اینکه هنرمند قصد داشته کارش تفسیر شود یا نه اهمیت زیادی ندارد. شاید تنسی ویلیامز فکر کند موضوع تراموایی به نام هوس همان است که کازان فکر میکند. شاید ژان کوکتو در خون شاعر و اُرفه در پی همان تفسیرهای مفصلی بوده است که از دیدگاههای فرویدی و انتقاد اجتماعی از فیلمهای او به عمل آمده است. امّا به هر حال ارزش این کارها نه در “معناهای” آنها، بلکه جای دیگری است. در واقع نمایشنامههای تنسی ویلیامز و فیلمهای کوکتو درست به همان اندازه که این معناهای پرطمطراق را بیان میکنند معیوب، جعلی، مصنوعی و حاکی از بیاعتقادی هستند.
از مصاحبههای آلن رنه و آلن رب-گریه پیداست که آنها آگاهانه سال گذشته در مارینباد را چنان طراحی کردهاند که بتوان آن را به شیوههای گوناگونی که همه به یک اندازه درست باشند تفسیر کرد. امّا باید در برابر تفسیر مارینباد مقاومت کرد. چیزی که در مارینباد مهم است بیواسطهگی ناب، غیرقابلترجمه و حسی برخی از تصاویر آن است و همین طور راهحلهای هرچند تنگنظرانه اما نیرومندی که فیلم برای برخی از مسائل فرم سینمایی پیش مینهد.
و باز، شاید قصد اینگمار برگمان این بوده که تانکی که در فیلم سکوت در تاریکی شب در خیابانی خالی پیش میآید، به عنوان یک نماد فالیک تفسیر شود. امّا اگر او چنین قصدی داشته، فکر احمقانهای کرده است. (لارنس میگفت: “هرگز به داستانگو اعتماد نکنید، به خود داستان اعتماد کنید”.) تانکی که در این سکانس میبینیم، وقتی همچون شیء سهمگینی در نظر آورده شود، همچون معادل ملموس اتفاقات مرموزی که در هتل در جریان است، تکاندهندهترین لحظه فیلم است. کسانی که در پی تفسیر فرویدی تانک هستند تنها ناتوانی خود در نشان دادن واکنش حسی به چیزی که بر پرده میگذرد به نمایش میگذارند.
همواره چنین است که تفسیری از این گونه از ناخشنودی (آگاهانه یا ناخودآگاه) از فیلم حکایت میکند، از تمایل به اینکه چیز دیگری را به جای آن بگذاریم.
تفسیر بر این نظریه بسیار مشکوک بنا نهاده شده است که گویی آثار هنری از واحدهای محتوایی تشکیل شدهاند و این نقض هنر است. این نگرش هنر را به یک شیء مصرفی بدل میسازد، به وسیلهای برای ساماندهی طرح ذهنی مقولهها.
قصد ترجمهی کل مقاله را ندارید؟
چند ترجمه از این مقاله که یکی از مقالات کتابیست با عنوان «علیه تفسیر»موجود است. از جمله ترجمهی مجید اخگر از انتشارات نشر بیدگل.