پاسخی به حمید جعفری
در یادداشتِ “گزارش یک سال ستوننویسی برای شرق” چند جا نام حمید جعفری را آورده بودم، چون او رابط تلفنی و ایمیلی من با روزنامه بود. امّا هدف اصلی آن نوشته علاوه بر ارائه گزارشی از یک تجربه روزنامهنگاری که یک سال و خردهای به آن پرداخته بودم، نگاهی بود به وضعیت عمومی و سازوکار درونی روزنامه شرق و روزنامههای مشابه.
حمید به نوشته من پاسخی داده است که در اینجا میتوانید بخوانید. در نوشتهاش گله کرده است که من خود نخواستهام ارتباط فعالتری با روزنامه داشته باشم. او میگوید مرا به مراسم رونمایی کتابش دعوت کرده و من نرفتهام، در حالی که دیگر نویسندگان صفحه آخر روزنامه رفتهاند. من تنبلی و خستگی و مشغله خود را نفی نمیکنم، برای این گونه دیدارهای دوستانه ارزش قائلم و حسرت میخورم که چرا نتوانستهام در این بگو-بخندها حاضر باشم. امّا حمید عزیز، اینها چه ربطی دارد به ارتباط فعال تحریریه روزنامه با نویسندگانش؟ وقتی من میپرسم فلان مطلب چرا چاپ نشده، تو میگویی “میگویند …” . من منظورم از ارتباط فعال با تحریریه روزنامه ارتباط با همان کسانی است که “میگویند …” ، به عبارت دیگر کسانی که در موضع تصمیمگیری هستند. من آخرش هم جواب روشنی نشیندم که آن دو مطلب را چرا چاپ نکردند. تو نه اختیاری در حدّ چاپ کردن آن مطلب داشتی و نه شخصاً پاسخگو بودی. بله، چند بار مرا دعوت کردی که بیایم تحریریه روزنامه و تردیدی ندارم که بدون این دعوتها هم اگر میآمدم کسی جلوی مرا نمیگرفت. امّا من خواهان ملاقات با سردبیری روزنامه بودم و هیچ قراری برای روز و ساعت بخصوص برای من گذاشته نشد. اگر قرار این طوری گذاشتی و من نیامدم، حق با توست. اصولاً من در نوشتهام از تو گلهای نداشتهام. حتی فکر میکنم اگر دست تو بود، شاید آن مطالب را چاپ میکردی. نمیفهمم چرا به جای تحریریه روزنامه که موضوع اصلی آن نوشته است، تو داری جواب میدهی، جواب کارهایی را که نه کار تو بوده و نه در محدوده اختیارات تو.فهرست بحثهای من با حمید همان است که خودش در نوشتهاش آورده. چند بحث تلفنی کوتاه و یک دیدار یک ساعته در کافهای. روایت او را عیناً تائید میکنم. آیا به نظر شما این کافی است؟ البته بابت این هم از حمید جعفری گلهای ندارم. به نظرم او حرف زیادی درباره این نوشتهها نداشت. خُب نداشت. امّا من میگویم روزنامه شرق برای باز کردن حوزه مسائلی که میتوان دربارهشان بحث کرد، یا تنگتر کردن دایره مسائل “حساس”، برنامهای نداشت. من در این یک سال و خردهای، حضور مدیریتی جمعی یا فردی را به عنوان سردبیری که با من نویسنده وارد مباحثه و مکالمه شود، احساس نکردم. حمید جعفری اینها را انکار میکند؟ هیچ توضیحی یا پاسخی در نوشته او نمییابم. نوشتهاش نشان میدهد که این حرف من را به عنوان یک گلهگزاری شخصی تلقی کرده و به آن پاسخ داده است. من از او انتظار داشتم به عنوان روزنامهنگاری که هنوز عنوان روزنامهاش را زیر نامش میگذارد، به انتقادات من درباره نوعی از سانسور که در شرق و روزنامههای مشابه اعمال شده و میشود، پاسخی بدهد. به عنوان یک روزنامهنگار جوان آیا او اینها را تائید میکند؟ من دوست دارم نظر او را ــ اگر نظری دارد ــ درباره مسائل مهم مطرح شده در نوشته بدانم. درباره “سانسوری از نوع بدتر”، درباره نحوه مدیریت نیروی نویسنده در روزنامههای “اصلاح طلب”، مسائلی که او و روزنامهنگارهای جوان دیگر که مستقیمتر درگیر کار در این روزنامهها بودهاند، حتماً اطلاعات دقیقتری دربارهشان دارند. اصولاً چرا این روزنامهنگارها تجربه کارشان را قلمی و منتشر نمیکنند؟
