برای نمونه به عکسی که هولتسر از یک معلمه ارمنی جلفا گرفته است توجه کنید. چهره زنی که در عکس میبینیم کیفیت زمختی دارد که تا حدودی به استخوانبندی صورت و انبوهی ابروها برمیگردد و تا حدودی معلول پوشش اوست. دکمههای بالاپوشی که بیشتر به لباس نظامی میماند سفت بسته شدهاند و همین طور کمربندی با سگک بزرگ که زن به کمر بسته است. حجاب نصفِ نیمه رعایت شده است؛ روسری آن قدر عقب زده شده که گوش و تزئینات جلوی موها دیده شود. حتی نشستن زن روی صندلی راحت نیست. یک دست روی دسته صندلی گذاشته شده و عکاس کتابی به دست دیگرش داده که نباید تکان بدهد. به نظر میرسد حتی راحت به پشتی صندلی تکیه نداده است و پشتش با آن کمی فاصله دارد.
عکس دیگری که در کنار عکس معلمه جلفایی چاپ شده، عکسی است از یک عروس ارمنی که همه تصورات ما را درباره تصویر قراردادی عروس دگرگون میکند.
نخست ژست ایستادن پسرانه و تهاجمی عروس است. پاها از یکدیگر فاصله دارند و سنگینی بدن روی پای عقب افتاده و بدن اندکی به عقب متمایل است. خلاصه هیچ نشانی از آنچه ناز زنانه نام گرفته است در این عروس دیده نمیشود. دوّم لباس عروس است که نه سفید است و نه ظریف. بخصوص نوع تزئین روسری یا ملیلهدوزیها و گلدوزیها کاملاً با آنچه امروز به عنوان لباس عروس میشناسیم متفاوت است. و جالبتر اینکه دامادی هم در کار نیست. هولتسر از این زن چند عکس دیگر هم دارد که در آنها این زینتآلات او را از نزدیکتر نشان داده است.
امّا از کیفیت چهرهها و لباسها که بگذریم، تماشای عکسها ما را متوجه نکته مهمی میکند و آن این است که محدودیتهای تکنیک عکاسی در زمان هولتسر، چگونه کیفیت خاصی به عکسها بخشیدهاند و هر جا که از این مشخصات تا اندازهای عدول شده، عکس جالبتر جلوه میکند. این مشخصات کدامند:
تکنولوژی عکاسی در زمان هولتسر امکان شکار لحظه را به او نمیداده است، بنابراین همه عکسها چیده شده هستند و آدمهای برای دوربین نشستهاند و حتی در عکسهایی که ظاهراً حرکت هست (رقص، کارهای پیشهوران، ورزش، زدن توپ بیلیارد، …) در واقع موضوع بیحرکت برای دوربین ژست گرفته است.
پایین بودن حساسیت شیشههای عکاسی قرار دادن دروبین روی سهپایه را الزامی میکرده است و این محدودیت فرم خاصی به اغلب عکسها داده است: تنها یک سطح واحد و تخت به فاصله نسبتاً دور از دوربین (آن قدر دور که آدمها همه تو عکس بیفتند) در این عکسها هست و دوربین همواره در ارتفاع چشم انسان است. حالا هرجا که این الگو به هم میخورد، عکس جلب نظر میکند و جذابتر میشود. یکی دو عکس با زاویه سرپایین، یکی دو عکس با عمق میدان، آشکارا از باقی متمایز میشوند.
