گمانم نخستین کسی که عبارت «ایرانیان ارمنی» را به جای عبارت متداولِ «ارامنه ایران» پیشنهاد کرد اسماعیل رائین بود، در مقدمه کتابی که همین اصطلاح پیشنهادی را بر پیشانی داشت. رائین از اصطلاح مرسوم «ارامنه ایران» به عنوان «یک خطای لفظی و تاریخی» نام میبَرد و با استدلالهایی در حدّ یکی دو پاراگراف، نام گذاری جدید را پایان یافته تلقی کرده و به خیال خود بر این «خطای لفظی» پایان میدهد. غافل از این که اصطلاحاتی که سالیان دراز در زبان کاربرد یافتهاند، ریشه در واقعیت دارند و خطای لفظی نمیتوانند باشند. از آن جا که استدلالهای رایین کم وبیش عمومیت دارند، در این جا بخشهای مربوط آن در کتاب را برای آشنایی خواننده نقل میکنیم، امّا توجه او را به این نکته جلب میکنیم که بحث ایرانیان ارمنی یا ارامنه ایران ابعاد پیچیدهتری دارد که در این جا به اختصار به آنها اشاره میکنیم و بحث مفصلتر را میگذاریم برای نوشتههای دیگر.
رائین نوشته است: «اصطلاح «ارامنه ایران» همان قدر نابه جاست که مثلا هم میهنان آذربایجانی را «ترک های ایران» و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را «گیلانیان ایران» و یا «کردهای ایران» بنامیم». او در این قیاس یک نکته مهم را از دیده انداخته است و آن این که اقوام ترک و کرد و غیره در ایران هر یک در بخشهایی از خاک کشور زندگی میکنند و آن جا را سرزمین خود میدانند. ارامنه یا مثلاً آشوریها در سراسر کشور پراکندهاند و در هیچ منطقهای از کشور اکثریت نیستند. این امر از منظر احساس دلبستگی به یک کشور اهمیت زیادی دارد و نباید نادیده گرفته شود.
رائین به «یگانگی نژادی» بین ایرانیان و ارمنیان اهمیت زیادی میدهد و به واژگان مشترک بین دو زبان و اعیاد و آیینهای مشترک و … اشاره میکند. امّا این نکته را از نظر میاندازد که در نظریه معاصرِ ملّت، نژاد نقش تعیینکنندهای ندارد، به خصوص که در مورد ارامنه مسیحی شدن آنها رنگ و معنای متفاوتی به بسیاری از این آیینهای مشترک داده است.دیگر ـ و مهمتر از همه ـ رائین نتوانسته است از دیدِ خود ارمنیها به موضوع بنگرد. ارامنه ایران (مانند ارامنه سایر کشورها) خود را جزئی از ملّت ارمنی میدانند که در سراسر جهان پراکنده است. به آن بخش از این ملّت یا قومِ پراکنده که در خارج از ارمنستان زندگی میکند دیاسپورا میگویند. دیاسپورا خاصِ ارامنه هم نیست، دیاسپورای ایرانی بزرگی در چند دهه اخیر شکل گرفته است. ایرانیانی که در آمریکا یا آلمان زندگی میکنند وقتی از وطن خود حرف میزنند، مقصودشان البته ایران است. در مورد ارامنه هم همین موضوع صدق میکند. یک ارمنی ـ آمریکایی ارمنستان را وطن خود میداند. یک ارمنی ـ ایرانی نوعی هم همین طور. واقعیت چنین است. این که این موضوع خوب است یا بد، بحث دوم است.
جالب است ببینیم ارامنه ایران به زبان ارمنی خود را چه مینامند: ایراناهایِر(Irnahayer) و یا پارساکاهایِر (parskahayer). ارامنه به خود «های» میگویند. «ایراناهای» یعنی ارمنیِ ایران، و «پارساکاهای» یعنی ارمنی پارس (این اصطلاح قدیمیتر است، مال زمانی است که ایران را پارسکاستان (parskastan) میگفتند. ارمنی آمریکا خود را «آمریکاهای» (amerikahay) مینامد و ارمنی فرانسه «فرانساهای» (fransahay). ترجیع بند این عبارتها «های» است به معنای ارمنی. «ایراناهای» و «فرانساهای» و «آمریکاهای» همه «های» هستند، همه ارمنیاند، انواع گوناگون ارمنی هستند.