بگذارید منظورم را از نحوه مدیریت نیروی تحریریه صریحتر بگویم. ما به عنوان نویسندگانی که از دور با روزنامه همکاری میکنیم، به عبارت دیگر مطلب یا یادداشت به روزنامه میدهیم، با کسانی طرفیم که اسمشان “مسئول صفحه” یا “معاون مسئول صفحه” است که به ما زنگ میزنند و سفارش مطلب میدهند. اگر این مطلب چاپ نشود یا بخشهایی از آن حذف شود، آنها پاسخی ندارند بدهند. آنها این کارها را نمیکنند و گناه کار را به گردن “آنها” میاندازند. با سوم شخص جمع از کسانی حرف میزنند که این کار را کردهاند و چه بسا با نویسنده همدردی هم میکنند. معمولاً از نویسنده میخواهند درک کند که روزنامه هم محظوراتی دارد. به عبارت دیگر این اشخاص که جزو کادر ثابت تحریریه روزنامه هستند، مسئول مطلب جمع کردن هستند نه تصمیمگیری درباره چاپ یا عدم چاپ مطلب. من میفهمم که روزنامه محظوراتی دارد و هر مطلبی را نمیشود چاپ کرد و غیره. امّا حرف من این است که نویسنده باید با کسانی که در این امور در مقام تصمیمگیری هستند، در تعامل باشد. نقش “مسئولین صفحهای” مانند حمید جعفری متاسفانه این است که حائل بین نویسنده و آن تصمیمگیرندگان هستند. با آنها بحث زیادی نمیتوان کرد، در نهایت حوالهات میدهند به “آنها”.
امّا درباره حقالتحریرها. بله، حمید راست میگوید. از همان اوّل مسئله مالی را طرح کرد و این کاری است که خیلیها نمیکنند و من از بابت این موضوع از او تشکر میکنم. در ضمن بیصبرانه منتظرم حقالتحریرهای باقیمانده پرداخت شود و من انتقادم را رسماً پس بگیرم. امّا چه کنم که تجربهام در موارد دیگری که روزنامه یا مجلهای به هر دلیل بسته شده، باد هوا شدن طلبهایم بوده است، از جمله در همین روزنامه شرق در یکی از نوبتهای توقیفش زمانی که در صفحه سینماییاش می نوشتم. به هر حال امیدوارم که این دفعه وعده حمید جعفری عملی شود.
دیگر این که گویا من “گرانترین” نویسنده “شرق” بودهام. پژمان موسوی زیر مطلب حمید کامنت گذاشته که: “روزی که نخستین بار پیشنهاد ستون به صافاریان رو دادی خوب یادمه. اون موقع هر دومون از میزان حق التحریر درخواستیش یکم جا خوردیم و اون رو مطابق بقیه یادداشت ها ندونستیم. ولی تو که بیشتر می شناختیش گفتی عیبی نداره و ارزشش رو داره. جریان گذشت تا امروز… ” . برای این که تصوری از واقعیت داشته باشید اجازه بدهید اعلام کنم که این گرانترین نویسنده در ازای هر ستون مطلبی که مینوشته چهل هزار تومان (با چند ماه تاخیر) دریافت میکرده است. یعنی اگر او همه روزهای غیرتعطیل مطلب مینوشت و ماهی بیستوپنج مطلب به چاپ میرساند (امری که شدنی نیست. هم به خاطر این که روزنامه هر روز از شما مطلب نمیخواهد و هم این که اگر این قدر بنویسید شروع میکنید به نوشتن خزعبلات) حقوق ماهانهاش میشد یک میلیون تومان بدون بیمه و قرارداد و هرگونه تعهد دیگر از سوی کارفرما. فقط خواستم عنوان گرانترین اندکی روشن شود. در مورد این بخش از مطلب برخی اظهارنظرهای کسانی که زیر نوشته حمید کامنت گذاشته بودند نیز برایم جالب بود. یکی گفته تعجب میکند که یک نفر آن قدر بیملاحظه است که “در این شرایط” راجع به حق التحریر حرف میزند و دیگری گفته خودش کلی مطلب مجانی برای شرق ترجمه کرده بدون این که قرانی دریافت کند. دوستان، شما حقوق نمیگیرید؟ پس چطور زندگی میکنید؟
با این همه، همین الان هم اگر شرق دوباره منتشر شود، من با آن همکاری میکنم (البته با این فرض که حالا آنها هم بخواهند با من همکاری کنند) و انتشار روزنامههایی مانند آن را غنیمت میدانم و گرنه این همه مدّت با آن کار نمیکردم. امّا این انتقادات به جای خود باقی است. کار کردن با یک روزنامه، به معنای چشم بستن یا دهان بستن بر کاستیهایش نیست. متاسفم که روزنامهنگارانی که سالها در این روزنامهها کار کردهاند، تجربیات خود را نمینویسند. یا چه اشکالی دارد یک بار سمیناری برگزار شود درباره سازوکار درونی روزنامههای “اصلاحطلب”. یکی از همین روزنامهها، مثلاً اعتماد، این کار را بکند.
