تولد در روستایی در ازنای لرستان در یک خانوادهی پرجمعیت ارمنی در سال ۱۳۲۱ شمسی. بعد اراک، بعد تهران. تحصیل هنر، مشارکت در گروه شاعران نوجوی گروه ادبی «نُر اِج» (nor ej ، «صفحهی نو»)، تدریس در دانشکدهی هنرهای زیبا، نقاشی، مهاجرت به نیویورک. نمایش آثار در گالریهای معتبر جهان. بعد ارمنستان و مشارکت در بنیانگذاری مرکزی برای گسترش هنر نو و تجربی. زندگی در ایروان و نیویورک. و اینک ترجمهی شعرهای دههی هشتاد میلادی و پیشتر از آن به زبان فارسی.
برچسب: شعر
ژیژک: پاکسازی قومی چون ادامهی شعر با وسائل دیگر
معنی این حرف چیست؟ پاکسازی قومی چه ربطی به شعر دارد؟ شاعران چه ربطی به کشتار قومی دارند؟ این پرسشی است که محاکمهی رادُوان کارادیچ در دادگاه جنایات جنگی در لاهه پیش نهاد. کارادیچ علاوه بر اینکه مسئول برخی از بیرحمانهترین کشتارهای قومی در طول جنگ بوسنی بود، شاعر هم بود. آیا ارتباطی هست بین شاعر بودن او و اعمال جنایتکارانهاش در طول جنگ؟ اسلاوی ژیژک در نوشتهی کوتاه زیر میکوشد این ارتباط را روشن […]
سینمای شاعرانه چیست؟
سنت کلام و ادبیات، آفرینش زبانی، آن قدر ریشهدار است که در هنر نسبتاً جوانی مثل سینما نیز که بر تصویر (و امروزه بر صدا نیز) استوار است، خواه نا خواه مرتب با هنر زبانی، با کلام، مقایسه میشود. از روایت و قصهگویی تصویری سخن میگوییم (این حقیقت دارد که بدون استفاده از کلام و به کمک تصویرها نیز میتوان داستان تعریف کرد) و این روزها حتی از فیلم-مقاله یا مقاله سینمایی. امّا آیا با […]
گربه در گوشه ولرم جمجهام: آزاد ماتیان
این که میبینید، بهار نیست خون گرم است و نیشِ سپید.
کلاغ نوح: آزاد ماتیان
جشن آشتیکنانِ لبها و فوارهها را انتظار میکشم شب آشتیکنانِ آوازهای روحانی و صدای وزش باد را در شاخساران. نسیمی را انتظار میکشم که بر گیسوان مخملی مِه دست نوازش بکشد تا پوستم مور مور و تنم از لذّت گرم شود. من نه حاجتی به نجات دارم، نه نیازی به گریختن از این شهر نفرین شده
روز سوگواری: آزاد ماتیان
روز عزایم. روز تعطیل. کرکرههایم پایین خیابانهایم خلوت. روز عزا هستم. همه پیامبران هم امروز به صلیب کشیده شدهاند و هم امروز
آینههای پریشانگویی: آزاد ماتیان
وقتی فکر میکنم که خورشید میتوانست نه کُرَوی که چهارگوش باشد و درازگوش میتوانست بال داشته باشد و پرواز کند
ترجمه شعر “ای مرگ” از فیلم “کجایی ای برادر”
ای مرگ خواننده: رالف استنلی ای مرگ ای مرگ یه سال دیگه بهم مجال بده. چه اتفاقی داره میافته؟ دیگه حتی دستهای یخی رو که گرفتنم نمیتونم ببینم. خب، من مرگم، بالاتر از من کسی نیست، در بهشت و جهنم را من باز میکنم. یکی داره التماس میکنه ”ای مرگ، نمیشه بذاری برای یه روز دیگه؟“ بچهها دعا میخوانند، واعظها موعظه میکنند، امّا زمان و ترحم تو کار من جایی نداره من پاهاتو میبندم طوری […]