توجه کردهاید وقتی ایرانیهای خارج از کشور از وطنشان صحبت میکنند منظورشان ایران است و نه آمریکا یا فرانسه، حتی اگر زمان درازی است در آن کشورها زندگی میکنند، شهروند آن هستند و یا حتی اگر در آنجا به دنیا آمدهاند. آنها خود را پارهای از ملّت ایران میدانند که به هر دلیل بخشهایی از آن در سراسر جهان پراکنده شده است. این پراکندگی را دیاسپورا مینامند که ریشه یونانی دارد و معنیاش همان پراکندگی است.
میلیونها نفر از مردم جهان در شرایط دیاسپورایی زندگی میکنند. دیاسپوراهای بزرگ چینی و هندی و غیره وجود دارد. امّا آیا براستی میتوان هندی ساکن انگلستان و هندی ساکن مثلاً دوبی، هردو را جزئی از یک موجودیت یکپارچه دانست. آیا افغانی ساکن ایران و افغانی ساکن سوئد شباهتی به هم دارند؟ گیرم نسل اوّل این مهاجران شبیه هم باشند، امّا درباره نسل دوم و سوم چه میتوان گفت که یکی در سوئد به دنیا آمده است و آن یکی در ایران. آیا این دو شباهتی به هم دارند؟ پاسخ معمولاً هم آری و هم نه است. دیاسپورا را هر گونه تعریف کنیم وجود یک وطن معنوی، جایی که فارغ از مسـأله تابعیت قانونی و شهروندی رسمی، نگاه این پراکندگان همه به آن سوست و دلهاشان برای آن میتپد، لازمه آن است. اگر مسابقه فوتبال است افغانی ساکن ایران و سوئد هر دو میخواهند تیم افغانستان ببرد. اگر در افغانستان فاجعهای طبیعی رخ میدهد یا جنگی در میگیرد، هر دو به یک اندازه نگراناند. به همین روال آدمها شهروند آمریکا میشوند، امّا نگران ایراناند؟ این امر طبیعی است؟ آیا به بهای عدم مشارکت یا مشارکت کمتر در مسائل مدنی جامعهای که فرد به واقع در آن زندگی میکند تمام نمیشود؟ آیا دلبستگی به وطنی که به درجات مختلف خیالی است ــ در مواردی فرد هرگز آن را ندیده است ــ یک نوع ناهنجاری و بیماری است یا کششی ناشی از سلامت نفس و وفاداری به خاکی که اجداد آدمیزاد بر آن زیستهاند؟ این پرسش و دهها پرسش دیگر درباره ماهیت انسان دیاسپورایی مطرحاند.به دیاسپورای ایرانی نگاه کنید! نگران فارسی صحبت کردن بچههایشان هستند. میکوشند فرهنگ ایرانی را به بچههایشان بیاموزند تا مبادا هویت اصیل ایرانیشان مسخ شود. دیاسپورا با چه تشکیلاتی باید اداره شود؟ انجمنهایی که اعضای دیاسپورا را به هم متصل میکنند چه ویژگیهایی دارند؟ این پرسشها و نگرانیها برای ایرانیهای ساکن کشورهای دیگر تازگی دارد، چون دیاسپورای ایرانی یک دیاسپورای جوان است و در ابعاد کنونی قدمتش از یکی دو نسل فراتر نمیرود. امّا برای دیاسپورای ارمنی، اینها پرسشهایی قدیمی هستند. “هایاپاهپانوم” به معنی حفظ هویت ارمنی همواره دغدغه سردمداران جوامع ارمنی در کشورهای مختلف جهان بوده است.
دیاسپوراها گاه اهمیتشان به قدر زیاد میشود که میتوانند به سیاستهای داخلی یک کشور شکل بدهند. دیاسپورای ارمنی روسیه امروز به نزدیک سه میلیون نفر میرسد، یعنی جمعیتی به اندازه جمعیت ارمنستان و نقش مهمی در صحنه سیاست و اقتصاد داخلی ارمنستان بازی میکند و به مناسبات خارجی ارمنستان و روسیه شکل میدهد. کشورها از دیدگاه منافع خود به دیاسپورا هم به عنوان فرصت مینگرند و هم به عنوان خطر.
