حمید جعفری که در مقاله “گزارش یک سال ستوننویسی برای شرق” به او نیز به عنوان مسئول یا یکی از مسئولین صفحه آخر رونامه شرق اشارههایی کرده بودم، جوابی به آن نوشته داده است. در نوشته جداگانهای به او پاسخ خواهم داد، امّا فعلاً عین جوابیه او را بخوانید:
جناب ِ «صافاریان» عزیز نقد ِ شما را با عنوان ِ « گزارش یک سال ستوننویسی برای شرق» را خواندم و برایم بسیار عجیب بود . شما را خوب میشناختم و میشناسم مولف یکی از کتابهای محبوبم « اومانیسم در نقد فیلم » و کارگردان فیلم مستند « جفت شیش » (درباره مسعود کیمیایی ) وقتی به «شرق» آمدم بر اساس همین شناخت بود که بر پایه اختیاراتی که داشتم از شما برای نوشتن ستونی در صفحه آخر دعوت کردم. خاطرم هست وقتی توافقات اولیه حاصل شد درباره مسئله مالی که میدانستم برای شما مهم است صحبت کردم و شما برای هر ستون رقمی را پیشنهاد دادید که بی هیچ سخنی پذیرفته شد. اما بد نیست بدانید شما گرانترین نویسنده ادوار «شرق» هستید. چند ماهی از همکاریهایمان گذشت تا میانه آذر ماه سال ِ گذشته بود که شما را به مراسم رونمایی کتابم دعوت کردم و تشریف نیاوردید اتفاقا در این مراسم «ناهید طباطبایی»، «فریدون مجلسی»، «کامران عدل» و دیگر ستوننویسان صفحه آخر «شرق» آمدند و گفتیم و خندیدیم و جای شما را خالی کردیم. ارتباط من یکی در صفحه آخر با ستون نویسان چنان بود که گاه گاهی «بهمن فروتن» به تحریریه میآمد، گاهی با «کامران عدل» قراری داشتیم در خانهاش، «فریدون مجلسی» را به تناوب میدیدم، «ناهید طباطبایی» را هم همین طور، گاه گاهی هم «مینو مشیری» به تحریریه میآمد و گاهی هم ما به خانهاش. راستی یکی از دفعاتی که در دفاع از مطلب شما تمام قامت ایستادم زمانی بود که یادداشتی درباره ایمیلی که دست به دست درباره سخنرانی »کورتونهگات» میگشت نوشته بودید. یادم رفت به شما بگویم دست کم مطالب ستوننویسان صفحه آخر را بخوانید که چندی پیش «مینو مشیری» در همین باره نوشته بود. اما آنچنان که شما را میشناختم و میشناسم دقیق و نکته سنج از مطلب شما دفاع کردم. یک بار دیگر هم با شما تماس گرفتم و بحثی درباره یادداشتی از شما داشتیم که تیترش را یادم نیست اما خاطرم هست اشاره کردم به اینکه «محمد قائد» هم از این یادداشت شما تعریف کرده است. خاطرتان هست؟ گذشت تا تعطیلات عید نوروز و شما را دعوت کردم به کافهای در تهران ، همان طور که شما روایت کردید. گذشت و گذشت و باز به خاطرم میآید قبل از توقیف «شرق» یک بار وقتی در ساختمان ِ «شرق» آرژانتین بودیم شما را به تحریریه دعوت کردم و نیامدید و وقتی هم نقل مکان کردیم به ساختمان جدید در حول و حوش ِ میدان ِ«فاطمی» باز هم دعوتتان کردم و باز هم نیامدید. یک بار از خودم نپرسیدم چرا نمیآیید به تحریریه و بنا را بر مشغلههای شما گذاشتم.
حساسیت من هم به عنوان یک روزنامهنگار و کسی که مسئولیت صفحه آخر «شرق» را نیز به عهده داشت نه فقط درباره ستون شما که بر مطالبی که هم از خارج از ساز و کار روزنامهگاری و از سوی مخاطبان میرسید پابرجا بود. موردی را از میان موارد بیشمار برایتان مثال میزنم؛ حوالی خرداد ماه جاری بود که آقای «وفا علی کمالیان» در پاسخ به یادداشتی از آقای «محمد درویش» یادداشتی ایمیل کردند مطلب منتشر شد و بعد از آن ایمیلی از آقای «کمالیان» به دستم رسید که در نمودار رفتار سازمانی تعامل و برخورد مرا بررسی کرده بودند و دست آخر به این نتیجه رسیده بودند که از لحاظ رفتاری بنده جز گروه High I هستم. در وبلاگ آقای «کمالیان» مشخصات و انواع رفتار سازمانی تعریف شده است.
و آخرین نکته که به قول شما بیاهمیتترین هم نیست، آن هم پرداخت حقالتحریرهای معوقه شما است . بد نیست به شما اطلاع دهم در روزهایی هم که روزنامه توقیف شده است باید فهرست حقالتحریر ها را رد کنیم .نه به عنوان یک روزنامهنگار که به عنوان کارگری در مجموعه «شرق» به شما اطمینان خاطر میدهم که حقالتحریرهای معوقه شما و دیگر نویسندگان ِ روزنامه که سپاسگزار زحماتتان هستیم پرداخت خواهد شد، حسابرسی چاپخانه و کاغذفروش و دیگر بدهی ها بماند به عهده اهل فن. البته همه آنچه آورده شد به معنای آن نیست که روزنامه یا صفحه ما عاری از عیب و نقص بوده است چنین ادعایی آن هم در فضای تنگ مطبوعات ایران قطعا به لافزنی شبیه است تا قضاوت عادلانه. اما انتظارم این است هر آن کس که به نوعی با روزنامه در ارتباط بوده است هنگامی که در مقام نقد مینشیند نیمنگاهی هم به عملکرد خود داشته باشد شاید درصدی هرچند ناچیز از نقدهای وارده را نیز در حوزه عملکرد خود بیابد.
با احترام حمید جعفری
روزنامهنگار در شرق
سلام آقای صافاریان
سرمایه این مملکت نفت نیست.سرمایه این مملکت شما و امثال شما هستند که علیرغم شرایط دشوار و کاستی ها و بی عدالتی ها با نگاه موشکافانه و عاری از ترس و واهمه از کسی سخن می گویند. امید را روشن نگاه میدارند.امید به اینکه هنوز افرادی وجود دارند که حقیقت رو با چیزی معامله نمیکنند.چشمانی باز و قلبی عاری از ترس دارند و هیچ چیز بازدارنده آنان از این راه نیست. سرمایه هیچ مملکتی چیزی جز نیروی انسانی آن نیست که در حال حاضر _تعمدا_ در حال نابودی است و با سیستمهای آموزشی غلط تبدیل به افرادی مطیع و فرمانبر و ناآگاه می شوند.