شاعری در دیار دیاسپورا
آزاد ماتیان شاعر، مترجم، و استاد زبان و ادبیات ارمنی چندی پیش با هدف مهاجرت به آمریکا، از ایران رفت. فیلم در فاصله ی دو کوچ ساخته روبرت صافاریان که روز سهشنبه ۳ تیر در خانه هنرمندان ایران به نمایش در آمد نگاهی دارد به زندگی و آثار ماتیان که در میان دو کوچ گذشت: کوچ اول که انجام نگرفت و خانواده ماتیان مانند هزاران ارمنی دیگر به وطن پدران شان، ارمنستان، نرفتند چون سیاست دولت شوروی و ایران پهلوی چنین خواست، و کوچ دومی که به یک معنا از سر اجبار است، زیرا تنها فرزند شاعر به کالیفرنیا مهاجرت کرده است…
روبرت صافاریان، آزاد ماتیان را همان طور که هست به ما نشان میدهد. برای زیباتر و مقبولتر کردن کاراکتر اول فیلمش هیچ کوششی نمیکند. تعریف و تمجیدی در کار نیست. فیلم بردار و سناریست و فیلم ساز و مصاحبهکننده که در واقع همه یکی هستند، به طرح پرسشها بسنده میکند. راوی حضوری کم دارد و این خوب است. اما تصویربردار میتوانست محیط پیرامون را، زمانی که سوژه را در خانه و کوچه های جلفای نوی اصفهان و دانشگاه همراهی میکند، بهتر و زیباتر نشان دهد. این کاستی شاید ناشی از دوربین روی دست تصویربردار باشد.
و اما آزاد ماتیان و داستان زندگی یک شاعر ارمنی در دیار دیاسپورا به وسعت ایران و جهان. انسانی تنها، تلخ و منزوی که حتی در مهمانیهای خانوادگی، خندههای مستانه و آوازهای دستهجمعی، نمی توانید گزندگی، تلخی و ناامیدیاش را نبینید، همان طور که خود نمیتواند.
انسان تنهاست و شاعر تنهاتر… او که در تهران به دنیا آمده، در اهواز به مدرسه رفته و در دانشگاه اصفهان زبان و ادبیات ارمنی خوانده، او که دانش آموخته رشته زبانهای کهن سوربن پاریس است، حتی در آن جا، در قلب هنر اروپا و مرکز خوشگذرانیها، تنهاست. وسعت تنهایی او پهنه کیهان و کهکشانهاست.
سرزمین موعودش مستقل شده است، اما او از آن روی میتابد، زیرا در آن جایی برای خود نمیبیند و نمیتواند حتی دری را که اکنون بر پاشنه درستی نمیچرخد، به سویی دیگر و بهتر بچرخاند.
متن های کهنی که او مترجم دقیق آنهاست، رباعیات خیام و غزلهای حافظ و سوگنامه گرگوار نارگاتسی، از شناختش از فلسفه و اندیشه میگویند. اما او طنزپرداز مردمی هم هست. زمانی که یقیشه چارنتس، شاعرانقلابی و قربانی سیستم کمونیستی را نقد میکند، میگوید او چند شاعر در وجود یک شاعر است با چهره های گوناگون، با صورتکهای متفاوت. ماتیان نیز مانند هر انسان دیگر «ایگو» ها و «من» های بسیاری دارد. اما علی رغم چهره آرام و کمروی آزاد ماتیان، که چهره مردی موقر و استادی زیباکلام و صورتک همیشگی اوست در بیرون، در بحبوحه انقلاب اسلامی فعال سیاسی اجتماعی ارمنی میشود، تا آن اندازه فعال که مخالفانش قصد جانش را میکنند.
تلخی و درد از میان شعرهایش میتراود. او خانه به دوش و غریبهای است که خانهاش در قلبش است اما راه آن را هم گم کرده است.
روبرت صافاریان بدون دخالتهای بی جای فیلم ساز اجازه میدهد بیننده «قهرمان» فیلمش را بشناسد. مردی در آستانه دهه هشتم زندگی. شاعری که نویسنده و مترجم هشت، نُه کتاب است، استادی که صدها دانشجو را با سحر و جادوی زبان، زبانی که به قول خودش مردمان نخستین ساختند و ما هنوز آن را هر روز به کار می بریم آشنا کرده. مردی که شیفته متون کهن و سحر و جادوی شعر ارمنی و فارسی است، مردی که از تکهها و تنههای درهم پیچیده درختان فیگورهای مجسمهمانند خلق میکند، و این کارش را «بازی» می نامد، مردی که نمایش نامه عامه پسندش را بیش از پنجاه بار بر صحنه می برد، می گوید:… من همان تواَم، تو دردی… درد انسان بودن…
صافاریان اما، می توانست تدوین بهتری از فیلم به دست دهد. به نظر میرسد حیفش آمده از مستندی که درباره دوستش ساخته حتی یک کادر کم کند. میتوانست کادرهای خانوادگی را برای خودش نگاه دارد و به بیننده تنها کادرهایی را نشان دهد که ماتیان در آنها سخن میگوید. فیلم باید از یک تدوین سختگیرانه تر سود میجُست. موسیقی، کلام گوینده و خواننده ی شعرهای ماتیان همه خوبند و داستان به خوبی گفته شده است، اما در آن زیاده گوییهای تصویری وجود دارد. صدابرداری هم میتوانست کیفیت بهتری داشته باشد. صدای باد به برداشت بیننده اگر لطمه نزند، سودی هم نمیرساند. کمبود صحنه های زیبا از جاده، شهر و خانههای قدیمی محله جلفا و کلیساها و میدان نقش جهان اصفهان میتوانست بر جذابیت بصری اثر بیفزاید.
و در آخر… تنها صداست که می ماند… و امیدواریم که نه تنها صدا، بلکه از تصویرهنرمندان و اندیشمندان زمانه ما مستندهای بیشتری ساخته شوند، از جمله ارمنیهایی که حدود ۴۰۰ سال پیش به خواست شاه عباس به این سرزمین رانده شدند، از بیابانهای مرکز ایران گذشتند و سکوت و تلخی بیابانهای بایر ۴۰۰ سال بر ذهن شان سایه افکند. آنها در این مرز و بوم حق آب و گل پیدا کردهاند، اما هر روز کمتر و کمتر میشوند… و این داستانی است دیگر …
باسلام آقای صافاریان
بسیار خوشحالم که وبسایت شما رو پیدا کردم آشنایی با فرهنگ ارامنه جزو موارد مورد علاقه من هستش بدلیل دوستان ارمنی زیادی که از کودکی داشتم همیشه به خوب بودن ارامنه غبطه میخوردم.
منتظر مطالب جدید در دبلاگتون خواهم بود.
با سپاس