سینما عصر جدید یا سینما تخت جمشید؟ سینما تخت جمشید. یک سالن انتظار اِل مانند با صندلیهای قرمز که فیلمهای قدیمی را نشان میداد و من که درباره بسیاری از این فیلمهای میخواندم و ندیده بودمشان با ولع برای دیدنشان به این سینمای کهنه میرفتم که تا آنجا که یادم میآید هیچ وقت شلوغ نبود. قدیمی و کهنه امّا در عین حال یک جوری موند بالا بود. فقط فیلمهای خارجی نشان میداد و کمتر فیلمهای تجاری. فیلم در سینما تخت جمشید زیاد دیدهام. امّا وقتی به این سینما فکر میکنم یک فیلم بیشتر به یادم میآید. فیلم تعقیب آرتور پن با آن صحنههای آتشسوزی در قبرستان ماشین در انتهای آن و آن تصویر سیاه از شهر کوچک آمریکایی و مهمتر از همه جین فاندای جوان، مارلون براندو با چهره خونین و انجی دیکنسون که دائم در خانه مشغول اتو کردن بود.
بعد از انقلاب چند سالی سینما نرفتم و بعدش هم غیبت اجباری چند ساله و وقتی برگشتم به جای آن سینمای یک طبقه قدیمی سینمای عصر جدید سه سالنه فعلی بود. از این یکی فیلمی روسی را به یاد میآورم که در یک روز بارانی با دوستی که اتفاقی در خیابان دیدمش رفتیم. از فیلم همین قدر یادم هست که رنگ زرد و قرمز بر آن غالب بود و ماجرایی عاشقانه را تعریف میکرد و در شهری کوچک و بارانی میگذشت و چون از سینما بیرون آمدیم چراغهای شهر روشن شده بود و آسفالت خیابانها خیس بود. دوستم یک کُلیه داشت و دیگر او را ندیدم تا سالها بعد شنیدم از دنیا رفته است. نامش شاهین بود و چهرهای تیره و همیشه خندان داشت. ساختمان سینماها و حس و حال خیابانها و آدمها و فیلمها این طوری در ذهنمان به هم میآمیزند. شنیدهام سینمای فعلی را میخواهند خراب کنند. خیلی کهنه که نیست؟ چرا میخواهند خرابش کنند؟
Be the first to reply