با اشارههایی به فیلمهای:
هفدهسالهها (عطیه عطارزاده)
متهمین دایره بیستم (حسام اسلامی)
سلاطین خیابانها (زینب تبریزی، پالیز خوشدل)
شمارش معکوس (خاطره حناچی)
زندگی همین است (پیروز کلانتری)
آقایان پرنده (رضا بهرامینژاد)
چند سال پیش در جلسهی پرسشوپاسخ بعد از نمایش فیلم هفدهسالهها کار عطیه عطارزاده و اصلان شاهابراهیمی، این پرسش مطرح شد که این جوانهایی که در فیلم میبینیم و در نگاه اول این قدر از متفاوت و عجیبوغریب به نظر میرسند (نوع موسیقی هیپهاپ، نوع لباسها، کامپیوتر، اینترنت، رفتار دیوانهوار، ادا اطوارها … ) آیا واقعاً در بنیاد خود از رفتار ما جوانهای قدیم در هفدهسالگیمان متفاوتند؟ حقیقت اینکه خیلی چیزها ماهیتاً همان بود که دورهی ما هم بود: اصرار به عجیب غریب نمودن، نپذیرفتن هنجارها مثلاً در لباس و رفتار و طرز حرف زدن و رعایت ادب و … این حرف، به فرض صحت، یعنی اینکه هفدهساله همیشه هماناند فقط چیزهای عارضی عوض میشود (خب اون موقع کامپیوتر نبود)، چیزهای بنیادیتر همان میماند. این یعنی «سِن» مهمتر از «نسل» است. البته تفاوتهای کمی وجود دارند، احساس من این است که جوانهای امروز در مجموع «بچه مثبت»تر از ماها هستند. یا شاید دارم بیخودی تعمیم میدهم. «بچه مثبت»تر از بعضی از ماها. راحتتر از امکانات خانواده استفاده میکنند و مشکلی ندارند که این کار را بکنند، عجلهای در مستقل شدن ندارند و …
حالا با این مقدمه نگاهی بکنیم به بعضی از فیلمهای مستند ایرانی که دربارهی جوانان و نوجوانان ساخته شده است.
«بچه مثبت»ترینِ جوانهایی که در این فیلمها میبینیم، دخترخانم فیلم شمارش معکوس است و یاغیترینشان بچههای فیلم متهمین دایره بیستم (حسام اسلامی). جوانهای سلاطین خیابانها (زینب تبریزی، پالیز خوشدل) نزدیکتر به بچههای متهمین دایره بیستماند و جوانهای آقایان پرنده (رضا بهرامینژاد) نزدیکتر به دخترک فیلم شمارش معکوس (خاطره حناچی). دانشجوهای فیلم زندگی همین است بیشتر سرگشته هستند و در تقلا برای پیدا کردن خودشان.
*
نقل قولی هست ــ گویا یک ضربالمثل فرانسوی است ــ که بارها و بارها در زندگی برایم روشنگر واقعیت مهمی بوده است دربارهی جوانان و دربارهی پیرهایی که جوان ماندهاند، یا وانمود میکنند جواناند، یا میخواهند ادای جوانها را دربیاورند. اما نقل قول، که اندکی هم سیاسی است:
«کسی که پیش از سیسالگی انقلابی نباشد، احساس ندارد و کسی که پس از سیسالگی انقلابی باشد عقل ندارد.»
