تلویزیون سالهاست به یکی از اسباب اثاث هر خانهای تبدیل شده است. جعبه کوچکی در گوشه اتاق نشیمن که رابط اهل خانه با جهان است. یکی از کارکردهای این جعبه این است که از راه آن از آنچه در دیگر نقاط جهان میگذرد باخبر میشویم. و نه تنها از راه گوش، که از راه چشم نیز. هرکجا جنگی است، انفجاری است، زلزلهای است، تصویرهای متحرکش بر صفحه این دستگاه به نمایش در میآید. میگویند به این ترتیب، دیگر نمیتوان بیعدالتیها و زورگوییها را از مردم پنهان کرد و این امر به زیان زورگویان و ستمگران و به نفع مردم است. در برابر این استدلال، گفته میشود که آنچه بر صفحه تلویزیونها نقش میبندد بسیار گزینشی است. در سطح ملّی توسط حکومتها و در سطح کلان توسط بنگاههای بزرگ رسانهای که خود با الیگارشی اقتصادی-نظامی-سیاسی جهانی در ارتباطند.
امّا کاری که تلویزیون در آوردن تصویرهای فجایع بزرگ به خانههای مردم میکند، از منظر دیگری هم قابل بحث است. پرسش این است که آیا حضور تصویر فجایع مردم دیگر نقاط دنیا بر صفحه کوچکی در گوشه اتاقمان، آیا بر حساسیت ما نسبت به مصایبی که بر سر انسانهای دیگر میآید میافزاید یا از این حساسیت میکاهد؟ آیا جز این است که دیدن صحنههایی از بدنهای خونین انفجارهای تروریستی و آوار ساختمانها و اتوموبیلهایی که مانند اسباببازیهای کوچک در آبهای سونامی شناورند، به تدریج دارد به چیزی روزمره و یکی از عادات زندگی روزمرهمان بدل میشود که هیچ خللی در سیر زندگی روزمرهمان ایجاد نمیکند.
یکی از مهمانیهای دوستانه یا خانوادگی آخر هفته را در نظر آورید. تلویزیون گوشه اتاق برای خودش روشن است و وقتی تصویر گرسنگان آفریقا را نشان میدهد، ما داریم درباره این که شرینیهای کدام قنادی خوشمزهترند صحبت میکنیم. وقتی شام رنگارنگ سر میز چیده میشود، شاید فیلمی درباره قتل عام روآندا از تلویزیون پخش میشود یا تصویرهایی از شکنجه زندانیان گوانتانامو و وقتی دسر را میآورند، آنجا ممکن است تصاویری از آوارگی پناهندگان سیلزده فلان روستای پاکستان نشان داده شود. ما مهمانان و میزبانان معمولاً هیچ مقایسهای بین سفره پر نقش و نگار خودمان و وضعیت آن آدمهایی که خانه و زندگیشان را از دست دادهاند به عمل نمیآوریم، تصویر کودکان با شکمهای باد کرده و استخوانهای بیرون زده هیچ باعث نمیشود از مزه خوش بستنی با ژله لذت نبریم. این مهمانیها و این تصویرها به یک اندازه جزئی از فرهنگ زندگی روزانه ما هستند. و البته مسئله به مهمانیها ختم نمیشود. وقتی خانواده تنهاست نیز موقعیت همین است. در حالی که لباسهایمان را به دقت اتو میکنیم برای اینکه فردا آراسته و تمیز سرکارمان حاضر بشویم یا آشپزی میکنیم، در این جعبه دارند تصویرهای جنگی در فلان کشور آمریکای لاتین را نشان میدهند یا فیلمهایی از تلفات توفان در فلان ایالت آمریکا را.
هدف از این بحث البته این نیست که خواننده این نوشته و شهروند عادی را دعوت کنیم که زندگی روزانهاش را بگذارد و هر آن در فکر مردم گرسنه و جنگزده و سیلزده باشد. بلکه طرح این پرسش است که آیا نمایش دائمی این تصویرها بر صفحه تلویزیون آن را به امری عادی بدل نمیسازد و رویدادهای تکاندهنده را به عنوان چیزی طبیعی در زندگی روزمره توام با آسایش و امنیت ما ادغام نمیکند ؟ موضوع به چالش خواندن این تصور است که گویا نمایش این تصاویر محرک اقداماتی برای از میان بردن این مصیبتهاست. تجربه زندگی روزمره به ما میگوید که تصویرهای تلویزیونی جنگ و گرسنگی و بیخانومانی به ندرت کسی را به این اندیشه میاندازد که کاری برای تغییر این جهان زشت بکند. برعکس، انسان عادی که خود دستخوش این حوادث نیست، آنها را به عنوان رویدادهای دور از دسترس که نمیتواند نقشی در تداوم یا پایانشان داشته باشد بپذیرد و صرفاً تماشاگرشان باشد.
استاد ارجمند به نظرم مقصود نهایی شما رو در کتاب Regarding the Pain of Others سونتاگ هم میشود خواند. در ابتدای کتاب سونتاگ به نوشتهای از وولف اشاره میکنه که با دقت عکسی رو از یک ویرانهی جنگ به تصویر میکشه. امروز مگر اینکه تصویری اینچنینی برنده جایزه بشه تا در موردش نظری موشکافانه بنویسند. به قول سونتاگ نتیجه این همه تصاویر خشن٬ بیتفاوتی مخاطبان بوده. اما آیا راه حلی وجود داره؟ با این سهولت در ضبط و پخش؟ و مسابقه اول شدن در نمایش تصاویر فجایع طبیعی و بلایای جنگ؟
من می شناسم آدمی را که مدام اخبار اعدامی ها را می خواند و مدام زجر می کشد. او حتی از بس که تلخی زندگی را احساس می کند قهوه اش را شیرین نکرده قورت میدهد. فکر می کنم این عادی انگاری درد و رنج دیگران ناشی از وسعت به رخ کشیدن رنج نیست. اگر در ارایه ی خبرهای تلخ میزانی را هم در پیش می گرفتند باز همین میشد. فکر می کنم این از ذات نامتنبه اکثریت است و دلایل پیچیده ی دیگری دارد.
دلایل پیچیده دیگر حتماً دارد. امّا آوردن تصویر آن همه فجایع، کوچک کردنش به قدر یک جعبه و نمایشش لابلای هزار جور برنامه مفرح و … مسلماً نقشی در این میان دارد.