کمی بالاتر درباره رفتگری است که رمان مینویسد. رمانهایی به شیوه قصههای عامهپسند درباره دختر شاه پریان و شاهزادگان و سرزمینهای رویایی. شخصیتی است که آشکارا حس تشخیص واقعیت در او کمابیش نابود شده و تصور واقعبینانهای از ارزش کارهایش، امکان چاپ آنها، نیازهای خانوادهاش و سرزنشهای اطرافیانش ندارد. امّا کاری که میکند بیاندازه برایش مهم است، انگار این اهمیت چنان جلوی چشمش را گرفته است که دیگر واقعیت را نمیبیند. این موضوع فیلم کمی بالاتر است. لقمان خالدی سازنده این فیلم توانسته است به عنوان مستندساز چند هنر مهم خود را به نمایش بگذارد. یکم توانسته است به زندگی سوژه وارد شود و لحظاتی از این زندگی را که برای دریافت موقعیت او ضروریاند، ثبت کند. او را سر کار و در خانواده نشان دهد بدون اینکه مشاهدهگر صرف باشد و هر جا لازم است وارد شود و مشاهده را به مصاحبه بدل کند.
دّوم اینکه فیلمساز موقعیتهایی چیده است (حضور در جلسه قصهخوانی، مراجعه به ناشر) که به بیان روشنتر وضعیت موضوعش کمک میکنند.
سوّم اینکه قابلیت نمادین موضوع را درک کند و به شکل پخته آن را در آورد (منظور از پخته یعنی بدون تاکیدهای گلدرشت، امّا در ضمن نه آن قدر پوشیده که درک نشود). سختکوشی مرد برای اینکه کمی بالاتر برود و تشبیه آن به پرواز کبوترها، آن قابلیتی است که در موضوع هست. میشد به این مرد حالت کاملاً قهرمانی داد و تلاش او را ستود و عدم درک دیگران را محکوم کرد. امّا آنچه در فیلم میبینیم ابداً این نیست بلکه با مردی طرفیم که قابلیت درک واقعیت را از دست داده است، هرچند برخی خصلتهایش غبطهبرانگیزند. سختکوشی او و اهمیت حیاتیای که کارش برایش دارد هم بیمارگونه هستند و هم از چیزی نیرومند درون این مرد حکایت میکنند. این خصلت متناقض کمابیش خصلت همه مردان بزرگ علم و هنر و ادبیات بوده است که خود را وقف کارشان میکردند. در وجود این رفتگر کسی را میتوان دید مانند ونگوگی که بدون توجه به معاش و مقتضیات واقعیت، برای خودش نقاشی میکشید و همه میگفتند دیوانه است. البته هر یک چنین آدمی ونگوگ نیست، امّا خصلت از دست دادن حس واقعیت خصلتی است که در خیلی از نوابغ بوده است.
با اجازه دوستان مستندساز خاص میخواهم این تشابه را با اندکی اغماض قدری فراتر ببرم و به کل محفل مستندسازان را که بدون توجه به استقبال عام و شاید علی رغم سرزنش اطرافیان، زندگی دشوار به جان میخرند تا مستندهای خود را بسازند تعمیم دهم. نمیخواهم بگویم ارزش این مستندها به اندازه رمانهای شاهپریان قهرمان فیلم کمی بالاتر است، امّا چیزی از سماجت و بیمارگونهگی آن موقعیت اینجا هم هست.
من این مستند رو تو کشور اروپایی دیدم
اول فیلم ناراحت بودم که دوباره یک فیلم از فقر ایرانی ها رو در کشورهای دیگه ترجمه و نشون میدن
ولی کمی از فیلم که گذشت،دگرگون شدم!
فوق العاده بود، هم سازنده و خالص بودن خود شهریار
تا دو ساعت بعد از فیلم بدون کنترل گریه کردم!
این یعنی فیلم فوق العاده تاثیرگذار بود
و تلاش شهریار!صداقت و مظلومیتش!بلندپروازی هاش برای پیشرفت! و سختیهای زندگیش!
دلم میخواست به هرشکلی کمکش کنم
و چه بسیارند مردمانی با دردهای بسیار!