چه عواملی در شکلگیری هویت آدمها به عنوان متعلقان این یا آن گروه قومی یا دینی خاصی موثرند و باعث میشوند کودک خود را از همان نخستین سالهای زندگی مسلمان، مسیحی، ارمنی، زرتشتی و غیره بداند؟ خواهید گفت: زبان، اعتقادات و باورها، جشنها، موسیقی ملّی و در یک کلام، فرهنگ. امّا این فرهنگ جزئی هم دارد که گاه آن قدر پیشپاافتاده به نظر میآید که اکراه داریم آن را هم جزئی از فرهنگ به حساب آوریم. این عامل که گاه نقش مهمتری درشکلگیری احساس تمایز قومی یا ملّی دارد، شیوه زیست روزمره است. شیوه زیست به مثابه فرهنگ.
برای نمونه آداب ورود به خانه با کفش یا بدون کفش را در نظر آورید. یکی از اولین چیزهایی که باعث میشد (و تا حدودی تا امروز هم میشود) که کودک ارمنی تمایزی میان خود و باقی جامعه احساس کند تفاوت رفتار بین ارامنه و غیرارامنه در این زمینه است. مهمان که به خانه ما میآمد دَم در کفشهایش را در نمیآورد و ما وقتی بزرگ شدیم و دوست غیرارمنی پیدا کردیم و با آنها رفتوآمد کردیم، یکی از کارهای دشوار همین باز کردن بند کفش پیش از ورود به خانهشان بود. در خانههای ما با کفش روی فرش میرفتیم و در خانه دوستان مسلمانمان پا گذاشتن روی فرش با کفش ممنوع بود. البته چیزهای دیگری هم بودند وابسته به همین عادت. در خانه دوستان غیرارمنی سفره روی زمین پهن میشد و چارزانو نشستن روی زمین برای صرف شام یا ناهار حکایتی داشت. آن قدر این پا و آن پا میکردیم و دوزانو و چارزانو میشدیم و به شکممان فشار میآمد، که غذای خوشمزه آن طور که باید نمیچسبید. غذا خوردن دور میز یا نشسته روی زمین، ارتباط مستقیم دارد با فرهنگ کفش و فرش. اگر قرار است سفره روی زمین پهن شود، درستتر آن است که دیگر با کفش روی فرش نرویم و برعکس اگر روی میز غذا میخوریم، شاید با کفش هم بشود روی فرش رفت.
امّا همین رفتار ساده تاریخچهای دارد. در خانههای ارامنه هم این دور میز غذا خوردن از دوره خاصی همهگیر شد؛ در سالهای مهاجرت گسترده ارامنه از روستاها به شهرها و تاثیرپذیری این شهرنشینان تازه از شیوه زندگی غربی. در دوران کودکی من، ما یک اتاق بیشتر نداشتیم، امّا گوشهاش میزی بود که روی آن غذا میخوردیم. امّا در اتاق پدر بزرگ- مادر بزرگ که در گوشه دیگری از همان حیاط بود، روی زمین سفره پهن میکردند. در نتیجه برای ورود به اتاق آنها، کندن کفش الزامی بود.
دیگر این که امروز، دست کم در میان طبقه متوسط شهری، در خانه مسلمانان هم میزوصندلی ناهارخوری و مبل از لوازم اصلی خانه است، در نتیجه آداب ورود به خانه با کفش در حال تغییر است. شیوه زندگی غربی به اقشار گستردهتری از جامعه تسری پیدا کرده و این امر با خود تغییراتی در آداب قدیمی را به همراه آورده است.
در این زمینهها شاهد یک جور همامیزی یا سازش یا گفتوگوی فرهنگها هم هستیم. راه حلهای وسط پیدا شده است. مثلاً ما در خانهمان آزاد گذاشتهایم که اگر مهمان خواست کفشهایش را بکَنََد و اگر نخواست، با کفش وارد شود. امّا خودمان با کفش وارد خانه نمیشویم. میدانم برخی از دوستانمان کفش مخصوص مهمانی دارند که کَف آن را حتی الامکان تمیز نگاه میدارند تا در مهمانیها کفششان را نکنند، امّا در ضمن فرش صاحبخانه را هم زیاد کثیف نکنند. یا برخی از خانمها کفش سبُک مخصوصی در کیفشان دارند که دم در خانه مهمان به پا میکنند و با آن روی فرش میروند. این رفتارهای بینابینی جلوهای است از انطباق شیوه زیست سنتی با مقتضیات زندگی امروز.