حساسیت پایین شیشههای عکاسی همچنین عکسبرداری در محیط بیرون را الزامی میکرده است. هولتسر تمام عکسهایش را ــ جز چند استثناء، که به یکیشان خواهیم پرداخت ــ در فضای بیرونی گرفته است. او در برخی از این عکسها که در فضای جلوی بنای اصلی خانه در حیاط گرفته شدهاند با چیدن چند دکور ساده کاری کرده است که بیننده اگر دقت نکند گمان میکند عکس در فضای داخل خانه گرفته شده است. عکس خانواده آگانور نمونهای از این گونه عکسهاست. از عکسهایی در فضاهای داخلی گرفته شدهاند، یکی دو عکس در فضای داخلی کلیسای جلفا هستند که معلوم است زمان درازی نور داده شدهاند و دیگری چند عکس از یک تعزیهخانه که اگر دقت کنیم میبینیم چادر بالای آن در جاهایی بالا زده شده تا نور به داخل بیفتد. هولتسر آگاهانه سعی کرده است بیرونی بودن عکسها را پنهان کند. سادهترین روش این بوده که پسزمینه مناسبی در مهتابی خانه انتخاب میکرده، بعد با انداختن فرش یا قالیچه بر زمین و گذاشتن میز و چند گلدان یا شیء دیگر، و حتی کوبیدن عکس بر دیوار پشت و آویختن پرده، داخل خانه را بازسازی میکرده است.
در تعدادی از عکسها “پشت صحنه” معلوم است. عکسهایی که معلوم است آدمها هنوز آماده نبودهاند، عکسهایی که آدمهایی که قرار بوده از حضور بیاطلاع باشند، دوربین مطلع شده و برگشتهاند و به آن نگاه میکنند. خیلی جاها کادر عکس بزرگتر از پسآویز است و میخهایی که پرده پشت توسط آنها به دیوار کوبیده شده معلوم است. وجود آدمهایی در کادر که نباید باشند (چون ژست نگرفتهاند و ژستگرفتهها را تماشا میکنند) از نمونههای دیگر حضور پشت صحنه در عکسهاست. این اشتباهات، گاهی عکس را جذابتر میکنند. انگار زندگی، از کنترلی که عکاس خواسته بر موضوع داشته باشد خارج شده و به داخل عکس چیده شده و مصنوعی رخته کرده است.
در برخی دیگر از عکسها محیط اهمیت بیشتری پیدا میکند. مثلاً در عکسهایی که آدمها را در یک نمای باز عمومی میبینیم، برای نمونه در عکسهای برفروبی. محیطهای داخلی وسیع، در نمونههای معدودی که ذکر کردیم، شاید به خاطر همین تعداد کمشان، جذاباند. به این نمونه که سالن یک مدرسه ارمنی جلفا را نشان میدهد توجه کنید. به قاب عکسها و نوشتههایی که بر دیوار پسزمینه دیده میشوند، بلندی سقف سالن، آدمهایی که در سه پنجره بالایی ایستادهاند، و صندلیهایی که پیشزمینه را پُر کردهاند، دقّت کنید. این صندلیها فوکوس نیستند، بیش از اندازه نور دیدهاند و آدمهایی که روی آنها نشستهاند ظاهراً قرار نبوده در عکس باشند، چون ژست نگرفتهاند، تکان خوردهاند و تصویرشان محو است. حضور عمق میدان در این عکس ــ چیزی که در عکسهای هولتسر نادر است ــ بر جذابیت آن افزوده است.
هولتسر عکاس زحمتکشی است. گرفتن این تعداد عکس، با این سو و آن سو کشیدن دوربین بزرگ و سهپایه و تحمل زحمت چیدن موضوع، بیتردید کار طاقتفرسایی بوده است. و اگر در نظر بگیریم که کار اصلی او در تلگرافخانه بوده، نه عکاسی، اهمیت این امر بیشتر روشن میشود. از یادداشتهای او معلوم میشود که انگیزه گرفتن این عکسها نوعی کارِ مردمشناسی آماتوری بوده است، نه کار هنری. چشماندازهای بیرونی او از شهر نشان میدهند که از اصول ترکیببندی بیاطلاع بوده و معدودی از اینها حتی میتوانند حتی موضوع خود را خوب نشان بدهند و اغلب بیشکل و تخت هستند. البته با توجه به آشنایی او با دوربین عکاسی، باید با برخی از اصول عکاسی پرتره آشنا بوده باشد، کما اینکه در برخی از کارهایش کوششی برای دادن ژست درست به موضوع و خلق پسزمینه زیبا دیده میشود.
Be the first to reply