معنی این حرف چیست؟ پاکسازی قومی چه ربطی به شعر دارد؟ شاعران چه ربطی به کشتار قومی دارند؟ این پرسشی است که محاکمهی رادُوان کارادیچ در دادگاه جنایات جنگی در لاهه پیش نهاد. کارادیچ علاوه بر اینکه مسئول برخی از بیرحمانهترین کشتارهای قومی در طول جنگ بوسنی بود، شاعر هم بود. آیا ارتباطی هست بین شاعر بودن او و اعمال جنایتکارانهاش در طول جنگ؟ اسلاوی ژیژک در نوشتهی کوتاه زیر میکوشد این ارتباط را روشن کند.
این را هم بگویم که عبارت «جنگ ادامهی سیاست است با وسائل دیگر» از سخنان کارل فون کلاوزِویتس (۱۸۳۱–۱۷۸۰) Carl von Clausewitz اتریشی، از نخستین استراتژیستهای جنگی و نظریهپرداز جنگ در سدهی نوزدهم است. این عبارت بعدها به وفور در نوشتههای نظریهپردازان چپ مورد استفاده قرار گرفت و معنای کلی آن این است که برای اینکه جنگ را بفهمیم باید سیاستهایی را بفهمیم که به آن جنگ منتهی شدند. ژیژک در عنوان این نوشته با عبارت یادشده بازی کرده است.
این عکس تصویریست از روی جلد یکی از کتابهای رادوان کارادیچ که در موزهی ملی صربستان به نمایش گذاشته شده است. تصویر روی جلد چهرهی خود کارادیچ اشت. عکس اکتبر ۲۰۰۵ گرفته شده است.
مجتمع نظامی-شاعرانه
اسلاوُی ژیژک
حالا که رادُوان کارادیچ سرانجام دستگیر شده، زمانش فرا رسیده که به یاد بیاوریم، کارادیچ که حرفهاش روانپزشکی بود، تنها یک رهبر سیاسی و نظامی بیرحم نبود، او شاعر هم بود. شعر کارادیچ را نباید چون چیزی مسخره نفی کرد؛ سرودههای او ارزش خوانش دقیق را دارند چون چیزهایی را دربارهی طرز کار پاکسازی قومی عیان میکنند. در اینجا نخستین سطرهای یک شعر بدون عنوان از اشعار او را نقل میکنیم، شعری که به واسطهی تقدیم به عزت سارایلیچ با همین نام شناخته میشود:
جماعت، به آیین تازهی من در آیید
من چیزی به شما میدهم که تا کنون کسی نکرده است
من شراب و بیرحمی را به شما میدهم
آنکه نان ندارد با نور خورشید من تغذیه خواهد شد
مردم، در آیین من هیچ چیز ممنوع نیست
سراسر عشق ورزیدن است و نوشیدن
و چشم دوختن به خورشید هر مدّت که بخواهی
این خدا هرگز شما را از هیچ چیز منع نمیکند
مردم، براداران، جماعت، از من پیروی کنید.
رهبری که به پیراوانش «سنگدلی و شراب» عرضه میکند، دعوت زشت به «سوپراِگو» را نمایندگی میکند: همهی منعیات باید به حالت تعلیق درآیند تا سوژه بتواند از عیش مخرب تا انتها محظوظ شود. سوپراِگو همان «خدایی» است که مردم را از هیچ چیز منع نمیکند. این گونه تعلیق منعیات اخلاقی ویژگی اصلی ناسیونالیسم «پستمدرن» است. این نوع ناسیونالیسم کلیشهای را که برابر آن هویتیابی قومی پرشور امروز در ناامنی جامعهی جهانی سکولار، به معنای بازسازی مجموعهی محکمی از ارزشها و باورهاست وارونه میکند، و به جای تکیه بر ارزشهای اخلاقی استوار، به عنوان تسهیلگرِ شعار «تو مُجازی!» عمل میکند و حتی به خود زحمت نمیدهد این را پنهان کند. جامعهی لذتطلب و سهلگیر امروز به نحو متناقضنمایی هر روز بیش از پیش از انواع و اقسام قوانین و مقررات منعکننده اشباع میشود (ممنوعیتهایی بر سیگار کشیدن و نوشیدن، آزار جنسی و غیره)، و در این شرایط، یک هویتیابی قومی پرشور، با فاصلهگیری از خویشنداری بیشتر، چون دعوتی آزادیبخش عمل میکند: «تو مُجازی! مجازی مقررات سخت همزیستی صلحآمیز در یک جامعهی لیبرال را نقض کنی! مجازی هرچه دوست داری بخوری و بیاشامی! مجازی «درستی سیاسی» را دست بیاندازی! تو حتی مجازی نفرت بورزی. بجنگی. بکُشی و تجاوز کنی.»
