با نگاهی به فیلمهای خانه قمر خانم (آیدا پناهنده) و بیبی، تولدت مبارک (سید حامد نوبری)
داوری درباره برخی از فیلمهایی که برای انتخاب مستند برتر سال تماشا کردهام، پرسشهای عمومیتری را پیش میکشد. تحلیل این پرسشها میتواند برای آشنایی با تجربههای نسبتاً جدید در مستندسازی ما و نشان دادن تناقضات ذاتی آنها، راهگشا باشد. یکی از این بحثها قابلیتهای سینمای مستند برای تعریف داستان و شخصیتپردازی است. دو فیلم خانه قمر خانم (آیدا پناهنده) و بیبی، تولدت مبارک (سید حامد نوبری) نمونههای مستندهای داستانگویی هستند که از این دیدگاه ارزش بررسی دارند. در یکی داستان فروش خانهای در میان است که زنی میانسال سالهای دراز در آن زندگی کرده است و در دیگری قصه تلاش برای برگزاری جشن تولد برای زنی پیر با حضور فرزندان و نوههای و نبیرهها، که به سرانجام نمیرسد.
در فیلم خانه قمرخانم ، فرزندان او بر فروش خانه قدیمی و نقل مکان به منزلی نو اصرار دارند و قمر خانم که سالها در این خانه زندگی کرده است از این موضوع شاد نیست. اینکه فرزندان به چه انگیزههایی چنین اصراری دارند برای درک موقعیت بسیار مهم است و این همان مسئلهای است که در فیلم بسط داده نمیشود. از سوی دیگر ناخرسندی قمر خانم نیز خیلی عمیق و موثر به تصویر کشیده نشده است.
در فیلم بیبی تولدت مبارک، باز علّت درگیریهای میان فامیل و بخصوص کینهای که آدمها نسبت به هم دارند، تشریح نشده است. در یک صحنه بسیار قوی، در مصاحبهای با یکی از مردان فامیل، این کینه بیان شده است، امّا نمیدانیم پیشینه این کدورتها و دشمنیها چیست. در پایان فیلم با مرگ یکی از اعضای فامیل، همه دور هم جمع میشوند و کارگردان با نشان دادن این تضاد تا حدودی به فیلم شکل میدهد و به شکل خوبی فیلم را تمام میکند، امّا بدنه اصلی همچنان معیوب به جای خود باقی است. حتی همین صحنه هم خوب که فکرش را میکنیم مشکلی دارد. اگر فیلم داستانی بود میگفتیم بهتر بود با مرگ بی بی فامیل دور هم جمع شوند. در اینجا گرد هم آمدن اعضای خانواده با مرگ یکی دیگر از افراد فامیل است، با مرگ همان کسی که در مصاحبهاش با دوربین با حداکثر خصومت درباره دیگر اعضای فامیل سخن گفته است. جمع شدن فامیل (که البته معلوم نیست همه فامیل باشند. این تعداد در جشن تولد بی بی هم میتوانستند حاضر شوند) سر قبر این مرد البته جالب است، امّا جالب بودنش از جنس دیگری است. خب، اینها بخشی از واقعیت دست و پا گیر بودن ماتریال واقعی است برای دراماتیزاسیون و قصهپردازی.
در این فیلمها نه با هیچیک از شخصیتها خیلی نزدیک میشویم، نه موقعیت به روشنی توضیح داده میشود تا بتوانیم بر اساس آن با شخصیتها همذاتپنداری کنیم. یکی از تواناییهای قصهگو ــ هر قصهگویی، از جمله آن که با فیلم قصه میگوید ــ این است که سمپاتی و آنتیپاتی مخاطب را هدایت کند و او را به جایی برساند که مسائل و مشکلات شخصیتهای فیلم را مسائل و مشکلات خود تلقی کند. و در این شیوه قصهگویی این امر شدنی نیست.
تردیدی نیست که میتوان بهتر از فیلمهای یادشده با مستند قصه گفت و همه مشکلات این فیلمها ناشی از ذات فیلم مستند نیست. امّا وقتی میخواهی با ماتریال واقعی و تکه فیلمهایی که در جریان تحول یک رویداد گرفتهای داستانی تعریف کنی، از بسیاری از امکانات رماننویس یا فیلمساز-فیلمنامهنویس داستانی محروم میشوی و این چالشی نظری پیش میکشد که برای جبران امکاناتی که نداری چه باید بکنی و چه امکاناتی داری که آن قصهگویان ندارند.
این را نیز بگوییم که هر دو فیلم پرشخصیتاند و این امر به نزدیک شدن به تک تک شخصیتها و حتی شخصیت اصلی لطمه میزند. در فیلمهای مستندی که روی یک نفر متمرکزند، شخصیتپردازی خوب و موثر راحتتر است و نمونههایی از آن را در فیلمهایی مانند پرنیان (ارد عطارپور) و قبری برای اردشیر (رضا بهرامینژاد) دیدهایم.