حقیقتش بخش اصلی نوشته “گزارش یک سال ستوننویسی برای شرق” را در یک سالگی همکاریام با شرق نوشته بودم، امّا اصلاً آن را به روزنامه نفرستادم، چون مطمئن بودم چاپ نمیشود. شاید اشتباه کردم. امّا آیا شما یک نوشته در شرق نشانم دهید که در آن نویسندهای خود شرق و روشاش را مورد انتقاد قرار داده باشد. شما در پایان نوشتهتان گفتهاید ادعا نمیکنید که روزنامه یا صفحه شما عاری از عیب و نقص بوده است. قصد ندارید درباره این عیب و نقصها بنویسید؟
البته، «محذورات»، که از «حذر» میآید و به معنای «مُشکلات» و «گرفتاریها» و غیرهست، صحیح میباشد.
این کلمه با هر دو املا صحیح است: محدورات و محظورت. به فرهنگ انوری و فرهنگ های دیگر مراجعه کنید.
لغتنامه دهخدا: محظورات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ محظوره. چیزهای حرام و ناروا و غیرمشروع . یقال : الضرورات تبیح المحظورات
البته املای محذورات به معنی چیزهایی که باید از آنها حذر کردنیز درست است. اما در متن مورد نظر فقط محظورات درست است! ف.م
آقای صافاریان عزیز، در فرهنگ و رفتارهای روزنامه نگاری کنونی ما گسستی ایجاد شد که امید می رفت و می رود که با گذشت زمان، رفرم اجتماعی و حرکت ناکام اصلاحات و تلاش برای شنایی و عمل به رفتارهای مدنی سرانجام به خود این نهادهای معتبر فرهنگی و حاملان پرچم اصلاح گری نیز راه یابد. از خام بودن رفتارها و عدم آشنایی بسیاری از کارگردانان آنان با اتیکت حرفه ای روزنامه نگاری نرنجید. اغلب آنان کارمندان نهادهای گوناگون بوده اند، و رؤسایی داشته اند یا زیردستانی، و رفتارهایشان را با نویسندگان نیز در همان قالب های اداره جاتی قرار می دهند و با همان معیار ها می سنجند. ممکن است گاهی احساس شود که رفتارشان با نویسندگان حتی مانند رفتار اداره جاتی های روستایی با ارباب رجوع باشد! اغلب آنها نویسندگانشان را حتی نمی شناسند! و کمتر ممکن است به سبک و سیاق فرهنگی و متمدنانه مستقیماً خودشان سپاس گزاری کنند یا به دلیل حذف مطلبی که از دید آنان و برای حفظ منافع یا بقای خودشان قابل انتشار نبوده است پوزش بخواهند و در باره مشکلاتشان توضیح دهند، و در شأن خرفه خودشان رفتار کنند. صمیمانه می گویم این گونه ظرایف مدنی را اغلب نیاموخته اند و نمی دانند و متوجه نیستند. گمان نمی کنم از روی غرض یا به خارطزتبختری بیجا و خام باشد! از این رو ارتباط با همین جوانان و تماس مستقیم با آنان مغتم است! ف.م
ممنونم از اظهار نظرتان آقای مجلسی. درست است، ارتباط با بچه های جوان معتنم است امّا گمان می کنم شما هم موافق باشید که با نگاه انتقادی به سازوکار روزنامه و به عملکر خود این جوان ها.