البته این نقل قول تنها در حوزهی سیاست نیز که صدق میکند؛ اگر انقلابیگری را همان یاغیگری یا شورشی بودن در یک معنای کلی اجتماعی و شخصی بگیریم و انقلابی نبودن یا محافظهکاری سیاسی را، همان محافظهکاری به معنای عام. «خامی» و «پختگی» هم در زبان روزمره به همین کیفیتها اشاره دارد. به عبارت دیگر این نقل قول را اگر نه توصیفی، بلکه تجویزی بگیریم، دستورالعملی است به پیرها و میانسالها که ادای بچهها را در نیاورند و از سوی دیگر تائیدی است بر یاغیگری جوانان و تلقی منفی نسبت به جوانانی که خیلی زود محافظهکار میشوند و مثل پنجاهشصتسالهها رفتار میکنند. گفتم برداشت عمومی من از شرایطی که در آن زیستهام این است که جوانهای این دوره زمانه اتفاقاً کلی بچه مثبتتر از جوانهای نسل قبل هستند و تمایلات شورشی درشان کمتر است (بالاخره از یک اصلاحات بسیار مشروط هواداری کردهاند و اگر دیگر نمیکنند به این سبب است که راه مسدود شده است). جوانهای این دوره زمانه البته نازکنارنجی هم هستند. بیشترشان (دست کم آنها که دستی به قلم دارند و … ) زندگی نسبتاً مرفهی یا متوسط خوبی داشتهاند (اتاق داشتهاند. اتاق داشتن بچهها معیار قابلاعتمادی بر سنجش سطح زندگی خانواده است) … اما انگار دارم از زندگی خودم و بچههایم حرف میزنم. و از بچههای همسنوسال آنها که به هر رو به عنوان همکار و دوست باهاشان دوستی و معاشرت داشتهام. از به اصطلاح تجربهی زیسته. اما از این برداشت و تلقی خودم چیز اندکی در فیلمهای مستند میبینم. آیا سینمای مستند ما رسانهای است که بیش از رسانههای دیگر زندگی کنکرت جوانان ما را در خودش منعکس میکند؟ من شخصاً در فیلمی مانند ماهی و گربه (۱۳۹۲، شهرام مکری) یا رمانی مثل پاییز فصل آخر سال است (نسیم مرعشی، ۱۳۹۳) چیز نزدیکتری به تجربهی زیسته خود میبینم. و چیز عمیقتری.
اما این شاید نقطه قوتی برای سینمای مستند ما باشد. شاید سینمای مستند ما را به جاهایی میبرد که خودمان نرفتهایم و تجربه نکردهایم، جاهایی آن سوتر از تجربهی زیستهمان. در دو سوی طیف، من نه آن دختر مطیع شمارش معکوس را میشناسم و نه آن جوانان بزهکار متهمین دایره بیستم را. ویژگی سینمای مستند اینجا هم شاید این باشد که ما را از تیپهای شناخته شده دور میکند و به دیدگاهمان تنوع میبخشد.
*
اما برگردم به آن پرسش آغازین. اینکه موضوع نسل است یا سن؟ سن ملاکی عمومی است. همهی جوانهای همهی زمانها و همهی مکانها را در برمیگیرد، فارغ از تاریخ و جغرافیای معین. و به نظرم عامل بسیار موثری است. سینمای مستند و دیگر گزارشهای وابسته به واقعیت کنکرت [انضمامی، مشخص] میخواهند از مقطع تاریخی و جغرافیای خاص گزارش کنند. از ایران یکیدو دههی اخیر. آیا ویژگیهای وابسته به این تاریخ و جغرافیای خاص ظاهر و لعاب بیرونی ماجرا هستند و در سطح عمیقتر همان قانونمندیهای عام سیرِ از خامی به پختگی، از یاغیگری به ملاحظهکاری، از انقلابیگری به محافظهکاری، از احساسات به عقل، عمل میکنند؟ اعتقاد من تا حدودی زیادی همین است، دست کم متمایل به این است. اما در عین حال معتقدم ویژگیهای جوانان این نسل هم اهمیت دارند. و اتفاقاً فیلم مستند، که با واقعیت انضمامی سروکار دارد باید همین خودویژگیهای این زمان و این مکان را نشانمان دهد. و فیلمهای مورد بحثمان همین کار را ــ تا حدودی ــ میکنند. اما تهتهش میبینم که همان قصه است که مرتب تکرار میشود.
