با دوست بهانهگیرم ــ همان که با سینما رفتن در مال میانه خوبی ندارد و نگران گسترش ذخیره اطلاعاتمان در ابرهاست و … ــ و دوستان دیگر به سفر به کلیسای سنت استپانوس در نزدیکی جلفا کنار رود ارس رفته بودیم. ده بیست سال اخیر جاده آسفالتهای تا نزدیکی کلیسا میرود. در نزدیکی کلیسا برای خوردن چای و تنقلات در سایه درختان میز و صندلی چیدهاند و کلیسا موزهای و محلی برای خرید سوغاتی و دفترچههای راهنمای کلیسا. و البته برای ورد بلیط باید بخری.
دوستم شاکی است. او که چهل سال پیش هم یک بار به این کلیسا آمده است میگوید که در آن زمان جاده آسفالتهای در کار نبوده است و برای رسیدن به کلیسا ناچار بودهاند هفت هشت ساعت راهپیمایی کنند. او سخت تحت تاثیر لحظهای است که کلیسا را از بالای بلندی دیده است. بعد از ساعتهای راه پیمون تپه را بالا میآیی و ناگهان در زیر پایت در میان کوهها این سازه انسانساز زیبا و با شکوه را میبینی. او میگوید اکنون این دید وجود ندارد. حتی وقتی در چند ده قدمی کلیسا در میان انبوه جمعیتی هستی که در نسیم خنک زیر درختان نشستهاند و چای میخورند و گپ میزنند، هنوز کلیسا را نمیبینی. او میگوید با این کاری که کردهاند آن تجربه را نابود کردهاند.
به او میگویم عوضش الان آدمهای بیشتری به این جا میآیند. رفتوآمد راحتتر است.
میگوید بله، اما به پیک نیک میآیند نه به دیدن کلیسا. و تازه دیگر کلیسا را نمیتوان دید.
البته این طوریها نیست. میتوان به داخل کلیسا رفت که البته خیلی بزرگ نیست. میتوان به نقشهای زیبا و گاه غریب و معمایی بر دیوارها چشم دوخت و البته میتوان عکس گرفت که کوچک و بزرگ در حال عکس گرفتن از خود و در و دیوار این بنای مقدس هستند. و توجه دولت به بازسازی و نوسازی این کلیساها بازدیدکنندگان را به تحسین وا میدارد. و میتوان اندیشید که وجود این کلیسا و کلیساهای دیگر در خطه آذربایجان نشانه حضور ارمنیان از دورانهای بسیار کهن ــ پیش از کوچ ارمنیان جلفا در کناره ارس به اصفهان در اوائل سده هفدهم میلادی توسط شاه عباس صفوی ــ بومیان این سرزمین بودهاند. و اکنون که با مهاجرت گسترده ارمنیان از ایران در دهههای اخیر از تنوع فرهنگی و دینی و زبانی این خطه به شدت کاسته شده است، این کلیساها یادگار و یادآور دورانهای سپری شده هستند و باید به یاد بمانند. هرچند احساس نمیکنم از بازدیدکنندگان کسی به این چیزها بیاندیشد. چرایش را نمیدانم. شاید بتوان این را طبیعی دانست. نسل جوان بیشتر به آینده و حال فکر میکند. زندگی کنونی مهمتر از اندیشیدن به گذشتگان است. اما تامل در نشانههای باقیمانده از گذشته نیز میتواند ما را به جایی که از آن میآییم وصل کند و به هستی و چیستیمان معنایی عمیقتر ببخشد.
شاید هم با قدری ابتکار و اندیشه میشد چیز بیشتری از آن تجربهای که دوستم از آن سخن میگوید باقی گذاشت. مثلاً فاصله مجتمع تفریحی تا کلیسا میشد قدری بیشتر باشد. میشد مسیری از بالای کلیسا به منطقه برسد. و تهمیداتی از این دست. حقیقت این که با وجود خوشحالی از حضور تعداد کثیری از شهروندان که به بازدید اثری تاریخی و عبادتگاه دین دیگری آمدهاند، ته دلم با رفیقم احساس نزدیکی میکنم.
توریسم و گسترش زیرساختهای توریستی مثل همین مجتمع پیرامون کلیسای سنت استپانوس یادمانهای تاریخی را در اختیار همگان و تودههای وسیع قرار میدهند. اما با این کار در ضمن معنا و مفهوم عمیقتر آنها را نابود میکنند. تاریخ به سرگرمی و داستانهای ماجراجویانه بدل میشود و بناهایی که زمانی مردم به برای عبادت به آن جا میرفتهاند به جای تفریح و گذران اوقات فراغت.
در همین سفر به قلعه بابک هم رفتیم. دوستم در این جا راضیتر است. در این جا هم البته بوفهای هست و در مسیر سرویسهای بهداشتی و پلههایی که این دژ تاریخی را مسلماً از شکل اولیه و اصیل آن دور کردهاند، امری که گریزی از آن نیست و مگر میتوان گذشته را همان طور که بوده است از گزند گذر زمان در امان نگاه داشت. اما این جا هنوز طبیعت و حضور در ارتفاع و در میان کوههای بلند و سرسبز غالب است. دوستم میگوید همین قدر کافی است. بیشتر از این نباید به فکر آسایش بازدیدکنندگان باشند. کسانی که تنها تفریح میخواهند میتوانند به جاهای دیگری بروند. چه بگویم والله.
١-اینکه عبادتگاه جایش را به تفریگاه داده است از مصالحمت ترین اشکال ریزش دگم هاى مذهبى است. بهتر است دوست ما برود جایى براى عبادت پیدا کند که تازه میدانم که اهلش نیست.تو هم که چه عرض کنم!؟
٢- و اما تفریح در چنین مکان هایى کجا و آن تفروجگاهاى تلویحا پشنهادى!؟
٣- مقاله بسیار خوبى بود و نشان از تغییرى مهم رو به سوى بنیادى دارد در کنشهاى مردمى ودستاندکاران.