…و چه بسا خود راهش را گم میکنم
نیوشا صدر
موقعیت ارامنه ی ایرانی، موقعیتی منحصر به فرد و متفاوت با سایر اقلیتهای قومی و مذهبی است. هویت اقلیت را از منظر کاستلز (۱۳۸۲) تا حدودی میتوان هویت مقاومت دانست. هویت مقاومت به وسیله کنشگرانی ایجاد میشود که دارای مشخصه هایی متفاوت با اصول مورد حمایت نهادهای اصلی جامعه هستند و در نتیجه برای تلاش در جهت احقاق حقوق خود، ناگزیر هویتشان به سمت و سویی خاص میل می کند. اما همین هویت مقاومت در ارامنه ایرانی قویتر از سایر اقلیتها نمود می یابد. “یهودیان ایرانی، در هر ناحیهای از کشور که ساکن باشند، علاوه بر مشخصات فرهنگی ویژه، از نظر زبان، خصوصیات اجتماعی و طبقاتی با اکثریت قومی آن ناحیه همرنگ هستند و زبان ایرانیان یهودی در هر یک از مناطق مختلف شامل زبان قومی آن منطقه است (نادری،۱۳۸۲)”. عبری صرفا زبان نیایش های مذهبی یهودیان ایران است و بسیاری از آنان بر این زبان تسلط کاملی ندارند. آنان نامهای رایج و شناخته شده در ایران را برفرزندان خود میگذارند. زرتشتیان نیز با نامهای پارسی خوانده میشوند و اساسا این خاک را متعلق به خود میدانند. حتی سایر اقلیتهای دینی نیز با وجود دیدگاههای مختلفی که از سوی نهادهای رسمی در مواجهه با اعتقاداتشان وجود دارد، ایران را وطن مادی و معنوی خود میدانند. وضعیت اقلیتهای قومی نیز مشخص است، آنها با وجود زبان یا گویشی متفاوت از گویش معیار، در خاک اجدادی خود می زیند.
اما آیا تنها چیزی که ارامنه را از سایر اقلیت ها متفاوت می کند خاک است؟ ارامنه ایران، بخشی از هویت خود را از مسیحیت می گیرند و به عنوان مسیحی در میان اکثریت مسلمان جامعهی ایران اقلیت محسوب میشوند. بخش مهمی از هویتشان برآمده از دلبستگی عمیق به ارمنستان است که آن را وطن معنوی خود میشناسند و بخش قدرتمندی از هویت آنان نیز برآمده از زبانشان است. از آنجا که این زبان برای اکثریت جامعه غیرقابل فهم است، ارمنی در عرصه عمومی نقش زبانی مخفی یا رمزی را نیز ایفا می کند. در تعریف علمیِ زبان مخفی، آن را یکی از گونه های زبان معیار به شمار میآورند که چنین چیزی درمورد ارمنی که زبانی مستقل است صدق نمی کند. اما بخشی از کارکرد ارمنی در عرصه عمومی، هویت بخشی به گروه اجتماعی ارامنه در موقعیت هایی است که اعضای گروه، تمایل به پنهان نگه داشتن فحوای کلام خود از گروه های دیگر یا اکثریت جامعه دارند. زبانهای مخفی برای نامفهوم کردن ارتباطات درونگروهی برای دیگران به کار میروند و تا حدی اعتراض به زبان رسمی را نیز که زبانی حکم کننده است، در بردارند. از این لحاظ می توان در موقعیتهای خاص، میان کارکرد زبان ارمنی و زبان مخفی همپوشانی پیدا کرد. در کنار تمام این عناصر مختلف هویتساز، ارامنه ایران، در حقیقت در ایران متولد شده اند، این جا زیسته اند و ایرانی اند. شناسنامهی ایرانی دارند و خارج از مرزها با پاسپورت ایرانی شناخته می شوند. در نهایت اینکه ارامنه، در طول تاریخ، شاید به دلیل وجود کمترین تنشهای مذهبی نسبت به سایر اقلیتها (و البته دلایل بسیار دیگر مانند درستکاری در تجارت) یکی از خوشنامترین و محبوبترین اقلیتهای ایرانی محسوب شده اند.
اولین تصاویر فیلم، از آزاد ماتیان، هنرمندی که اکثر مخاطبان غیرارمنی تا پیش از شروع فیلم کوچکترین شناختی از او ندارند، همین تصویر آشناست: مردی متولد ایران که همسایه و هموطن توست و به فارسی نیز مسلطاست اما (خودش یا فیلمساز) ترجیحمیدهد با وجود آگاهی بر داشتن مخاطبانی که زباناش را نمیفهمند، به ارمنی سخنبگوید و گفتههایش به فارسی زیرنویس شوند. شاید چون سخنگفتن به ارمنی او را به خودش نزدیکتر میکند، در حالیکه سخن گفتن به فارسی که زبان “دیگری” است موجب میشود او عادتهای رفتاریاش را در برخورد با ” دیگری” بروز دهد. شاید زبانش به خاطرهگویی و رازگویی به فارسی نمیچرخد.