بنابراین اصطلاح «ارامنه ایران» ابداً سوء تفاهم لفظی نیست و ریشه در یک باور دارد. این باور چه اندازه مطلوب ماست بحث دیگری است.
امّا این اصطلاح و احساس هم مانند همه تصورات مردمان درباره خویش و همه هویتها چیزی صُلبی نیست، تاریخی است، و به مرور ایام و متأثر از تحولات اجتماعی و سیاسی دچار دگرگونی میشود. احساس تعلق من به ایران با احساس تعلق جدّم که در روستا زندگی میکرد فرق میکند. زندگی من و نسل من بسیار بیشتر از پدرانمان با زندگی اجتماعی جامعه بزرگ ایران در آمیخته است. زندگی شهری، گسترش رسانههای جمعی و فرهنگ همگانی و نظام آموزشی فراگیر خواه ناخواه همانندی بین همه ایرانیان را تقویت میکند.
جالب این است که گشایش مرزهای بین ایران و ارمنستان بعد از فروپاشی شوروی و سهولت رفتوآمد بین دو کشور، برای بسیاری از ارامنه ایران تفاوتهای عظیمی را که از نظر خلق و خو و رفتار اجتماعی با ارامنه ارمنستان دارند آشکار کرده است. در واقع سالها زندگی در ایران باعث شده آنها بسیار بیش از آن چه تصور میکردند ایرانی شوند و این امر در تماس با هموطنان ارمنستانیشان است که معلوم میشود.
بحث در مطلوبیت این یا آن اصطلاح، ریشه در یک ابهام هویتی دارد. بالاخره وطن منِ ارمنیِ ایرانیِ نوعی کجاست؟ ایران؟ ارمنستان؟ هر دو؟ یا شاید هیچ کدام. تصور من این است که اصطلاح «ارامنه ایران» به لفظی که ارامنه ایران برای نامیدن خود به کار میبرند، یعنی «ایراناهایر»، و احساسی که خود نسبت به جایگاه شان در جامعه بزرگ ایران دارند نزدیکتر است.
بخش هایی از کتاب ایرانیان ارمنی نوشته اسماعیل رائین (۱۳۴۹)
پیش گفتار:
کتابی که اینک در دست شماست تاریخچهای است فشرده و اجمالی، از زندگی سیاسی و اجتماعی«ایرانیان ارمنی»؛ یکی از اصیلترین اقوامی که از دیرباز در این مرز و بوم ساکن بوده و همراه با سایر اقوام و طوایف، تاریخ ملتی کهنسال را بنیان نهادهاند.
با آن که از دوهزار سال پیش تا به امروز، ارمنیان با دیگر ایرانیان سرنوشتی مشترک داشته و در همه حوادث تاریخی و نشیب و فرازهای زمان، شریک غم و شادی و شکست و پیروزی یکدیگر بودهاند، و با آن که از سیصد سال پیش، با مهاجرت گروههای کثیر ارامنه به مناطق مرکزی ایران، دامنه این آمیزش و پیوند بیش از پیش گسترش یافته است، متأسفانه هنوز پژوهشی کامل و شایسته در زمینه شناسایی این قوم صورت نگرفته و عدم آگاهی بر تاریخ و زندگی ارامنه، نه تنها قسمتی از تاریخ سرزمین ما را در پردهای از ابهام پنهان ساخته، بلکه رواج پارهای تعبیرات و تصورات نادرست، انگیزهای بوده تا همواره یک نوع جدایی بین اینان و دیگر اقوام احساس شود، چنان که عنوان «اقلیت ارمنی» یا « ارامنه ایران» خود یکی از این گونه تعبیرات است که برای نخستین بار در این کتاب، اصطلاح کاملتر و رساتری به جای آن آمده است.
