به یاد میآورم لالهزار را چرا این اواخر این قدر به «قدیمها» دل بستهایم، عکسهای قدیمی، اشیاء قدیمی، فیلمهای قدیمی، اعم از فیلمفارسیها و فیلمهای آرشیوی از خیابانها و ساختمانهای پنجاه شصت سال پیش و قدیمیتر؟ و آیا تصویری که از این خیابانها و فضاها میسازیم با واقعیت آنها در گذشته هیچ شباهتی دارد؟ این پرسش را که طرح کنی، توفانی از اظهارنظرها و حدسوگمانها در میگیرد. شاید چون در حال و آینده چیز دوستداشتنی […]
سینمای ایران در دههی هفتاد شمسی
در فیلم زیر درختان زیتون ( عباس کیارستمی، ۱۳۷۳) صحنهای هست که در آن کارگردان فیلمی که در منطقهی سرسبزی در شمال فیلمبرداری میشود (محمدعلی کشاورز) و بازیگر فیلم (فرهاد خردمند) صبح زود در ارتفاعات سرسبزی راه میروند و از هوای دلپذیر دم صبح تعریف میکنند تا به منظرهی خانههای خالی در چشمانداز میرسند. خردمند: اینا مثل اینکه ول کردن اینجا رو همه رفتن، ها؟ کارگردان: آره، تو زلزله بیشترشون مردن، اونام که زنده موندن […]
پژوهشهای یک سگ: فلسفه یا ادبیات؟
معرفی کتاب «پژوهشهای یک سگ» نویسنده: فرانتس کافکا / ترجمه: علیاصغر حداد / باضافهی دو نقد به قلم آرون شوستر و راینر نِگِله، به ترجمهی مهدی حبیبزاده / انتشارات خوب / مجموعهی نقد و داستان / چاپ دوم / ۱۴۰۱ ۱ به گذشتهها که فکر میکنم، با به یاد آوردن روزهایی که در میان جماعت سگها زندگی میکردم، در تبوتاب آنان سهیم بودم و سگی میان سگها به حساب میآمدم، با کمی دقت به این […]
هیزمشکن و مرگ
زنده باشین بچهها! اما مثل ما زنده نباشین! اینها آخرین جملات یکی از داستانهای کتاب ارمنیمان بود: بچهها در مجلس عروسی یا عزایی (درست یادم نیست کدام یک) چند نفری شعری دکلمه میکنند و آخرش آدم بزرگها تشویقشان میکنند و «تامادا» با قیافهی جدی سبیلهایش را تاب میدهد و این دو جمله را میگوید که البته به ارمنی خیلی موزونتر و قشنگتر است از ترجمهای که من کردهام. اعتراف میکنم که آن موقع معنی این […]
ژیژک: پاکسازی قومی چون ادامهی شعر با وسائل دیگر
معنی این حرف چیست؟ پاکسازی قومی چه ربطی به شعر دارد؟ شاعران چه ربطی به کشتار قومی دارند؟ این پرسشی است که محاکمهی رادُوان کارادیچ در دادگاه جنایات جنگی در لاهه پیش نهاد. کارادیچ علاوه بر اینکه مسئول برخی از بیرحمانهترین کشتارهای قومی در طول جنگ بوسنی بود، شاعر هم بود. آیا ارتباطی هست بین شاعر بودن او و اعمال جنایتکارانهاش در طول جنگ؟ اسلاوی ژیژک در نوشتهی کوتاه زیر میکوشد این ارتباط را روشن […]
مجلهای برای شش نفر
ما پنج نفریم. من، سردبیرمان، منشی، معلم و سرمایهدار. مجلهای در میآوریم به زبانی که تعداد اندکی آن را میدانند. اگر قدیم ها بود پیدا کردن چاپخانهای که حروف این زبان را داشته باشد و بتواند مطالب ما را حروفچینی کند مشکل میشد، امّا امروز با جهانی شدن تکنولوژی و چاپ کامپیوتری دیگر نیازی به حروف مخصوص و چاپخانه مخصوص نیست و مجلهمان را در هر چاپخانهای میتوانیم در بیاوریم. یادم رفت بگویم، اسم مجلهمان […]
تریستانا: سکانس اتود انقلابی
اگر بخواهیم داستان تریستانا را در چند جمله خلاصه کنیم، میتوان گفت داستان مرد سالخوردهی آنارشیستی است به نام دون لوپه و عشق او به دخترخوانده جوان و معصومش تریستانا (یا سوء استفادهاش از او)، ورود نقاش جوانی به نام هوراشیو به زندگی دخترک و جدایی او از پدرخوانده و خانهی او، و در انتها، برعکس شدن نقشها: برگشت زن و از دست دادن یکی از پاهایش، تبدیل او از دخترک از همه جا بیخبر […]
سهراب شهید ثالث: افسانه و واقعیت
شنیده بودیم شهید ثالث در آلمان فیلمهای مهمی ساخته و نسخههای نه چندان خوب برخی از آنها را جسته گریخته دیده بودیم، اما تماشای یکجای نُه فیلم از این فیلمها، در واقع اکثریت فیلمها منهای چند تایی که مشکل ممیزی یا کپی رایت داشتند، در برنامهی مرور آثار او در موزهی هنرهای معاصر در سال گذشته و اکنون نمایش تعدادی از آنها در گروه سینماهای هنر و تجربه، چیز دیگری بود. بخصوص تماشای سه فیلم […]