ده فیلم برتر تاریخ سینما، ده کتابی که پیش از مردن باید خواند، پرفروشترین کتابهای هفته، برترین نرمافزارهای ذخیره آنلاین اطلاعات، جدول ارزشیابی منتقدان از فیلمهای روی پرده، ردهبندی شادترین کشورهای جهان، گرانترین بازیکنان فوتبال جهان، کتابها یا نویسندگانی که جایزه نوبل ادبی گرفتهاند، دانشمندانی که نوبل گرفتهاند، ردهبندی کشورهای صاحب فوتبال آسیا، …
اینها فقط نمونههایی هستند از یک جریان تبدیل همه چیز به لیست و ردهبندی در جهان امروز. و این امر البته مال امروز نیست، اما این روزها شتاب فوقالعادهای گرفته است. و این لیستها تاثیر زیادی بر داوریهای ما و مهمتر از آن (از دید ترتیبدهندگان این فهرستها و صاحبان کالاهایی که در این لیستها طبقهبندی میشوند) بر خریدهایمان میگذارند.
انتقاد از این لیستها و جدولسازیها و ستاره دادنها زیاد است. مثلاً هستند منتقدان سینمایی که در ستاره دادن به فیلمها یا نظرخواهی درباره بهترین فیلمهای تاریخ سینما، شرکت نمیکنند. به نظر آنها بیمعنی است که نظر خود را درباره یک فیلم را بدون هیچ توضیحی در قالب چند ستاره خلاصه کنیم. آنها معتقدند با این کار فیلم را نابود میکنیم. علاوه بر این، فیلمها با هم قابل مقایسه نیستند. چطور میشود یک فیلم جنگی را با یک فیلم کمدی معاصر مقایسه کرد. هدفهای اینها فرق میکند، برای تماشاگران متفاوتی ساخته شدهاند. اما «فهرست» و «ستاره» از ما میخواهند فارغ از همه اینها، بگوییم که اگر بین صدها و بلکه هزاران فیلم میخواستیم ده تا را انتخاب کنیم، کدامها را انتخاب میکردیم. در واقع فهرستها میخواهند همه این فیلمها فارغ از کیفیتشان با هم قابل مقایسه شوند، بتوان آنها را ردهبندی کرد. وقتی منتقدی به فیلمی پنج ستاره میدهد در واقع تماشای آن را به شدت توصیه میکند. و وقتی صفر ستاره میدهد، به خواننده میگوید که دیدن این فیلم نرود. به عبارت دیگر ستاره دادن وسیلهای است در دست منتقد که نظر خود را به خلاصهترین وجه به خواننده بگوید.
بعد این فهرستها راهنمایی میشوند برای این که تماشاگر آینده، چه فیلمهایی را ببیند. پژوهشگر آینده چه کتابهایی را مورد بررسی قرار دهد. دانشجوی سینمای جوان نمیتواند همه فیلمهای دنیا را ببیند، چرا که عمر آدمیزاد کفاف این کار را نمیدهد. پس چه کار میکند؟ نگاهی میاندازد به لیست بهترینهای تاریخ سینما. شهروند کین در صدر این فهرست قرار دارد. بسیاری بر این اعتقادند که این فیلم بهترین فیلم تاریخ سینما نیست یا حتی بهترین فیلم ارسن ولز (کارگردان فیلم) نیست. اما خلاصه نظرسنجی از دهها منتقد میگوید این فیلم بهترین فیلم تاریخ سینماست. پس دانشجوی جوان باید حتماً آن را ببیند. به فلان بازیگر علاقهمندید و میخواهید تعدادی از فیلمهای او را ببینید، او هشتاد نود فیلم بازی کرده است. اگر لیستی باشد که خلاصهای باشد از نظر ده بیست منتقد که همه این فیلمها را دیدهاند و بهترینهایشان را برگزیدهاند، طبعاً کار شما آسان میشود. بر اساس آن لیست پیش میروید هرچند ممکن است بعضی از فیلمهایی را که به سلیقه خودتان از همه نزدیکتر باشند، از دست بدهید. چارهای نیست. باید به کارشناسان اعتماد کرد. در امور بسیار مهمتری که مساله مرگ و زندگی در میان است به کارشناسان دیگری ــ منظورم پزشکان است ــ اعتماد میکنیم.
در مورد فهرستها و ردهبندیها ضروری است ببینیم این فهرستها چطور تهیه شدهاند. بعضی فهرستها از بیخ و بن شبههبرانگیزند. مثلاً شادترین کشورها. معنی «شاد» در این جا چیست؟ بعد چطوری فهمیدهاند کی شاد است و کی نیست؟ بر اساس کدام آمار و ارقام و توسط چه کسی این ردهبندی تهیه شده است؟ باور به لیستها آن قدر عادت شده که گاهی صرف انتشار لیستی در یک سایت یا نشریه مجهولالهویه کافی است آن را بپذیریم. دلیلش این است که به این لیستها نیاز داریم. اینها کار ما را آسان میکنند. البته مشوق تفکر نیستند. شکی در این نیست. از لیستها و ردهبندیها گریزی نیست، اما باید با احتیاط آنها را به کار برد. شاید در ترکیب با روشهای دیگر. همراه پرسش از منابع و تهیهکنندگان و روشها.
ترندها که بر اساس بیشترین تعداد بازدیدکننده از مطالب و عکسها و ویدئوهای اینترنتی مشخص میشوند، اوج فهرستسازی هستند. در این جا دیگر همه چیز با همه چیز قابل مقایسه میشود. در این شیوه، موفقیت موفقیت میآورد. اقلامی که در صدر لیست قرار گرفتهاند، چون بیشتر دیده و بیشتر خوانده شدهاند، باز هم بیشتر دیده میشوند و بیشتر خوانده میشوند. این گونه فهرستسازی بازتابی است از میل آدمیزاد به همگون شدن با اکثریت، و باور به داوری اکثریت هم هست؛ میل به همرنگ جماعت شدن و تنها نماندن.
به نظر من این لیست های ممکنه فقط یکسری از آثار رو بولد کنن و باعث بشن به بقیه کمتر توجه بشه. البته در زمینه آثار هنری. برای کسانی که اولین بار دارن با یه مفهوم برخورد میکنن شاید جالب باشه ولی همیشه قابل اتکا نیستن.