ماتیان در عرصهی خصوصی و در کنار دوستان ارمنیاش، شیرین و بذله گو و دوست داشتنی است اما در جایی مثل کلاس درس، که پوششِ دستکم یکی از دانشجویان که در میان عناصر قاب، بیش از بقیه توجه تماشاگر را به خود جلب میکند از عدم تعلق او به جامعهی ارمنی حکایت دارد، تصویرکلیشه ای یک معلم عادی و نه چندان جذاب را به نمایش می گذارد. (زمان اندکی در کلاس سپری میشود و ممکن است این رویکرد غالب ماتیان در برخورد با دانشجویانش نباشد اما تنها منبع اطلاعاتی که اکنون در دست داریم و به آن ارجاع می دهیم فیلم است. حتی اگر رفتار متعارف او در کلاس چیزی که در فیلم دیدیم نباشد، انتخاب فیلمساز، چنین صحنهای است و ناگزیر معنای خودش را به همراه دارد.) در عرصه عمومی، غالبا فاصله ماتیان با دوربین بسیار کم است و افرادی که در پسزمینه در حال عبور و مروراند با دیوار نامرئی فاصله و زبان از او جدا می شوند. غیر از این که صحبت کردن به زبان ارمنی امکان فهم گفتگوها را از عابران میگیرد، اساسا به نظر میرسد که عابران صدای او را نمیشنوند و واکنش خاصی نسبت به حرف او یا دوربین ندارند. در برخی از صحنههای دیگر نیز او از باریکه راه میان دوربین و دیوار برای عبور استفاده میکند که امکان نمایش اندک تعاملی با رهگذران احتمالی نیز از بین می رود. در خانه، اغلب ماتیان را در محاصره کتابهایش می بینیم و تا آنجا که عنوان کتابها به چشم می ایند، همه به زبان ارمنی اند. همه چیز بر پیشانگاری که از هویت او، به عنوان یک ایرانی ارمنی تبار داریم صحهمیگذارد. او دنیایی مجزا و کوچک با دیوارهایی از نشانه های ظاهرا غیرقابل تغییر هویت برای خود ساخته و مانند سایر افراد متعلق به جامعهی اقلیت، به دلایلی کم و بیش مشخص و تاریخی تمایلی به شکستن این دیوار ندارد. خود او می گوید که رابطه ای میان خود و هنر ایران حس نمیکند و در تصادفی پرمعنا، غیر از اشعار خیام و حافظ، تنها جمله ای که در طول فیلم به فارسی و به قصد نقل قول میگوید این جمله است: ” خیلی مشکوک به نظر میاد!”
اما این تصویر ثابت نمی ماند. مشخصه هایی که تاکنون به عنوان هویت او برشمرده ایم، تصویر او در تعامل با افراد جامعه ای است که آنها را “دیگری” می داند. اصول این هویت در جامعه ارامنه ایران، بیشتر برآمده از سنت است. هویت سنتی، همان هویتی است که از خانواده و جامعه به ما ارث میرسد و منفعلانه، ناگزیر به پذیرفتن آنیم. اما هویت، خصوصا در جامعه مدرن که عناصر هویتساز در آن برخلاف جوامع سنتی متعددند، به همین مشخصهها محدود نمیشود. هویت در واقع، پدیدهای سیال و ناتمام و همواره در حال دگرگونی است که از یکپارچگی آرمانی ایدئولوژیک فاصلهی بسیاری دارد.
آرامآرام بخشهای دیگری از هویت فردی او رخ مینمایند که تا حدی بر شناخت ما از هویت جمعی ارامنه نیز اثر می گذارند. او شاعری است با اشعاری درخشان و دستسازهای چوبی مسحورکننده. اصل اشعار او به زبان ارمنی اند. این دریچهی حیرتانگیز شناخت و ارتباط که تاکنون به روی پارسی زبانان بسته مانده است[۱] در طول فیلم و با شنیدن ترجمه برخی از اشعار او، گشوده می شود.
او زبان بدن ویژه ای دارد که بیشتر به یک عادت فردی می ماند و بعید به نظر میرسد که ناشی از حضور دوربین باشد. ماتیان کمتر در هنگام حرف زدن به مخاطبش نگاه میکند. غالبا به پایین و برای مثال، به سطح میز می نگرد. در تمام مدتِ حرف زدن، در جستجوی چیزی در درون خود است و اولین مخاطباش خود اوست. گویی در حینِ گفتن، گذشته فردی اش را در دل گذشته جمعی می جوید. خاطراتش را از لابلای انبوه خاطرات مییابد و دائما در بازگو کردنشان آنها را سبک سنگین می کند. هرگز مستقیم، جان کلام را نمی گوید. از اطراف آن عبور می کند. نرم نرمک، پوسته مقصود را لمس می کند و می گذرد. زمانی که می پرسند، او و دوستاناش از فعالیتهای سیاسی چه می خواسته اند؟ می گوید: ” ما … ما … این مسئله انقدر روشن نیست.” دوستندارد از حضورش در پاریس حرف بزند، موقع حرف زدن از سوء قصد دائما سکوت می کند و به خاطرآوردنش به وضوح آزارش می دهد. از کودکی اش، با آرامش و لذت بیشتری نسبت به بزرگسالی سخن می گوید؛ از زمانی که مطابق با خاطرات خود او، به اندازه دوره بزرگسالی دیوار جداکننده میان خود و دیگری قطور نبود.
