فیلم خانه من ساخته محسن امیریوسفی با یک ماجرای ساده دنبال خانه گشتن برای خرید شروع میشود. فیلمساز ما را در جستوجوی خود در بنگاهها و محلات گوناگون همراه میکند و با انواع و اقسام خانهها و محلهها و معماری آشنا میکند. همین طور با متخصصانی از میان دوستانش با توصیههایی که خیلی معقول به نظر نمیآیند. امّا به تدریج که جلو میرویم یک بُعد درونی و ذهنی نیز به کار افزوده میشود. آنجا که برادر جوانش درک نمیکند که خانه به جز در و دیوارش چیز دیگری هم هست. همین موضوع آنجا که یکی از فروشندگان تصویرهای ویدئویی عروسیشان را در خانهای که میخواهند بفروشند نشانِ خریدارهای دوربین به دست میدهند نیز آشکار است. در شرایطی که جستوجو به دنبال خانه در جریان است، شاهد تظاهرات انتخاباتی در خیابانها هستیم و خریدار ما بیش از آنکه نگران آن رویدادها باشد نگران تاثیر آنها روی قیمت خانه است. و شاهکار پایان فیلم است. خریدار (در اینجا دیگر میتوان گفت که فیلمساز ظاهراً خریدار است، و ما دیگر با شخصیتی در یک قصه سروکار داریم و اینکه فیلمساز واقعاً این خانه را خریده است یا نه اهمیت چندانی ندارد) به خرید یکی از خانههایی که در بازدید اول از دیوارهای مصنوعی و پارکینگ ناجورش ایراد گرفته رضایت میدهد و تصمیم میگیرد به دیوارها دست نزند و پارکینگ را از راه قرارومداری با همسایه قابل استفاده سازد و به این ترتیب خانهدار شود. در این مقطع امیریوسفی سهل و ساده انگشت روی چیزی در سرشت انسان میگذارد که همانا آشتی با واقعیت (توجیهِ کوتاه آمدن) و کنار گذاشتن ایدهآلیسمی است که زمانی آن اندازه مهم مینمود. این تسلیم وجهی مبهم دارد. بد است، چون تلخ است، و خوب است، چون واقعبینانه است. حقیقتاً احساس رضایت آن قدرها هم که در اول مینمود در گرو یافتن خانه آرمانی نیست. از یک فیلم مگر چه میخواهیم جز آن که یک موضوع ظاهراً پیشپاافتاده را به یک موقعیت عام انسانی بدل سازد و نرم و راحت و بدون بزرگنمایی ظاهری این کار را بکند.
خانه من بدون گفتار طنزآمیز آن واقعاً نمیتوانست فیلمی باشد که اکنون هست. این گفتار طنزآمیز با روحیه سهلگیرانه ای که فیلم را میبندد، کاملاً خوانایی دارد.
Be the first to reply