تنها اثر مستندی که از زندگی ایرانیان ارمنی در دست است، تحقیق عالمانه و فوقالعاده ارزنده استاد دانشمند، نصرالله فلسفی است درباره زندگی شاهعباس بزرگ، که طبعا مهاجرت گروههای ارمنی به ایران را نیز شامل شده است، و قسمتهایی از آن را در کتاب حاضر ملاحظه خواهید کرد.
گذشته از اثر گرانبهای استاد فلسفی که میتواند پایهای اساسی برای تحقیق درباره زندگی ارامنه و مهاجرت آنان باشد، در سالهای اخیر کرسی زبان ارمنی در دانشگاه تهران نیز دایر شده است که طبعا اقدامی است مثبت و ثمربخش، برای شناخت ارمنیان ارمنستان و به ویژه ایرانیهای ارمنی.
متأسفانه پس از پایان چاپ کتاب حاضر بود که قسمتی از مجموعه اسناد سیاسی وزارت خارجه کشورهای ایالات متحده و انگلستان به دست ما رسید، که مدارک بسیار ارزندهای است و فعالیت ارامنه را در جریان جنگهای اول و دوم جهانی منعکس میسازد. البته اسناد مورد بحث، جنبههای متفاوت و متضاد دارد، چنان که در اسناد وزارت خارجه انگلیس حوادث پس از استقلال ارمنستان تشریح شده اما در اسناد وزارت خارجه آمریکا گزارشهای تأسفآوری از همکاری تنی چند از ارامنه مقیم تبریز، رشت، آبادان و شهرهای دیگر آذربایجان، با ارتشهای بیگانه، در جریان اشغال ایران به چشم میخورد.
امید است روزی مجموعه این اسناد به زبان فارسی ترجمه شود و در اختیار همگان قرار گیرد، تا حقایق بیشتری از تاریخ و زندگی این قوم روشن شود.
کتاب حاضر، اگر چه خلاصهای بیش نیست و طبعا نمیتوان نام تاریخ یا تحقیق کامل بدان داد، ولی هرچه هست میتواند پایهای برای تحقیقات بعدی باشد و امید است که در همین حدود مورد قبول علاقهمندان و محققان دانشمند واقع شود.
حق این است که نوشته حاضر را به دکتر رستم استپانیان جراح معروف قلب، و هرایر خالاتیان نویسنده معاصر ارمنی تقدیم دارم، که آن دوست جسمم را حافظ و نگهبان بوده است و این یک روانم را… همچنین در تدوین این کتاب مرهون و سپاسگذار دو دوست و همکار ارجمند دیگرم، نخست علیاصغر افراسیابی، نویسنده زحمتکش و آزاده و ستمدیده که مرا یار و مددکار بوده است و مخصوصا انتخاب عنوان این کتاب«ایرانیان ارمنی» با راهنمایی اوست.
ضمنا در صفحه چهارم جمعیت ارامنه که در اصل یکصد و پنجاه هزار نفر است، پانزده هزار چاپ شده که قطعا خوانندگان صاحبنظر توجه خواهند فرمود.
«ایرانیان ارمنی» نه «ارامنه ایران»
سخن از قوم بزرگ و کهنسالی است که قدمتی همزمان با آغاز تاریخ دارد و برای شناخت کامل آن، باید از نخستین برگههای تاریخ ـ به ویژه تاریخ میهن عزیزمان ایران ـ به شروع این بررسی و شناسایی پرداخت.