یکی از مهمترین کمبودهای در داستانگویی در سینمای مستند، عدم امکان گرفتن اصلیترین رویدادهاست. نبود صحنههای قوی در بیشتر این فیلمها باعث میشود فیلمساز به سانتیمانتالیزه کردن صحنههای دیگر به کمک موسیقی روی آورد.
شاید گفتار بتواند تا حدودی این مسئله را حل کند. امّا تلفیق گفتار با مشاهده با دوربین نیز فوت و فن خاص خود را میطلبد که فیلمهای مورد بحث ما اصولاً وارد آن نشدهاند.
شخصاً فکر میکنم مستند باید از این گونه قصهگوییها بپرهیزد و قالبهای مخصوص به خود پیدا کند که بر اساس مشاهده و مصاحبه و گفتار و مواد آرشیوه استوار باشند. فکر میکنم فیلمساز-مشاهدهگر باید با بینش ناظری که خود از واقعیت ماجرا آگاه نیست و سعی میکند همراه بیننده از قصه سر در بیاورد، ظاهر شود. در حالی که در فیلمهای یادشده فیلمساز (دوربین) در موضع دانای کلی ظاهر میشود که دارد قصهای را که گویی خود میداند برای ما تعریف میکند (البته این هم قانون نیست. صرفاً یکی از شیوههای ممکن است). نکته اصلی این است که مستند نباید به شیوههای داستانگویی از آن دست که در فیلم داستانی و رمان میبینیم نزدیک شود و باید راههای مخصوص به خودش را پیدا کند. مستند بیش از هر رسانه قصهگویی ذاتاً با معلوم بودن همه جوانب قصه و شخصیتها و اطمینان معرفتی تناقض دارد.
من این مشکل را در فیلم جزیره سگها (محمدعلی قاسمی) نیز میبینم. در آنجا نیز از اصل درام چیزی نمیبینیم مدام دربارهاش میشنویم و چیزهایی که میبینیم فاقد قوت تاثیرگذاری هستند چون بسیار نزدیک به معمولیاند، بیشکلاند. این معمولی بودن و بیشکل بودن آن چیزی است که مستند قصهگو باید از آن بپرهیزد. امّا چگونه؟
به نظر میرسد شاید اگر فیلمساز درباره خودش فیلم بسازد این مشکلات رفع شوند چرا که او به ماتریال قصهاش دسترسی کامل دارد و میتواند هر لحظهای را که دوست داشت بگیرد. امّا چنین نیست. در فیلم ناخوانده در تهران (مینا کشاورز) مشکل به گونه دیگری بروز میکند. در پایان وقتی همسر فیلمساز میگوید که نمیپذیرد زنش بعد از تجربه زندگی در خوابگاه دانشجوبی به سر زندگیاش برگردد، با رویدادی مواجه هستیم که در فیلم هیچ زمینهای ندارد و پرورش پیدا نکرده است. اینکه در واقعیت این سخن گفته شده است یا نه، اهمیتی ندارد. شاید اصلاً مشکل بیتوجهی به این امر باشد که وقتی با مستند داستانی تعریف میکنیم، آن وقت منطق و غیرمنطق رویدادها در چارچوب آن داستان معنی میشوند و انطباق یا عدم انطباق با واقعیت در اینجا اهمیت ندارد. و این بحثی را پیش میآورد که در این صورت دیگر چه مستندی؟ و به نظر من به همین دلیل مستند داستانگو مدام کشیده شده است به سمت فیکشن و از فاکت فقط وانمودسازی سبکی برای آن باقی مانده است. این اتفاقی است که در داکودراماها و رئالیتی شوها هریک به نحوی افتاده است. در اولی داستانهای زندگی شخصیتهای واقعی (و غالباً تاریخی مانند مشاهیر علم و ادب و سیاست) عین فیلم داستانی با بازی بازیگران ساخته میشود و در دوّمی شخصیتهای واقعی زندگی خودشان را بازی میکنند و البته فیلمساز هم هیچ ابایی از افزودن رویدادهای اضافی و اغراق و شاخ و برگ دادن به روایت ندارد. در این نوع چیزی که از مستند باقی میماند سبک دوربین و شکل حضور آدمها جلوی دوربین و نوعی بازیگری نیمهحرفهای است. به گمانم علت گرایش به این گونهها پاسخ به کمبودهایی بوده است که فیلم مستند به عنوان وسیله داستانگویی دارد.
چند فیلمی که در بالا از آنها سخن گفتیم مزیتهای مستند را از دست نهادهاند و در عین حال نتوانستهاند از امکانات سینمای قصهگو بهره بگیرند.
Be the first to reply