*
یاغیترین شخصیت این فیلمها را ببینیم. جوان فیلم متهمین دایره بیستم را. میتوان گفت در انتهای فیلم او دیگر عاقل شده است. سروسامان گرفته است (این اصطلاح «سروسامان گرفتن» به معنی تشکیل خانواده و بچهدار شدن چقدر گویاست برای پایان دورهی رویایی جوانی و نوجوانی و ورود به «زندگی»)، از طوفانهای جوانی جان سالم به در برده (بر خلاف بعضی از دوستانش). فیلم با تولد فرزند او به پایان میرسد. اصلاً خودش فیلمساز را دعوت کرده و از او خواسته بیاید از ورودش به مرحلهی تازهای از زندگیاش فیلم بگیرد. میگوید برای فرزندش از دیوانهبازیهای جوانیاش تعریف خواهد کرد. قطعاً او را تشویق نخواهد کرد که همان کارها بکند. اما فرزندش هم قطعاً به حرف او گوش نخواهد کرد (هیچ کس به اندازهی فرزندان آدم غافلگیرش نمیکنند. دست کم در مقطعی از زندگیشان. ناگاه آدمهایی در برابرت میایستند که به خودت میگویی «اینها کیان؟» اینها همانهایی هستند که خیال میکردی داری «تربیتشان میکنی»؟). باری آن دیوانهبازیها همیشه به عنوان خاطرهای شیرین خواهند ماند، خاطرهای از یک زندگی پرشورتر که اما نمیتواند تداوم داشته باشد. اگر نابودت نکند، روزی خودت کنارش خواهی گذاشت. و من دلم بیشتر برای جوانهایی میسوزد که این دوره را نداشتهاند. برای آن دختری که همهی زندگیاش قبولی در کنکور است و بس.
*
اما اگر میخواهید جنون جوانی را در حوزه سیاست ببینید سری به توئیتر و دیگر شبکههای مجازی بزنید. در آن جا نه تنها با جوانانی روبهرو میشوید که انقلابیگریشان طبیعی است، به پیرها و میانسالهایی هم برمیخورید که عین جوانها که هیچ، عین بچهها رفتار میکنند. باری اگر جایی برای انعکاس این وجه از زندگی جوانان میگردیم سینمای مستند زیاد کمکمان نمیکند. دلیلش این است که سینمای مستند ما بر خلاف ادعایش که رادیکالتر از سینمای داستانیست و به مسائل اجتماعی علاقهمندتر، سینمایی محافظهکار است. مستندسازان بیشتر به فکر عرضهی کارشان چون اثر هنری به جشنوارهها و اندکی هم به دست آوردن تائید همکارانشان هستند و برای همین به جذابیت تکنیک کارشان و پاسخ به گفتمانهای رایج و موردپسند تماشاگر جشنوارهرو علاقهمندترند تا به یک جور فیلمسازی چریکی ارزان با پیام اجتماعی. یا حالا پیام نه، به نشان دادن گوشههای ناشناختهی اجتماع و طرح مسئله دربارهی پرسشهای اجتماعی. به تصحیح نور و شارپ بودن تصویر و صدا علاقهمندترند تا به ارتباط با تماشاگر.
اینها را البته به طور کلی میگویم. فیلمهایی که در فهرست بالای نوشته آمدهاند هیچیک به طور خاص گران یا تکنیکزده نیستند. اما سلیقهای که از آن حرف میزنم روزبهروز غالبتر میشود. به همین دلیل به نظرم دیگر نمیتوانیم انتظار داشته باشیم زندگی امروزمان ـ زندگی ایرانی ـ آن هم با ملاحظات بسیار بازتاب زیادی در آنها داشته باشد. اگر فیلمی مانند متهمین دایره بیستم توانسته موفقیت خوبی کسب کند بخشیاش هم به این خاطر است که بر وسواس تکنیکی متکی نیست و قوت خود را از خواست رابطه با سوژهها و با بیننده میگیرد.
Be the first to reply