قبل از آغاز سخن درباره ارامنه، تذکر این نکته و اصلاح این اشتباه «لفظی» که تدریجا به یک لغزش «تاریخی» بدل شده است لازم به نظر میرسد. هنگامی که عنوان«ارامنه ایران» و یا زنندهتر از آن اصطلاح «ارامنه مقیم ایران» را به کار میبریم، گویی از قوم و ملتی بیگانه سخن میگوییم که به طور موقت یا دائم در سرزمین ما به سر میبرند و تنها رشته و پیوندشان با «ملت» ایران، سکونت آنها در این مرز و بوم است. چنان که یک کتاب رسمی تاریخ، فصل مخصوص به ارامنه را چنین آغاز میکند:
«یکی از ملل متنوعه ساکن ایران، ارامنه هستند که از چندین هزار سال پیش تا کنون با ما هم آبشخور بودهاند…»
و بدین سان این کتاب، هموطنان ارمنی ما را بیگانگانی میداند که حتی پس از گذشت «چندین هزار سال»، ملیتی جدا از سایر مردم این سرزمین دارند… حال آن که «ارامنه» نیز مانند سایر نژادها و اقلیتهای مذهبی، قبل از هر چیز«ایرانی» هستند… ایرانیانی پاکنهاد، که همزمان با پیدایش نخستین نشانههای تمدن در این فلات پهناور سکنی گزیدند و از همان روزگاران بسیار دور تا به امروز دوشادوش سایر برادران و خواهران هموطن خویش از هیچ تلاشی برای سربلندی و آبادانی این سرزمین دریغ نکردند. آنها از نخستین اقوامی بودند که به ندای بشردوستانه زرتشت: «پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک» پاسخ مثبت دادند… توسط کوروش بزرگ همراه با سایر اقوام پارسی به صورت ملتی یکپارچه درآمدند… به فرمان داریوش کبیر شاهنشاه هخامنشی برای حفاظت مرز و بوم خویش پیکار کردند… برای مقابله با تهاجم تازیان ـ بدون توجه به اختلافات مذهبی ـ به صفوف سپاه ساسانیان پیوستند… رو در روی جلادان مغول ایستادند… در رکاب پادشاهان صفوی و نادرشاه افشار شمشیر زدند… و در انقلاب مشروطیت سیمای درخشانی چون «یپرم خان» داشتند که نام خود را در کنار اسامی رادمردان آزادهای چون شادروان آیت ا لله بهبهانی و طباطبایی جاویدان ساخت و نام قوم خویش را در تاریخ کوشندگان راه آزادی ثبت کرد.
ارامنه در طی قرون و اعصار پیکار با دشمنان جامعه ایرانی و ترویج هنر و صنعت، آثار ارزندهای در این مرز و بوم به جای نهادند. کلیسای بزرگ «وانک» اصفهان در کنار مسجد لطف ا لله و«قره کلیسا» در کنار مسجد کبود آذربایجان همواره مبین این حقیقت است که ایرانیان ارمنی، از سایر اقوام، نژادها و اقلیتهای مذهبی که مجموعا ملت ایران را تشکیل داده اند جداییناپذیرند و اصطلاح «ارامنه ایران» همان قدر نابهجاست که مثلا هممیهنان آذربایجانی را «ترکهای ایران» و هموطنان ساکن شمال و غرب ایران را «گیلانیان ایران» و یا «کردهای ایران» بنامیم.
… و اما ریشه ی این اصطلاح نادرست از کجاست؟… آمدن عنوان «ارامنه» قبل از نام هر کشور و احساس بیگانگی که در آن مستتر است از آن جاست که ارامنه در ممالک عیسوی مذهب بعنوان یک «اقلیت ملی» زندگی می کنند، نه یک «اقلیت مذهبی». در حالی که در ایران ریشههای مستحکم قومی و نژادی که از قرنها قبل از پیدایش مسیح، بین آنان و سایر ایرانیان وجود داشته است، ارامنه را عضوی جداییناپذیر از جامعه ما ساخته است. این یگانگی نژاد باعث شده است که ارامنه در بسیاری از زمینهها از جمله زبان و آداب و رسوم باستانی با سایر ایرانیان پیوسته و مشترک باشند، و نکته جالبتر این که پس از پیدایش مسیحیت و گرایش ارامنه به این مذهب نیز مراسم باستانی فراوانی چون چهارشنبه سوری و پریدن از روی آتش، عید نوروز، سیزده به در، عروسی و حنابندان و بسیاری آداب و رسوم دیگر توسط ارامنه حفظ شده، و هم اکنون نیز با اندکی اختلاف به صورت مراسم مذهبی انجام میشود.