از خلال خاطرات او میتوان بخشی از تاریخ را مرورکرد، اما به شکلی کاملا مبهم. در گفتار او تمایل به محو خطوط اصلی این تاریخ و حفظ نگاهی شخصی، غالب است اما زمانی که با همین نگاه شخصی به مسائل شخصیتر نزدیک میشود، بازگو کردنش برایش خوشایند نیست. جالب این جاست که او به همین شیوه، از کنار تک تک عناصرسنتی هویت سازش عبور می کند و به نرمی آنها را نیز پس می زند.
او مانند بسیاری دیگر از ارامنه، ارمنستان را جایی مناسب برای مهاجرت نمی داند. غیر از این، در گفتگویی با خانواده و دوستاناش جملاتی با این مضمون می گوید که در ارمنستان کسی به یاد آنان نیست. گفته های او نشان از این دارند که ارمنستان در ذهن و قلب او جایگاهی متفاوت با جایگاه آرمانی گذشته دارد. از سوی دیگر در توضیح چرایی ترجمه فغان نامه گرگوار، دلایل مذهبی و مقاصد مذهبی را ردمی کند و علت را افسون کلام می داند. آخرین بخش از سه گانه مهم هویت سازِ وطن معنوی، مسیحیت و زبان، زبان است. زبان همچنان قدرتمندترین عنصر هویتساز اوست. اما وقتی به شعر میرسد این دیوار نیز ترک برمیدارد. او با وجود عدم برقراری ارتباط با هنر ایرانی، با شعر پارسی در ارتباط است و خودش نیز تاکید میکند که برای شعر گفتن باید به “دیگری” بدل شد. این جمله ماتیان کلید گشایش تمام درهای بسته است. زبان نیز بدین گونه منعطف میشود و ویژگی غیر قابل نفوذ پیشین خود را از دست می دهد. وقتی ماتیان به این جا میرسد، مخاطب پارسی زبان به خواندن زیرنویسها خو گرفته است، شعر او را شناخته و با خلقیات دوستداشتنی او آشنا شده. اکنون آزاد ماتیانی در برابر ما قرار دارد که تمام عناصر هویتساز سنتی اش که برآمده از شباهت با تصویر کلان جامعه ارامنه و هویت جمعی آنهاست تا آن اندازه منعطف به نظر میرسند که می توان از آن عبور کرد. آنچه باقی می ماند کسی است با دغدغه ها و دلتنگی هایی شبیه بسیاری دیگری از روشنفکران و نخبگان ایرانی. با هویت چندپاره ای که منحصر به ارامنه نیست.
فیلم روبرت صافاریان، هم به دلیل شناساندن شاعر برجست های چون آزاد ماتیان به جامعه ایرانی قابل تقدیر است و هم به دلیل موفقیت اش در انتقال ساختگی و ذهنی بودن مرزهای میان خود و غیر. هویت، پاسخی است به امر بیرونی. و این امر بیرونی، از بسیاری جهات برای تمامی ما مشترک است. در جریان فیلم، آهسته آهسته تقسیم خود و دیگری شکلی متفاوت می یابد که در وجوه فراوانی از این شکل جدید، الزاما دیگری، ارامنه (یا اقلیتها) تلقی نمی شوند. چه بسا بسیاری از ما مدتهاست مانند او نشانی مان را گم کرده ایم:
نشانی ندارم./ هفت پشتم آواره بودهاند. / خانهام را چون لاکپشت بر دوش میکشم/ نه، خانهام را، چون شاعر، درون خویش حمل میکنم/ و چه بسا خود راهش را گم میکنم[۲].
کتابنامه:
گل محمدی، احمد، جهانی شدن فرهنگ، هویت، نشرنی، ۱۳۸۱، تهران.
کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات و قدرت هویت، حسن چاوشیان، طرح نو، ۱۳۸۰، تهران.
نادری، افشین، گزارشی از وضعیت ایرانیان یهودی، ادیان و عرفان، ۶۵-۶۷، شماره ۴، آبان ۱۳۸۲٫
[۱] آنطور که خود او در گفتگویی (خارج از فیلم) میگوید به این دلیل به فارسی شعر نمیگوید که شاعر زبان را به شکل ابزاری به کار نمیگیرد تا بتواند آن را به دلخواه عوضکند. شاعر در زبان زندگی میکند.
[۲] آواره- آزاد ماتیان- برگردان: روبرت صافاریان
Be the first to reply