یک آن از نظر تدوین و تصویربرداری و به قول معروف استتیک (زیباییشناسی) اشکالات قابلتوجهی دارد، امّا از چند نظر نمونه خوب یک کار مستند ژورنالیستی موفق است (توجه میدهم که صفت ژورنالیستی برای من به هیچ عنوان بار منفی ندارد).
فیلم درباره پدیده اسیدپاشی است به عنوان وسیلهای برای دزدی. تصور عمومی این است که اسیدپاشی وسیلهای برای انتقامجویی ناموسی است وبیشتر زنان قربانی آن هستند. قربانیانی که در این فیلم میبینیم مردان جوان و خانوادهداری هستند و مرتکبین اسیدپاشی سه نوجوان پانزده ساله و پیرمردی که گویا تحریک کننده آنها بوده است. فیلم با قربانیان، پسربچهها، خانوادههای آنها، مسئولین قضایی و انتظامی و مسئولین زندان مصاحبه میکند و تصویری جامع از عوامل گوناگونی که در رخداد این فاجعه موثر بودهاند ارائه میکند.
پی گیری فیلمساز در یافتن همه اینها و به سخن آوردنشان و انتخاب حرفهای موثرتر و چیدن آنها کنار هم یکی از کارهایی است که هر مستندسازی باید بیاموزد.
دیگر اینکه فیلمساز در عین حال که نگاه سرد و بیتفاوتی ندارد، توانسته است از سانتیمانتالیزم پرهیز کند. به جای اینکه بکوشد اشک ما را در آورد، میکوشد ما را به اندیشیدن در ابعاد گوناگون این فاجعه وادارد.
و سرانجام اینکه فیلم از یافتن لحظههای موثر مانند بازیِ ماشینسواری و مصرف مواد مخدر دو نوجوان اسیدپاش غافل نیست. همین طور از زوایای دوربین خوب یا برشهایی که بیننده را به مقایسه چشم آدمهای بینا با چشمهای سوخته قربانی اسیدپاشی وامیدارند.
اینها همه تواناییهای مستندسازی است. فیلم مستند تنها یک پدیده استتیک محض نیست. یک اثر هنری مطلق نیست. مستندساز (در این ژانر بخصوص) گزارشگر پیگیری است که با دوربین کار میکند و البته باید بلد باشد چطور داستانش را در قالب تدوین گزیدهای از صحنههای یک رویداد چندوجهی به بیننده عرضه کند. به گمانم رایا نصیری خوب از عهده این کار برآمده است.
Be the first to reply