اشتراک زبان نیز ـ چنان که اشاره شد ـ یکی دیگر از دلایل انکارناپذیر پیوند و بیگانگی نژاد ماست. زبان شناسان با تحقیق و بررسی و مطالعه در زبانهای فارسی و ارمنی چندهزار کلمه مشترک یافتهاند که در هر دو زبان به یک معنی به کار برده میشود. در کهنترین متون ادبیات ارمنی که از قرن پنجم میلادی ـ نزدیک به ۱۵۰۰سال پیش ـ به جای مانده است، این کلمات مشترک به چشم میخورد، کلماتی مانند:
انگام ـ هنگام
دژوار و پژوار ـ دشوار
دشخیم ـ دژخیم
آندام ـ اندام
و همچنین کلمات دیگری که در زبان فارسی قدیم رواج داشته و اینک منسوخ شده ولی ارامنه هنوز این کلمات را با تلفظ و معنی فارسی آن به کار میبرند.
****
اکنون که با این مقدمه، پیوند قومی و نژادی ارامنه را با سایر اقوام ایرانی بازشناختیم و به یک خطای لفظی و تاریخی در مورد «ایرانیان ارمنی» پاسخ دادیم، به معرفی این قوم کهنسال، تاریخچه، مذهب، چگونگی مهاجرت، آداب و رسوم و سایر خصوصیات آنان میپردازیم.
ضمنا با توجع به تذکری که داده شد در این نوشته مختصر به جای «ارامنه ایران» یا «اقلیت ارامنه» این گروه از هموطنان را «ایرانیان ارمنی» میخوانیم و یا به منظور سهولت و جلوگیری از تکرار مداوم کلمات به لفظ «ارامنه» بسنده میکنیم.
دوهفته نامه “هویس” شماره ۱۴۵
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
ارامنه یکی از موفق ترین مردم ایران هستند که فرهنک ما را واقعا غنا کردند
من خیلی دوستشون دارم
هرچندانسانیت زیباترین رسم است امابگذاریدبگویم….سلام من گرجی هستم اصولاایرانیاسرخودمعطلن وارمنستان وگرجستانوازعزل مال خودشون میدونن غافل ازاینکه خونریزهاکردن تااونجاهاراتصرف کردن خنده دارترشباهت فرهنگ ماهاباخودشونه اخه کجاش؟ایران درزبان گرجی به معنای جمع ملت هاست کردبلوچ ترک و….کدام نژادایران؟ومسخره ترآریایی!!کوروشی که میپرستن خودش ازنوادگان خزرهاس زنده بادارامنه زنده بادگرجیان
پس دوست گرجی من بیا تا رسم انسانیت بیاموزیم جدا از هر نژاد و زبان و فرهنگ و …
آره همون حکومت شوروی واسه شماها بهتره.. ارمنستان و گرجستان همیشه مورد مناقشه شرق و “غرب” بودن، الکی ایران رو متهم نکن
میخایل@
کشتار ارامنه و گرجی ها!! همانقدر بده که کشتار ایرانیان و آذری ها و اعراب! این یک
زنده باد ارمنستان همونقدر خوبه که زنده باد ایران! این دو
ایران نژادهای گوناگون داره که پارسها یکی از اونها و البته بزرگترینشون هستند و محض اطلاع از ارامنه و آذری ها و گرجی ها بزرگتر و قدیمی تر و روادارتر بودن و هستن این سه
اینکه ادعا میکنی ایرانیا سرخود معطلن همونقدر خنده داره که ادعا میکنی کوروش خزری هست!!کافی بود تو جنگ اارمنستان ایران فقط یک ماه مثل باقی همسایگان ارمنستان مرز رو میبست…کشتاری که میشد از جنگ بالاتر بود..تنها همسایه مهربان با ارمنستان ایران بود و هست این ۴
ارامنه ایران جزیی از این مردم هستن..شما اگر مشکل داری راه باز و جاده دراز…تشریف ببرید همون گرجستان تکه تکه شده یا ارمنستان مستعمره روسیه که حتی اختیار مرزبانیش رو هم روسیه داره..کسی برای شما اشک نخواهد ریخت و پایان
سلام
دوست عزیز
پادشاهان ایران بیشتر از گرجی و ارمنی، کرد و فارس و اذری و ترکمن و کرمانی و اصفهانی و …. کشتند برای درک بهتر توصیه می کنم مسائل تاریخ ایران و قفقاز را در قالب زمانی مربوط به خودش تجزیه و تحلیل کنید. مفهوم ملت و کشور مفاهیم جدیدی است و جنگهایی که شما بش اشاره کردید مربوط به زمانیست که این مفاهیم ابدا معنای امروزی نداشتند. و در پاسخ به بقیه دوستان، قتل عام تفلیس و کور کردن مردم کرمان و محاصره اصفهان همه به یک اندازه قبیح و درداور است
و مسلما یاداوری قتل عام مردم قفقاز و مهاجرت اجباری بخشی از انان نه تنها خوشایند نیست بلکه دور از ادب است.
