهای زیباییشناختی بالاتری داشته باشند، بیشتر مورد توجه عموم قرار بگیرند (فروش بالاتری داشته باشند). اگر نقد فیلم را شاخهای از نقد هنری تلقی کنیم، منتقد در فیلم عامهپسند دنبال ارزشهایی میگردد که منظور اصلی سازندگان آن نیست. همان طور که ظروف قدیمی که کارکردشان نگاهداری آب و غذا بوده میتوان دنبال فرمهای زیبا گشت یا در آثار مورخان قدیمی که هدفشان ثبت تاریخ بوده میتوان زیبایی ادبی مشاهده کرد.
اخیرا فیلم زیبایی بزرگ (Great Beauty) ساخته ایتالیا که در بیست و ششمین دوره جوایز فیلم اروپایی جایزه بهترین فیلم ، کارگردانی و بازیگری را گرفته دیدم. فیلم ظاهرا برداشتی از زندگی شیرین فلینی بوده. بنابراین مجبور شدم فیلم زندگی شیرین را هم تماشا کنم. هر دو فیلم سرشار از زنبارگی، عرقخوری و رقص هستند، با داستانی بسیار غیر دراماتیک و نحیف و غیر جذاب . البته ممکن است خیلیها در این عقیده با من مخالف باشند ولی در عوض من هم با خیلیها مخالفم! در سالهایی که بحران اقتصادی، اعتصابات کارگری، فقر و رسوایی اخلاقی نخست وزیر اسبق در ایتالیا بیداد میکند ساختن چنین فیلمی و بردن بهترین جایزه فیلم اروپا و معرفی فیلم برای مسابقه اسکار، یا ناشی از یک توطئه است یا از بیچاره شدن سینما خبر میدهد.
زیاد فیلم دیدن مانند زیاد کتاب خواندن یا زیاد سفر رفتن نگاه انسان را نسبت به گذشته تغییر میدهد. مثلا من متوجه شدم بسیاری از فیلمهای سینمای آمریکا از فیلمهای هندی هندیترند! یا خیلی عشقی هستند یا خیلی غیرمنطقی. حداقل هندیها با انواع و اقسام خدایانی که میپرستند در مورد موجوداتی مثل زامبی، سوپرمن، بتمن، خون آشام، موجودات فضایی، ارواح، اجنه و شیطان فیلم نمیسازند و فیلمهایشان درباره انسانهاست.
و متاسفانه وقتی فیلمهای مورد علاقه و مشهوری چون دایره سرخ ژان پیر ملویل را هم تماشا میکنم کابارهای در آن چند بار نشان داده میشود که شخصیتهای فیلم (آلن دلون و ایو مونتاند) برای قرار گذاشتن آنجا میروند و هنگام بحث درباره دزدی به عرقخوری و تماشای رقص گروهی زنان نیمه عریان هم میپردازند. البته من ایرادی به این رفتار فرهنگی ندارم ولی نمایش آن در یک فیلم به اصطلاح هنری هدفی جز جذب مخاطب سادهلوح ندارد.
سوالی که برای من پیش آمده این است که چطور فیلمهای ایرانی اگر کاباره را با مخلفاتش (رقص و آواز و میخوارگی) که بخشی از فرهنگ زمان خودش بود را نشان میدهند به ابتذال و یادگار باقی مانده از دکتر کاووسی، فیلمفارسی ، متهم میشوند اما در فیلمهای معروف و نوآر و البته مورد علاقه من مثل دایره سرخ یا ریفیفی این چیزها نشانه ابتذال نیست. در رشته تاریخ جنبشی راه افتاده به نام تجدیدنظرطلبی که تاریخ را مجددا مورد موشکافی و تحقیق دقیقتر قرار میدهد و تلاش بر رفع اشکالات گذشته دارد و تاریخ را دوباره مینویسد. به نظرم وقت آن رسیده که منتقدین درباره تاریخ سینما و شاهکارهایش و نقدنویسی چنین جنبشی را آغاز کند.
راستش رو بخواید من بیشتر از نصفه کامنتِ شما رو نخوندم! تا به جایی که خوندم؛ فقط خواستم یادآور بشم یکی از جذابیت های سینما برای مخاطباش، همین غیر منطقی و غیر واقعی بودنشه. سینما لزوم نداره که واقعیتِ دوباره باشه. سینما بیشتر متمایل به سمتِ “توهم ِ بزرگ”ه به قولِ سید فیلد.