آلکساندر تیانیک، ستوننویس مشهور صرب که زمان کوتاهی هم وزیر اطلاعات میلوشویچ شد، «همزیایی غریب بین میلوشویچ و صربها» را این گونه توصیف میکند:
میلوشویچ به طور کلی به صربها میآید. تحت حکومت او، صربها مفهوم ساعت کار را کنار گذاشتند. هیچ کس کاری نمیکرد. او گذاشت بازار سیاه و قاچاق حسابی رونق بگیرد … علاوه بر این، میلوشویچ اجازه داد مردم سلاح حمل کنند و همهی اختلافات خود را با سلاح حلوفصل کنند … میلوشویچ زندگی روزانه را به یک تعطیلات طولانی تبدیل کرد و گذاشت ما خود را مثل پسربچههایی احساس کنیم که به سفر تفریحی فارغالتحصیلی رفتهاند ــ که معنیاش این است که هیچ کاری، حقیقتاً هیچ کاری، که آدم میکند قابل مجازات نیست.
آیا این همان موقعیتی نیست که در فیلم زیرزمین (۱۹۹۵) ساختهی امیر کوستوریتسا به تصویر کشیده شده است؟ اهمیت و معنای اصلی این فیلم ارتباطی ندارد به موضع گیری سیاسی آشکار آن در درگیریهای مابعد یوگسلاوی (صربهای قهرمان در برابر کرواتها و اسلوونهای خیانتکار هوادار نازیها) بلکه در رویکرد زیباییشناسانهی «سیاستزداییشدهی» آن است. وقتی کوستوریتسا در مصاحبهای با کایهدوسینما اصرار میکند که زیرزمین اصلاً یک فیلم سیاسی نیست، بلکه یک تجربهی ذهنی خلسهوار است، یک «خودکشی به تعویقافتاده» است، در واقع دارد شیوهای را عیان میکند که این فیلم پسزمینهی «غیرسیاسی» فانتاسمیکی را برای پاکسازیهای قومی و جنایات جنگی رویدادهای پس از فروپاشی یوگسلاوی به صحنه میآورد. با به تصویر کشیدن قلمرو «خودکشی به تعویق افتاده» چون عیشورزی جمعی بیوقفهای از نوشیدن، آواز خواندن و جماع، که بیرونِ زمان و بیرونِ قلمرو عمومی روی میدهد، کوستوریتسا عملاً اقتصاد لیبیدینال کشتار قومی توسط صربها در بوسنی را تبدیل میکند به: خلسهی باتایی کاذب هزینه کردن افراطی، ریتم دیوانهوار نوشیدن-خوردن-خواندن-همبستری مداوم.
و همین جاست پاسخ پرسشِ «چطور توانستند چنین کارهایی بکنند؟» جنگ را چون «ادامهی سیاست با وسائل دیگر» تعریف کردهاند، اما این واقعیت که کارادیچ یک شاعر است به ما اجازه میدهد پاکسازی قومی در بوسنی را ادامهی (نوعی) شعر با وسائل دیگر بدانیم. درست، این میلوشویچ بود که شور ملی را هدایت میکرد ــ اما شاعران بودند که وسائل لازم برای این کار را در اختیار او میگذاشتند. اُمالفساد آنها بودند ــ شاعران صادق، نه سیاستمداران فاسد ــ وقتی دردر دههی ۱۹۷۰ و اوائل دههی ۱۹۸۰ شروع کردند به پاشیدن بذر ناسیونالیسم تهاجمی نه تنها در صربستان، بلکه همچنین در دیگر جمهوریهای یوگسلاوی سابق. به جای مجتمع نظامی-صنعتی، ما در شرایط بحران بعد از فروپاشی یوگسلاوی، یک مجتمع نظامی-شاعرانه داشتیم که در دوقلوهای راتکو ملادیچ و رادُوان کارادیچ متبلور گشته بود.
Be the first to reply