من با اصطلاح ایرانی ارمنی بیبشتر موافقم تا ارامنه ایران ، به ویژه در پرتو تحولاتی که از زمان فروپاشی اتحاد شورروی ، باز شدن مرزها ، فرور یختن رویاها و ایدآلهایی که نسبت به وطن اجدادی ، ارمنستان، تا آنموقع وجود داشت . ما ایرانیان ارمنی ساده لوح ،که درضمن همواره چوب ساده لوحی خودمان را هم خورده ایم، پس از استقلال سرزمین اجدادی با تعجب و سرخوردگی شاهد مهاجرت انبوه خود اهالی آنکشور به دیارهای دیگر شدیم. از طرفی دیدیم که این پدیده مهاجرت تقریبا یک چیز همگانی شده و مهاجرت از هر کشوری ، ارجمله ایران ، به دیارهای دیگر بصورت امری عادی و روزمره در آمده است . مساله اینجاست که بالاخره انسان باید جایی را لا اقل به عنوان وطن اول خود داشته باشد. اگر از من می پرسید وطن اول ما، یا لااقل من ایرانی ارمنی، ایران است . این به آن معنی نیست که ما ارمنستان را فراموش می کنیم ، اما واقعت را باید بپذیریم . می توان کاملا تصور کرد که نسل دوم و سوم دیاسپورای جدید ایرانی هم همان کشور زادگاهش را وطن اول خود خواهد دانست ، ضمن اینکه عشق و علاقه اش به ایران هم لزوما ار بین نخواهد رفت . درثانی، ایرانیان ارمنی اکنون بیش از چهارصد سال است که در این کشور زندگی می کنند . البته قبل ار آن هم ارامنه در ایران بوده اند ، زیر ا ایران و ارمنستان از قدیم پیوندهای عمیق و تعامل تاریخی با هم داشته اند و به هرحال، در دوره های پرآشوب و هرج و مرج نیز توانسته اند در اینکشور، بر خلاف کشور همجوارمان، هویت و موجودیت خود را حفظ کنند. درهرصورت، به قدر کافی در این سرزمین به سر برده اند که باصطلاح صاحب ملک تلقی شوند. به نظر من، این طرز فکر قدیمی که به ما می آموخت که ما در اینکشور مهمان هستیم و روزی که ارمنستان کشور مستقلی شود به میهن اصلی مان برمی گردیم ، با عث و مانع پیشرفت ارمنیان در ایران، آنچنان که باید و شاید، بوده است . به نظر من، بازنگری در این طرز فکر و دید، هم برای ثبات و تداوم و پیشرفت جامعه ارمنی و هم خدمت بهتر به کل جامعه ، امری ضروری و بلکه حیاتی است .
تانظر شما چه باشد.
م. ارشَک عزیز
داستان رو به نحو هوشمندانه ای روایت کردی
دقیقا اینکه یک ارمنی یا یهودی خودش رو تو کشوری که تمام اون کشور اینها رو جزیی از خودشون میدونن مهمان میدونه نه تنها برای خودشون زیان آوره بلکه برای بقیه اون مردم از هر نژاد و دین هم زیان آوره..
ارامنه شهید دادن سربازی میرن و میرفتن تو سختی بودن و تو راحتی مثل باقی مردم..
