یک جور روانشناسی نوشتن وجود دارد. وقتی مینشینی و کاغذ جلویت میگذاری و قلم به دست میگیری و تا چیزی برای چاپ در قالب یک کتاب یا در یک نشریه بنویسی، خود به خود کارت را خیلی جدی میگیری. بلافاصله حوزهای از چیزهایی که برای نوشتن مناسب نیستند پدید میآید. خاصیت نوشته این است که ثبت میشود، دیگران میتوانند بعداً به آن استناد کنند، پس باید حواست جمع باشد. نوشتن مثل حرف زدن نیست که باد هواست. هرپه دل تنگت میخواهد میگویی و کسی هم بعداً نمیتواند ثابت کند که این حرفها را گفتهای یا نه. حتی خودت هم ممکن است فراموش کنی چه گفتهای. علاوه بر این فرایند تولید نوشته نسبت به تولید حرف کُندتر است. در نتیجه خود نویسنده بیشتر متوجه اشکالات ساختار جملهها و تناقضات موجود در استدلالهای خودش میشود و خیلی چیزها را حذف میکند از خیر گفتنش میگذرد. در یک کلام، احساس مسئولیت موقع نوشتن قویتر از موقع حرف زدن است و در نتیجه خیلی چیزها بیرون ریخته نمیشوند، خیلی حرفها ناگفته میمانند. امّا کامنتها، هرچند نوشتهاند، امّا به حرف زدن نزدیکترند. بیشتر واکنشهای آنیاند، کوتاهند، هرچند ثبت میشوند، امّا به ندرت بعدها کسی سراغشان میرود یا به آنها استناد میکند. حتی در نتایج جستوجوهای گوگلی هم نمیآیند. در کامنتها، نوشتن و حرف زدن بیش از هر جای دیگری به هم نزدیک میشوند. معنی این حرف این است که نویسنده کامنت بیش از هر نویسنده دیگری خودش است و واقعاً حرف دلش را میزند.
میخواهید حقیقت را بدانید؟ کامنت بخوانید!
در این ستون پیشتر هم درباره تاثیرهایی که تکنولوژی دیجیتال بر تصور ما از مفهوم نوشتن و نشر و پیدایش موقعیتها و گونههای تازه در این زمینه داشته است، صحبت کردهایم. یادداشتی که چندی پیش درباره دگرگونی مفهوم ویراستاری و از میان رفتن اقتدار ویراستار و بنگاههای انتشاراتی معتبر نوشته بودم، با این جمله تمام شده بود: ویراستاری از میل به یکدستسازی و اعمال قدرت میآید که در پوشش استانداردسازی و تسهیل ارتباط خود را پنهان میکند. و این امر البته بیشتر در حوزه نوشتار عملی است. گفتار سیالتر و فراوانتر از آن است که بشود ویراستاریاش کرد. و اکنون، در اینترنت، نوشتن هم چیزی شده است مانند حرف زدن. همان اندازه آزاد، فراوان، غیرقابلکنترل و غیرقابلویراستاری.
حالا میخواهم بگویم که این کیفیت بیش از هر چیز در اظهارنظرهایی نمود پیدا میکند که خوانندگان وبلاگها، سایتها و شبکههای اجتماعی زیر مطالب آن مینویسند، یعنی در کامنتها.
درباره عیبهای کامنتها زیاد گفته شده است. در کامنتها چه بسا اظهارنظرکننده صلاحیت نظر دادن در موضوع را ندارد، چه بسیار گفتوگوی میان اظهارنظرکنندگان به فحاشی و توهین میکشد یا از موضوع اصلی منحرف میشود، کامنتها در مواردی انباشته هستند از افترا و حرفهای غیرمستدل و تکراری. امّا اینها در عین حال که عیب این کامنتها هستند، حُسنشان هم هستند. همینها هم نشان دهنده جزئی از فرهنگ و ظرزتفکر نویسندگان آنها هستند. آنچه در سر و در لایههای زیرین نظام ارزشی اقشار گوناگون اجتماعی میگذرد، در هیچ جا بیپردهتر و روشنتر از این نوشتههای چندخطی آشکار نمیشود.
نکته دیگر اینکه میتوانید کامنتها را با نام واقعی خود ننویسید. ناشناس نوشتن البته به معنی فقدان شهامت است، به معنای گریز از به عهده گرفتن مسئولیت حرفهایتان. نشان ترس است. ترس از ممیزی رسمی، ترس از فشار روانی جامعه، ترس از سرزنشهای اطرافیان بلافصل. امّا حذف همه این ملاحظات باعث میشود که نویسنده بیش از هر جای دیگری اندیشه و احساس واقعیاش را بیان کند. اظهارنظرکننده ناشناس آزادترین اظهارنظرکننده است. حال اگر در مواردی نظرش درست و عمیق نیست، این بازتابی است از وضعیت واقعی او. اگر توهین میکند، این آینه سطح فرهنگ گفتوگو در جامعه است. آن که با نقاب ظاهر میشود، بیشتر از آن که به نام خود به میدان میآید، حقیقت را میگوید.
اگر واقعاً میخواهید حقیقت را بدانید، کامنت بخوانید!
وبلاگ شما منو به فکر وا میدارد.
یکی از دوستان معرفی کردن برای دیدن مستند ها باید به خودتون ایمیل فرستاد
نمیدونم چقدر صحت داره این موضوع.