فرهنگ کفش و فرش تنها نمونه کوچکی است از شیوه زیست به مثابه فرهنگ. نمونههای دیگر فراوانند و بسیاری از آنها با مسئله نظافت در ارتباطند. آداب توالت رفتن نمونه دیگری است. بسیاری از اینها ریشه در مفاهیم و ارزشهای اعتقادی دارند، امّا وقتی بدل به شیوه زندگی میشوند و در زندگی روزمره ریشه میدوانند، سختجانتر میشوند و چه بسا آدمی اعتقاد خاصی را کنار میگذارد یا نفی میکند، امّا شیوه زیست ناشی از آن همچنان به حیات خود در وجود او ادامه میدهد و احساس او را به عنوان عضوی از این یا آن گروه ملّی، دینی یا قومی تداوم میبخشد.
من ارمنی هستم و از وقتی یادم است روی میز غذا میخوردیم ولی همیشه کفش هایمان را هم جلوی در، در می آوردیم. با این کوچه و خیابان های تمیز، مگر میشود با کفش روی فرش رفت. حتی الان که سرامیک و پارکت و …. آمده هم بالاخره یک فرش کوچکی پهن است. البته آنهایی که یک دمپایی مخصوص خانه دارند و در خانه با آن راه می روند که قضیه فرق می کند. قضیه توالت هم که وسط می آید کار را خراب تر می کند.
راستش موضوع خیلی جالب رو به نوشتن کشیدید. ما با یک خانواده ی ارمنی دوست هستیم و خوب تفاوتهای زیادی بین ارامنه و غیر ارامنه احساس می شود در شیوه زیست اما این خانواده و اقوام اونها چون فوق العاده تمیز و گاها وسواسی بودند که محال بود با کفش وارد خانه شوند. اما تاثیر این فرهنگ غربی را در برخی از اقوام دور خودمان از زمانی که بچه بودم می دیدم و همیشه برایم جای سوال داشت. خواهرهایم که ساکن آن ور آبها هستند در پاسخ به دوستان غیر ایرانی خود که چرا شما کفش های خود را در میاورید در حالی که مذهبی نیستید خیلی فکر کرده بودند و گفتند که در ایران ما روی فرش ایرانی بزرگ شدیم که خیلی گرانبها ست و حیف است روی آن با کفش کثیف راه رفت! ولی من یادم است که آن اقوام دور! بسیار متمول تر از ما بودند و فرش های نفیس تری هم در خانه داشتند ولی با کفش روی آن می رفتند. نسبت به اینکه خانمها کفش خود را دم در عوض می کنند هم همیشه موضع گیری منفی داشتم! برای اولین بار توانستم از زاویه دید خوبی به ان نگاه کنم بعد از توضیح شما که این نوعی رفتار انطباقی است. من انرا حرکتی زنانه و زاید که ناشی از عدم صمیمیت و نوعی کلاس اجتماعی تصنعی می دانستم. راستی چرا هیچ از مردها چنین رفتار انطباقی ندارند؟ البته اینکه در مهمانی ها افراد با کفش و لباس رسمی وارد شوند کاملا نرمال و قابل پذیرش است. من فکر می کنم کسی که فرهنگ کفش پوشیدن غربی در او نفوذ کرده است کلا در زمینه های زیاد دیگری هم با دیگران تفاوت دارد. نمی دانم تا چه حد درست فکر می کنم. ما در خانه با لباس بیرون نیستیم و به اصطلاح لباس تو خونه ای می پوشیم چطور همه ی اجزا لباسمان را عوض کنیم مگر کفش را؟