از مؤخره کتاب فیلمهای آلفرد هیچکاک
رابین وود
از برخی ملاحظلات کوچک که بگذریم، فیلمهای هیچکاک به دقت از پیش طراحی شدهاند ــ بخصوص قسمتهای هنرنماییهای سینمایی خیرهکننده که هیچکاک از آنها با عنوان “سینمای ناب” یاد میکند، مفهومی که آشکارا بر امکانات مونتاژ استوار است. این امر سرخوردگی آندره بازن را وقتی هنگام فیلمبرداری دستگیری دزد برای ملاقات با هیچکاک به سر صحنه فیلمبرداری رفت و دید “متورانسن” علاقه زیادی به اینکه از چه فیلم میگیرند نشان نمیدهد، به خوبی تبیین میکند. این امر درضمن تأییدی است بر درکی که از سینمای هیچکاک به عنوان یک ساختار مصنوع ــ از انیمیشن که بگذریم شاید مصنوعترین ــ در ذهن داریم. (در ضمن چیزی مثل صحنه حادثه اسبسواری فیلم مارنی به شدت به انیمیشن میماند). و این همه تا حدودی پارادوکس سینمای هیچکاک را توضیح میدهند، سینمایی که با تمام قوا در پی گرفتار کردن تماشاگر در یک تجریه احساسی است و در عین حال سینمایی است که از نظر ذهنی آسانتر از هر سینمای دیگر میتواند ساختارشکنی شود [کلکهایش افشا شود]. همه میدانیم که آثار هنری میتوانند بسته به عوامل گوناگون در سطوح گوناگونی لذتبخش باشند: بسته به میزان آشنایی ما با اثر؛ میزان آشنایی ما به پسزمینه کار و شرایط پیرامونی؛ آشنایی ما با قراردادهای نوع کار؛ گرایشهای شخصی؛ میزان آگاهی فکری؛ و حال و هوای بیننده در لحظه تماشای فیلم. لذتی که از تماشای فیلمهای هیچکاک میبریم به شیوهای نامعمول گسسته و حتی متناقض است: حتی شاید بتوان گفت مرکب از انواعی است که یکدیگر را نفی میکنند. از یک سو لذتی را تجربه میکنیم که ناشی از تجربه فیلمهای او در حالت تسلیم کامل است؛ این لذت وقتی متحقق میشود که بگذاریم فیلمنامه گام به گام و مونتاژ نما به نما ما را با خود ببرد؛ لذتی که از مشارکت احساسی و عاطفی نیرومند حاصل میشود. از طرف دیگر لذتی را داریم که از آگاهی دقیق به اینکه کارها چگونه انجام گرفتهاند ناشی میشود، لذتی که معمولاً به عنوان لذت “استتیک” از آن نام میبریم، در این جا در واقع از مهارتها و تسلط فنی هیچکاک (البته اگر کار “درآمده باشد”) محظوظ میشویم. خوشبختانه پیچیدگی ارگانیزم آدمی و واکنشهای آن به قدری است که حتی یک چنین تجربههای متضادی میتوانند همزمان عمل کنند (هرچند هر یک میتواند دیگری را تحت تأثیر قرار دهد). این نکته در عبارتی که چند سطر بالاتر در پرانتز به کار بردم (“البته اگر کار درآمده باشد”) نیز تلویحاً بیان شده است: آگاهی ذهنی ما به اینکه چیزی “در آمده” (امری که آن لذت ناب “استتیک” ما بر آن استوار است) ناگزیر به سطح احساسی واکنشهای ما برمیگردد، یعنی تنها سطحی که (دست کم در فیلمی به کارگردانی هیچکاک) مفهوم “در آمدن” میتواند اعتباری داشته باشد.
Be the first to reply