چندی پیش این مطلب را برای روزنامه نشاط نوشتم که قرار بود همان روزها انتشارش را از سر بگیرد. نشاط منتشر نشد، و مقاله ماند برای انتشار در این جا
سعید امینی بازیگر فیلم نفس عمیق (پرویز شهبازی، ۱۳۸۱ ) درگذشت. او در این فیلم نقش کامران را بازی میکرد، جوانی که خانوادهاش را ترک کرده و با دوستش در مسافرخانهای در جنوب شهر زندگی میکند و به دله دزدی و ولگردی در خیابانها روزهایش را سر میکند. او برنامهای برای آینده ندارد و چیزی نمیخورد. چهره تکیده او با موهای بلند و سکوت سمجش، امتناعش از صحبت کردن درباره دلایل خودکشی تدریجیاش، او را به نماد (آیکون) نسلی بدل میکند که اعتراضش مبهم و خاموش است. کامران در فیلم غرق میشود. تصویرهای آبیرنگ او زیر آب با موهایی پریشان و رها شده به بالا از تکههای به یاد ماندنی فیلماند. کامران با این اوصاف در ذهن بسیاری از دوستداران فیلم شهبازی جا خوش کرد و دیگر کسی از آنها به سعید امینی نیاندیشید تا سعید امینی مُرد. و تازه همه متوجه شدند که در واقعیت سعیدی هم بود و کامران تنها یک شخصیت سینمایی بود؛ چیزی از جنس نور روی پرده در سالنی تاریک در داستانی برساخته مردی که نه از پیش سعید را میشناخت و نه بعدها شناخت.امّا نکته این است که وقتی سعید امینی با مرگ خودش به ما (دوستداران نفس عمیق و قهرمانِ معترضِ خاموشش) یادآوری کرد که آنچه در ذهنهای ما رسوب کرده آدمی از جنس گوشت و خون نبوده، و آدم زندهای که نقش او را بازی کرده جایی در این شهر به زندگی عادی خود ادامه میداده است، سعی کردیم به عناوین مختلف او را با کامران یکی کنیم. عکسهای که از او چاپ شد همه عکسهای کامران بودند. عوامل دیگری به کمک ما آمدند تا بیشتر سعید را در کامران حلّ کنیم. یکی مرگ سعید امینی بر اثر خفگی بود. البته خفگی در اثر نشت گاز بخاری. امّا به هر رو خفگی. به هر رو کمبود هوا برای نفس کشیدن. آیا خودکشی نبود؟ در خبرها هنوز هم مینویسند “بنا به اعلام خانوادهاش” در اثر خفگی در گذشت. دوستان نزدیکش چیزی نمیگویند. سعید کارش چه بود؟ نمیدانیم. آیا مثل کامران بیکار و ولگرد بود؟ نمیدانیم. و نمیخواهیم بدانیم. عکسی که روی حجلهاش نصب شده خیلی فرق میکند با کامران. امّا خب عکس روی حجله است و معلوم نیست کی گرفته شده. بعد. سعید امینی بعد از نفس عمیق در فیلم دیگری بازی نکرد. میگویند علاقهای با ورود به دنیای سینما نداشت. که برای جوانی به سن او و با موقعیتی که پیدا کرده بود غریب است و خبر از ارادهای قوّی و نوعی آگاهی میدهد که او را با شخصیت کامران نزدیک میکند. امّا شاید اصلاً پیشنهاد جدّی به او نشد. به هر رو بازی نکردن او در فیلمی دیگر عامل دیگری شد که او با کامران یکی شود. و سرانجام میدانیم که پرویز شهبازی در ساختن شخصیتهای سینماییاش از شخصیت بازیگرها نیز الهام میگیرد. چیزی از شخصیت آنها در کاراکترهای فیلم باقی میگذارد. چه چیز از شخصیت سعید در کامران بود؟ مسلماً در این جا با بازیگری حرفهای سروکار نداریم که شخصیتی به کلّی متفاوت از شخصیت واقعیاش را آفریده باشد. این نیز عامل دیگری برای این که بیاندیشیم شاید کامران همان سعید است. امّا به هر رو مرگ تاسفبار سعید امینی ناگهان ما را با رقیبی برای کامران روبهرو کرده است. رقیبی که چندان میل نداریم درباره واقعیت وجودش چیزی بدانیم. چه کاره بوده؟ چه فکر میکرده؟ تاریخ تولد؟ تحصیلات؟ بچه کدام منطقه تهران بوده؟ وضعیت اقتصادی و فرهنگی خانواده؟ واقعاً بازی در فیلمهای دیگر را رد کرده یا خیلی سراغش نرفتهاند؟ پاسخ این پرسشها را نمیخواهیم بدانیم. انگار میترسیم با دریافت پاسخ هریک از این پرسشها، سعید یک گام بیشتر از کامران فاصله بگیرد.
کامران بد جوری بر سعید سایه انداخته. کامران مانند روحی کالبد سعید را تسخیر کرده است. و این همه بر قدرت آیکونهای سینمایی گواهی میدهد. قدرتی که شاید بازیگران نیز با سکوت خود و گاهی با فقدانشان، بر تداوم آن تاثیر میگذارند. شاید سعید امینی آگاهانه نمیخواسته تصویری را که از خودش به مثابه کامران در ذهن اجتماع ساخته بود نابود کند؟
آیکونهای سینمایی قدرتشان را از این میگیرند که قابلیت مُردن ندارند. بر خلاف آدمهای معمولی که از جنس گوشت و خوناند و با مرگشان سخن از این میگوییم که یادشان زنده است، شخصیتهای سینمایی از ابتدا “یاد”اند. یعنی از جنس خاطره و یادآوریاند، آفریدههای ذهناند. به این سبب نه یادشان که خودشان در ذهن بیننده میمانند. و میتوان دوباره دیدشان. درست عین بار اوّل. قابلیت تکرار عامل دیگری است که به زندگی سمج این شخصیتها کمک میکند. کامران حیاتی جز حضورش در کمتر از دو ساعتِ یک فیلم ندارد. اکنون میتوان دی وی دی فیلم را گذاشت و او را بار دیگر دید. درست همان طور که بار اوّل دیدیم. نه پیر میشود و نه میمیرد. و قطعاً چیزی از سعید امینی در او هست.
نسلی که اعتراضش خاموش و مبهم و خاموش است.
…
ببخشید نماد=آیکون یا شمایل=آیکون نماد=سمبل ؟
من هم نسل اونم و فقط هم نسل من میتوانند او را درک کنند
کامران یه طبقه متوسطی یا خرده بورژواست که طبقۀ خود را ترک کرده و شاید بتوان گفت آن را به صورت فردی تحریم کرده است. ویژگی کامران در تمام فیلم همین «امتناع» یا «تحریم»گری اوست: امتناع از «مصرف» خودرویی که خانواده اش برایش خریده اند، امتناع از «مصرف» غذا، امتناع از مسافرت به خارج با پول خانواده، امتناع از ازدواج و عشق، امتناع از خوردن غذا. کامران پوچ بودن زندگی در طبقه اش را درک کرده و به همراه دوست طبقه کارگریش (که او هم از طبقه اش بیزار است، اما تحریم در طبقۀ او غیرممکن است!) در حال کشتن زمان برای نزدیک شدن به مرگ است. وقتی مطلب شما را خواندم متوجه کردم که من هم تاکنون تلاش کرده ام تا مرگ سعید را در ادامۀ آنورکسی و مرگ کامران فهم کنم و آن را تأییدی بر مرگ کامران در فیلم بدانم! این قطعاً قدرت سینماست که میتواند چنین تأثیری خلق کند.