هفته گذشته در تالارهای طبقه همکف خانه هنرمندان نمایشگاهی برگزار بود با عنوان “ارمنیان ایران”. به همت موسسه ترجمه و تحقیق هور، عکسها، مشخصات و تصویرِ آثار دهها هنرمند ارمنی که در تاریخ نقاشی، سینما، مجسمهسازی، گرافیک، معماری و موسیقی این مملکت نقشی داشتهاند برای اهل فرهنگ به نمایش گذاشته شده بود. میدانیم مارکو گریگوریان نقش مهمی در ورود هنر مدرن به ایران داشته، سینما را آوانس اهانیان (اوگانیانیس) به ایران آورده و معمار بناهای مهمی در پایتخت وارتان بوده است. ارامنه در موسیقی ایران نیز نقش مهمی داشتهاند، از ویگن بگیر در موسیقی عامهپسند تا چکناوریان که امروز هم در موسیقی کلاسیک ما حضوری پررنگ دارد.
به خودم میگفتم امّا ما همه اینها را میدانیم. با نمایش اینها چه چیزی را میخواهیم به خودمان یا به دیگران ثابت کنیم. حضور در فضای نمایشگاه امّا تا حدودی نشان داد که این فکر که همه اینها را میدانیم خیلی هم درست نیست. از صحبتهای جوانانی که به نمایشگاه آمده بودند متوجه شدم خیلیها از حضور این تعداد ارامنه با نام و نشان در تاریخ هنر معاصر ایرانی خبر ندارند. نتیجه این که برخی کارها را باید هر از گاهی تکرار کرد، چون تکرار آن برای مخاطبان جدید و نسلهای جدید لازم است. بخصوص در این روزگار که با مهاجرت ارامنه از ایران وزن حضور فرهنگی آنها در جامعه کمرنگ شده، آن حضور پررنگ نیاز به یادآوری و تحلیل دارد. با وجود این، انگیزه و اندیشه پشت برگزاری چنین نمایشگاهی هنوز قابل بحث و تحلیل است.یکم این که این تکرار باید بیش و کم با تحلیل همراه باشد. به محل تولد معماران ارمنی که نگاه میکنیم تفلیس و استانبول و تبریز است که فضای فرهنگیاش ارتباط داشته با روسیه و اروپا. از طریق این معماران چه اندیشهها و سبکهای معماری به ایران وارد شدهاند و اینها در تعامل با سنتهای بومی معماری چه کردهاند؟ در زمینه سینما، پرسش مهم این است که حضور تعداد زیادی هنرمند و تکنیسین در رشتههای مختلف تولید فیلم چرا باعث نشده است که چیزی از فرهنگ ارمنی به فیلمهایی که ساختهاند وارد شود؟ همچنین میتوان پرسید نگاه مارکو گریگوریان به نقاشی قهوهخانهای و علاقه او به جمعآوری مجموعههای اشیای کابردی ایرانی، آیا نگاهی از بیرون است یا نگاه آدمی که در بطن جامعه ایرانی و سنتهای فرهنگی آن بزرگ شده است؟ امّا ما به چنین پرسشهایی علاقه نداریم.
نکته دوّم این که ما ارامنه هم مثل همه اقلیتها دوست داریم به خودمان و به جامعه یادآوری کنیم که مهم بودهایم و مهم هستیم. این یک نوع مکانیزم دفاعی است که با فهرست کردن نام آدمهای مهم و تاکید بر کمیت بالای آنها و اغلب بدون اینکه علاقه چندانی به کیفیت آثارشان داشته باشیم (و چه بسا بدون اینکه آثار آنها را دیده، خوانده یا شنیده باشیم) بر اهمیت حضورمان تاکید کنیم. از اینجاست فهرستهای بلندبالا. فهرستسازی به جای شناخت در عمق.
و از همین جاست اهمیت پیدا کردن نام و حذف محتوا. مثلاً زویا پیرزاد میشود یکی از نامهای معتبر در فهرست ارامنه سرشناس ایران. دیگر برای کسی مهم نیست محتوای کتابهای او، دیدگاههایش درباره ازدواج مختلط، نحوه نگرشاش به فاجعه قتل عام ارامنه و اکراه ارامنه از مشارکت در مسائل اجتماعی جامعه بزرگ، که در کتابهای منعکس شده، چه هستند. زویا پیرزادی که با دیدی انتقادی بر برخی مسائل دردناک جامعه ارامنه ایران انگشت گذاشته است به تدریج میشود یک نام در یک فهرست.
سرانجام اینکه اندکی تامل در محتوای نمایشگاه از کمرنگ شدن تدریجی حضور ما ارامنه در فضای فرهنگی ایران خبر میدهد. دلیل این امر چیست؟ دلایل گوناگونی وجود دارد، امّا مهمترینش شاید نقشی باشد که ارامنه به سبب مراوده با فضای فرهنگی قفقاز و از آن طریق روسیه با فرهنگ مدرن داشتند، در یک دوره تاریخی به مثابه پلی بین آن فرهنگ و جامعه ایرانی عمل کردند. این نگاه تاریخی البته شاید به مذاق خیلیها خوش نیاید. به مذاق آنهایی که با نگاه ذاتگرایانه و ملّیگرایانه میخواهند این حضور را به کیفیت ممتازی در قوم ارمنی نسبت دهند. به یک جور هوش یا استعداد جبّلی که باعث میشود ارمنیها در همه جای دنیا بدرخشند. این آن انگیزهای است که ما را مدام به سمت فهرستسازی میبرد و به همین سبب علاقه اندکی داریم نقش خود را در تعامل با فرهنگ بومی با همه فراز و فرودهایش، بررسی کنیم.
اینها که گفتیم البته نقد نمایشگاه نبود. نمایشگاه در چارچوب اهدافی که برای خود تعریف کرده خوب برگزار شده است. نمایشگاه بیشتر بهانهای بود برای اشاره به یک خصلت بسیار جاافتاده در فرهنگ اقلیتها.
سلام مطلب خیلی جالبی بود به نظرم این موضوع که (آنهایی که با نگاه ذاتگرایانه و ملّیگرایانه میخواهند این حضور را به کیفیت ممتازی در قوم ارمنی نسبت دهند. به یک جور هوش یا استعداد جبّلی که باعث میشود ارمنیها در همه جای دنیا بدرخشند.) تمام اقوام به نوعی درگیرش هستند.
یعنی مثلا چون زویا پیرزاد بعضی جاها دید انتقادی به قول شما و به نظر من واقع گرایانه داشته باید از فهرست مشاهیر ارمنی حذف بشه؟ آیا هیچ ارمنی حق انتقاد به جامعه ارامنه رو نداره یا اگر داره حق نداره به فارسی باشه؟؟؟؟
ببخشید ولی الان ۱۰۰۰ سال پیش نیست که بشه مسائل درون قومی رو تو صندوقچه نگهداشت. هم اطلاعات در گردشه هم دانستن زبان ارمنی دیگه محدود به ارامنه نیست. اتفاقا جامعه بزرگتر با روایات واقع گرایانه بیشتر ارتباط برقرار می کنه تا روایتهای self congratulatory.