داشنگاه کبمریج انگلتسان تقحیقی روی روش خوانده شدن کملات در مغز اجنام شده است که مخشص می کند که مغز انسان تهنا حروف اتبدا و اتنها ی کلمات را پدرازش کرده و کمله را می خواند. به هیمن دلیل است که با وجود به هم ریتخگی این نوتشه شما تواسنتید آنرا بخاونید.
بله با وجود به هم ریختگی حروف تک تک کلمات شما توانستید آنها را بخوانید. احتمالاً کلماتِ پس و پیش و موضوع عمومی نوشته نیز در این امر نقشی داشته است، مثلاً کلمه دانشگاه و انگلستان پیش و پس از کمبریج کمک میکنند که اگر در این نام حروف پس و پیش شده باشند، به آن توجه نکنید. اخیراً این نوشته در دهها سایت اینترنتی به عنوان مطلبی مفرح آمده است، امّا مسئله در واقع خیلی جدّی است. اگر این نوشته غلط-غولوط را میتوان خواند، و منظور نویسنده را دریافت، اگر با این همه غلط، ارتباط برقرار میشود، پس انگیزه آن همه حرف و حدیث درباره درست نویسی و جدانویسی و چسبیدهنویسی و تغییر خط چه چیست؟ قصد و توانایی آن را ندارم که پاسخی قطعی به این پرسش بدهم، امّا پرسش به هر رو پرسش مهمی است و آنچه میآید صرفاً تاملاتی است در این باب.
یکسانسازی رسمالخط که یکی از کارهای مهم ویراستار و نمونهخوان است به عنوان کاری لازم برای برقراری ارتباط بین نویسنده و خواننده یا بین متن و خواننده توجیه میشود. کار اجتماعیای که صرف این کار میشود به عنوان هزینهای ضروری برای تسهیل ارتباط تلقی میشود. امّا اگر خواننده به راحتی میفهمد “نوتشه” همان “نوشته” است، دیگر معلوم است که “آنکه” و “آن که” و “آنکه” برایش توفیری نمیکند. به نظر نمیرسد انگیزه این استانداردسازی حل مسئله عدم ارتباط باشد.
شاید بگویید استانداردسازی رسم الخط برای تکنولوژی دیجیتال و برای اینکه موتورهای جستوجو بتوانند واژگان را پیدا کنند، ضروری است. امّا اتفاقاً تکنولوژی دیجیتال برای این کار راهحلهای آسانتری در چنته دارد. حتماً شما هم دیدهاید که وقتی کلمهای را نادرست تایپ میکنید یا کلمه دو جور املا دارد، گوگل از شما میپرسد “منظورتان فلان است؟” یعنی اگر کلمهای به دو شکل نوشته میشود، مثلاً “دلخواه” و “دلخواه”، گوگل هر دو را جستوجو میکند، یا با یک روش آماری شکل بیشتر جستوجو شده را به شما پیشنهاد میکند. به عبارت دیگر لازم نیست ما برای کامپیوتر استاندارد شویم، کامپیوتر خودش را برای فهم شیوههای غیراستاندارد ما تجهیز میکند، چون این شیوههای غیراستاندارد هم از قانونمندیهای سادهای پیروی میکنند. در نهایت یک کلمه را دو سه جور مینویسند و برای گوگل کاری ندارد که در صورت جستوجوی یکی از این اشکال توسط یک فرد، همه شکلها را جستوجو کند. پس ارتباط با ماشین نیز نمیتواند انگیزه استانداردسازی رسمالخط باشد. وانگهی این میل به استاندازدسازی خیلی پیشتر از پیدایش کامپوتر وجود داشته است و مال یک یا دو دهه اخیر نیست.
به نظر میرسد تنها پاسخی که باقی میماند این است که بشر از نظم خوشش میآید و این خوشامد چه بسا دلیلی جز خودش نداشته باشد. اگر ما موقع نوشتن اندکی از خط پایین بزنیم یا اندکی بالا برویم به هر رو نوشته خوانده میشود. خط بد و خط خوش هر دو خوانده میشوند و با هر دو میتوان ارتباط برقرار کرد، امّا خط خوش دلنشینتر است. رعایت نظم و یکدستی در نگارش کلمات خوشایندتر از این است که کلمه واحدی را هر بار جور دیگری بنویسیم. تا این جا معقول به نظر میرسد. امّا واقعیت این است که اکثر خوانندگان یک روزنامه اصلاً توجه ندارند که کلمات مرکب در سراسر روزنامه چسبیده نوشته میشوند یا جدا، “ماهنامه” یا “ماهنامه”، مگر این که این نگارش به شدت غیرعادی شود، مثلاً “ماهنامه”. حتی در این صورت ارتباط برقرار میشود، البته شاید اندکی کُندتر، و شاید توام با یک احساس ناخوشایند. بنابراین مسئله یک توجیه زیباییشناختی میتواند داشته باشد. یا یک جور میل به نظم و ترس از بههمریختگی.
امّا این توجیهزیباییشناختی و این میل به استانداردسازی گاهی میتواند مانع ارتباط شود. یعنی اصرار بر درست نوشتن باعث شود نوشتن کاری دشوارتر از آنچه هست تلقی شود، کاری دشوارتر از حرف زدن، و کسی که چیزی برای نوشتن دارد، اصلاً از خیر نوشتن بگذرد. همین مسئله در مورد “درست حرف زدن” هم صدق میکند. خیلی از بچهها در جمع حرف نمیزنند چون نمیتوانند “درست” حرف بزنند. اصرار بر قاعده (دستور) میتواند به جای تسهیل رابطه، مانع آن شود.
Be the first to reply