مقایسه دیاسپوراهای جوان و قدیمی میتواند دیاسپوراهای جوان را از در پیش گرفتن راههایی که به زیان رشد عمومی اعضای دیاسپوراست مانع میشود. امروز علمی میانرشتهای به نام دیاسپوراشناسی شکل گرفته است که باید مورد توجه پژوهشگران ایرانی نیز قرار بگیرد.
آقای صافاریان عزیز
من یک سوال داشتم در باره ی اینکه مفهوم دیاسپورا برای آن عده ای که زبان مشترک هم دارند صدق میکند یا نه، زبانوطن های فارسی زبان یا ارمنی زبان یا ترک زبان که الزامن متعلق به یک اقلیم جغرافیایی نباشند
به نطرم نه همیشه. شرط مهم دیاسپورا بودن این است که مرکز یا وطنی وجود داشته باشد که آن مردمان باور داشته باشند جای اصلی شان است و از آن جا پراکنده شده اند. مانند ایرانیان پراکنده در سراسر جهان. البته این مفهوم زبان-وطن هم قابل تامل است. امّا مثلاً انگلیسی زبان ها دیاسپوراهای انگلستان یا آمریکا نیستند.
ولی مثلن هایدگر سکونت را برای انسان فقط در زبان متصورشده . شاید اگر به انگاره های گفتمانی زبان هم نگاه کنیم مفاهیمی مانند وطن و سکنا ابتدا در زبان ایجاد میشوند، آیا کسانی که امروز در یک کشور زندهگی میکنند اگر فردا یک خطکشی سیاسی-جغرافیایی کشورشون را به شمالی یا جنوبی یا شرقی غربی تقسیمبندی کند، دیاسپورا براشون اتفاق نمیافته؟ یا مثلن کردها ی عراق با اکراد ترکیه زبانوطن تر نیستند تا خاکوطن؟ خیلی از کردها، دقیقن به همین دلائل گفتمان متفاوت حاکم بر دو خاک و مرز سیاسی حاضر به پذیرش کشور کردستان متحد نیستند
از بحث هایدگر میگذرم چون به نظرهای او آشنایی ندارم و گمان نمیکنم برای این بحث لازم باشد پای او را به میان بکشیم. بعد، به نظرم اگر کشوری به دو بخش تقسیم شود و هریک حکومت سیاسی خود را داشته باشند، هیچ یک دیاسپورای آن یکی نمیشود. هرکدام میتواند خود را مرکز بداند. شرط دیاسپورا این است که مرکزی باشد و مردمانی پراکنده از آن مرکز که آن را وطن خود میدانند. مانند ایرانیان پراکنده در کشورهای گوناگون. حالا ایرانی کانادا و مالزی چه شباهتی به هم دارند میتواند موضوع بحث باشد. امّا مفهوم زبانوطن مفهوم جالبی است برای من که با مفهوم دیاسپورا فرق دارد. مثلاً تاجیکستان و افغانستان دیاسپورای ایران نیستند، هرچند با ایران همزباناند. این همزبانی چه تاثیری روی مناسبات مردم این کشورها دارد باید بررسی شود. لابد شده است. امّا به هر رو مردم تاجیکستان ایران را وطن خود نمیدانند.
یه نکته جالب برام همیشه احساس آمریکایی ها به انگلستان در زمان جنگ های استقلال بوده، فروکاستنش به مالیات انگلستان به نظرم ساده انگاریه، یعنی واقعا نمی شد به اون دیاسپورای انگلیسی اسم داد؟
ریشه کلمه البته یونانی است و نه عبری:
http://www.etymonline.com/index.php?term=diaspora
کردهای ایران عراق ترکیه وسوریه یکپارچه بوده اند ولی ازسال ۱۹۲۰[احتمالا] ازهم جدا شدند قرارداد[لوزان]شآیدگذشت زمان باعث شده این براکندگی قومی یا دیاسپورا عادی جلوه کند.هرچند کردها حالا هم به دنبال تشکیل کردستان یکپارچه هستند.