هیچ توجه کردهاید یک مورد دیگر هم به موارد چک کردن عدد و رقمهایمان اضافه شده است. همان طور که تعداد بازدیدهای سایتمان، تعداد لایکهای و فالوئرهای اینستاگراممان و غیره را بررسی میکنیم و با یکی دو عدد خوب و بد اوضاعمان را ارزیابی میکنیم، حالا عدد دیگری هم پیدا شده که هر روز نگاهش میکنیم: عدد تعداد مبتلایان و تعداد مرگومیر بیماری کرونا. همان طور که اهل کسبوکار شاخصهای بورس را و عدد بالا و پایین رفتن قیمت دلار را پی میگیرند و علاقهمندان فوتبال جدول نتایج بازیها و ردهبندیها را.
این شاخصها و عددها جزئی از کمی شدن زندگی و فرهنگ ما شدهاند.
با کمّی شدن ملاکهای داوریمان، اولاً بار عاطفی موضوع از آن گرفته میشود. دوستی که عزیزی را به خاطر ابتلا به بیماری کرونا از دست داده بود تعریف میکرد که در روزی که از مرگ دوستش خبردار شد، آمار مرگ ناشی از کرونا ۷۶۱ بود و او احساس کرد که آن ۱ آخر همان عزیز اوست. حالا این ۷۶۱ دیگر فقط یک عدد نبود و شد مرگ صدها انسان. اما عموماً وقتی بالا و پایین شدن این عدد را میبینیم چندان به مرگ انسانها نمیاندیشیم. این عدد میشود شاخصی که شیوع بیشتر یا کمتر بیماری را به ما نشان میدهد. اگر این عدد دیروز ۸۶۱ بوده، امروز از ۷۶۱ خوشحال میشویم. در همین راستاست گفتوگو از «کاستن شیب منحنی». وقتی تعداد مرگها بیشتر میشود منحنی نمایش آن مرتب بالا میرود. صاف شدن منحنی یا کاسته شدن از شیب آن به معنی کاهش تعداد مرگومیر است. تصویر یک منحنی میشود شاخص بهبود یا وخامت بیشتر اوضاع. با منحنی یک گام دیگر از واقعیت ملموس مرگ انسانها دور و وارد دنیای انتزاعی ریاضیات میشویم.
اما کارکرد اصلی این گونه آمار ساده کردن امور است. و حتی وارد کردن آن به حوزهی سرگرمی. یک عدد میشود چکیدهی اوضاع. قابلفهم و ساده. و البته تنها در حوزهی بیماری کرونا نیست که چنین است. ما در همهی بحثهایمان با نقل آمار گوناگون میکوشیم رنگی علمی و مبتنی بر واقعیات انکارناپذیر به حرفهایمان میدهیم. دربارهی منبع آمار، شیوهی محاسبهی آن، مرجع منتشرکنندهی آن هیچ پرسشی از خود نمیکنیم و مخاطبانمان هم غالباً پرسشی نمیکنند. در حالی که آمار داریم تا آمار.
برخی آمار را میتواند حدس زد به دست آوردنش سخت نیست. مثلاً آمار تعداد کشتهشدهگان در حوادث رانندگی. یا آمار بالا رفتن قیمت آب و برق. اما برخی دیگر ــ کافیست یک آن بیندیشیم ــ اصلاً روشن نیست چگونه به دست آمدهاند. دو تا از مشهورترینهایش را میگویم: یکی آمار قربانیان ناشی از آلودگی هوا. از کجا میشود فهمید یک نفر به خاطر آلودگی هوا مرده است؟ اگر کسی بیماری قلبی دارد و در روزی که هوا به شدت آلوده بوده از دنیا رفته است، آیا میشود گفت علت مرگش آلودگی هواست؟ دیگری آمار میانگین مطالعهی کتاب برای هر شهروند در کشورهای مختلف. این یکی دیگر محاسبهاش غیرممکن است. تازه اگر روشهایی وجود داشته باشند، باید پرسید کدام سازمان یا مرجعی است که در همهی کشورهای جهان به روش واحدی به این آمار میرسد و به راحتی به ما میگوید در هر کشور به طور متوسط یک نفر چقدر کتاب میخواند؟ و آیا کتاب درسی هم جزوش هست؟ کتابهای الکترونیک چطور؟ مطالعهی مقالههایی که در سایتها منتشر میشوند؟ و بیشمار پرسشهای دیگر. اینها را که میگویم به دنبال پاسخ جستوجو کردهام و هرچه بیشتر جستهام کمتر یافتهام. و از همه بدتر شاخص شادی مردم در کشورهای مختلف.
اتفاقی که میافتد این است که ما آماری را که بیشتر با گرایشهای اجتماعی و سیاسیمان جور در میآید به عنوان واقعیت میپذیریم و در بحثها و نوشتههایمان به آنها استناد میکنیم و به رخ حریف میکشیم. اگر آمار به نفع ماست در شیوهها و منبع آن چونوچرایی نمیکنیم و آن را دربست میپذیریم.
اوج این گونه تشکیک یا ناباوری نسبت به آمار گفتهی مشهوری است منتسب به دیزرایلی یکی از نخستوزیرهای انگلستان در سدهی نوزدهم: سه جور دروغ داریم: دروغ، دروغ محض، و آمار. البته به نظر من آمار در جای خود و به قدر خود اهمیت دارد. همان طور که گفتم بعضی چیزها را میتوان آمارش را به دست آورد و چیزهای مهمی دربارهی زندگی ما به ما میگویند. چیزهای بسیار کیفی. مثلاً اینکه مصرف دارو در ایران بسیار بالاست یا قیمت انرژی در ایران بسیار پایین است، خب با قدری تحقیق قابلراستیآزماییاند. و این آمار حقایق بسیار مهمی دربارهی کیفیت زندگی و عادتهای فرهنگی ما بیان میکنند.
بخواهیم یا نخواهیم این بازیهای آماری جزئی از زندگیمان شده است.
Be the first to reply