این مباحث هم بیشتر ین یک عده محدود در جریان بوده و الان هم بین همون عده محدود و بلکه کمتردر جریانه..عموم و اکثریت مردم حتی به فکرشون هم نمیرسه که بخواد سوال ایجاد بشه …
ایران با بقیه دنیا فرق میکنه چه تو بدیاش چه تو خوبیاش
سلامت باشید
به نظر من ارمنی ها اعم از ساکنان کشور ارمنستان و ایران و دیگر کشور ها نژاد ایرانی دارند .مثل آذری های دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان.نیز گرجی ها هم ایرانی نژادند.ترکمن ها هم ایرانی نژادند و جالب اینجاست که ترکمن های ساکن ایران علاوه بر علاقه به کشور ترکمنستان خود را ایرانی الاصل میدانند
دوست من حق با شماست ولی
ولی توی جامعه ای مثل ایران و عراق و حتی کشورهای قفقاز و … که هنوز ((فردگرایی)) به طور کامل شکل نگرفته اتفاقا همین طرز تفکر قوم گرایی (قوم وقبیله به مفهوم community) باعث پیشرفت میشه کافیه مثلا یه سرچ کنی که ثروتمندان روسیه بیشتر کیا هستن میبینی اول یهودی ها بعد تاتارها و سوم ارمنی ها یعنی اینها که بیشتر تفکر قبیله ای دارن از خود روسها موفق ترن .این بحث توی ایران و عراق به حدی جدیه که گاهی فامیلی افراد رو از اسم قبیله اشون گرفتن مثلا اسدی و کلبی و مرادی و … که از قبیله های بنی اسد و بنی کلب و قبیله مراد گرفته شده مثال دیگه اش پسوند ((وند)) که غالب لرها این پسوند رو اخر فامیلیشون دارند مثلا جلیلوند و چاقروند و …
دوست من علی ,, من سالیان درازی در ارمنستان زندگی کردم, خودم و خانوادم نظر مثبتی به ایرانی ارمنی ها زمان زندگی در ایران داشتیم ولی الان نظر کاملا متفاوتی دارم, هیچ وقت زود قضاوت نکن پس از یک مدت زندگی در ارمنستان دقیقا متوجه میشی من چی گفتم
همینطوره و من هم تایید میکنم حرفتون رو …
ناشر این مطلب هم اشاره کرده که حتی ایرانیان ارمنی هم بعد از فروپاشی شوروی وقتی به ارمنستان سفر کردن نتونستن تحمل کنن..
بحث هم سر ایرانیان ارمنی هست نه ارامنه ارمنستان..اون علی آقا هم جو گیر شدن !
با سلام
خود ارامنه هم خوب میدونن که کوچشون به ایران بزرگترین شانس زندگیشون بوده،پس خواهشا انقدر واسه ماها قیافی نگیرین و ادای طلبکارارو در نیارین.
آقای علیرضای محترم،
مشکلی با هموطنان ارمنی خودتان دارید؟ اگر نه، مقصودتان را واضح تر بگویید. چه کسی برای حضرت عالی قیافه گرفته و از شما چیزی خواسته؟
دوستان سلام،
زبان (گویش و لهجه و …) ایرانیان ارمنی (تهران) با زبان ارمنی رایج در ارمنستان چقدر تفاوت داره؟
ممنون
نه چندان. اگر بخواهیم مقایسه کنیم در حد تفاوت فارسی ما با فارسی افغانها
خیلی ممنونم
یعنی باید ارمنی شرقی یاد بگیرم؟
گویش غالب در تهران چیه؟
(http://hoosk.net/fa/subjects-archive/armenia/item/549-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%DA%A9%D9%84%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A2%D9%86.html)
سلام دوستان کامنت ها رو که میخوندم راستش خیلی برام خوشایند نبودن-در یک جمله بگم ما همه ایرانی هستیمو و بس کرد و ترک و لر و ارمنی هم نداره-همین که توی شناسنامت زده متولد ایران یعنی تو اول از هر چیزی ایرانی هستی-بیاین به جای تفاوت هامون روی نقاط مشترکمون صحبت کنیم وبیشتر باعث رواج صلح بشیم چون صحبت روی اختلاف نظر ها نتیجه ای نداره و هر کی بگه من اینم من فلانم تو فلانی نتیجش میشه این همه جنگ و نسل کشی های وحشتناکی که در تاریخ شاهدش بودیم که علت همش همین منم منم کردن روی قوم و نژاد و مذهب بوده-شاد و پیروز باشید