بی قرار
عاشق،
خسته
و زیباست
محبوب من،
مرغان مهاجر بهاری
آشیانههایشان را بر بالش او میسازند
و ستارهها
در دستهای گرم او تخم میگذارند
و جوجههایشان را به دنیا میآورند.
بی قرار
دیوانه
و رهگذری بی خواب است
محبوب من.
قلب رمیدهاش
تنها در مرغزار نگاه من آرام میگیرد
و پلکهایش تنها بر سینه من به هم میآیند
همانند پروانههایی که خاموش میشوند.
سکوت میکند
تا رویاها بر لبانش بیارامند
لبخند میزند
تا گلها در تاریکی شب بشکفند
بر می خیزد
تا نور فواره زند
بر حلقههای بازشونده برکهام.
دست کوچکش را بر میزم مینهد
و میزم از بوی خوش نان سرشار میشود.
عاشق
خاموش
و گشادهروست
محبوب من
تمامی صداهای خندان و اندوهگین
در چشمهای او زاده میشوند
و جهان را
با سرود بارانی نورانی و مهربان فرا میگیرند.
تنها
بی خیال
و طٌرد است
محبوب من
من
نوازشِ نومیدانهام را بر شانههای سردش میافکنم
و برای اینکه در بَرَش گیرم
تا بینهایت گسترده میشوم.
بیپایان
نامحدود
و گوشتیست است
محبوب من
گرسنگی سیریناپذیر من است، نان روزانهام
آب عطشم، خاک ریشههایم.
شیرینی رسیدهی انتظارم است، محبوب من.
ترجمه از ارمنی: روبرت صافاریان
Be the first to reply