وقتی فکر میکنم
که خورشید میتوانست نه کُرَوی
که چهارگوش باشد
و درازگوش میتوانست
بال داشته باشد
و پرواز کند
وقتی فکر می کنم
ماهی میتوانست در بطن ماسهها
ریشه بدواند
یا حتی گُل بدهد
وقتی فکر میکنم که
خود من
میتوانستم دیگری باشم
خود را در آستانه
جنون
مییابم
*
وقتی فکر میکنم
که زشتی کرگدن
میتواند در خود
حکمتی متعالی داشته باشد
و نیش پشه آنوفل
آیینی لازم باشد
برای این که به فرض
مسیر حرکت ستاره دنبالهدار هالی در فضا
سامان بیابد
و باز
وقتی فکر میکنم
که هر چه در جهان هست
میتواند معنایی هم داشته باشد
خود را در آینههای پریشانگویی گُم میکنم.
ترجمه: روبرت صافاریان
Be the first to reply