اخیراً ای-میلی دریافت کرد به نام “سخنرانی کورت وونهگات در مراسم فارغ التحصیلی دانشگاهMIT “. پیوستِ آن نوشته طنزآمیز فوقالعادهای بود حاوی توصیههای جدی و شوخی که با این جملات شروع میشود: “اگر میخواستم برای آینده شما فقط یک نصیحت بکنم، مالیدن کرم ضدآفتاب را توصیه میکردم. آثار مفید و دراز مدت کرم ضد آفتاب توسط دانشمندان ثابت شده است، در حالی که سایر نصایح من هیچ پایه و اساس قابل اعتمادی جز تجربههای پرپیچوخم شخص بنده ندارند”
سخنرانی تاریخ و منبع نداشت. نام مترجم هم همین طور. برای اطمینان از انتساب نوشته به وونهگات و صحت ترجمه بعضی قسمتهای نامفهوم، در اینترنت به جستوجو پرداختم. معلوم شد:
متن انگلیسی این نوشته در سال ۱۹۹۷ در اینترنت گشته و میلیونها نفر آن را برای یکدیگر و به مِیلینگ لیستهای مختلف ارسال کردهاند. دوستداران وونهگات طنز ظریف آن را نمونه شاخص سبک نویسنده دانسته و به او آفرین گفتهاند. بعد معلوم شده که این متن نوشته خانمی به نام مری اشمیش است و پیش از سیروسفر اینترنتیاش در روزنامه شیکاگو تریبون چاپ شده. مری اشمیش در مقاله دیگری در همان روزنامه شرح ماجرا را مینویسد. او با وونهگات هم تماس میگیرد و وونهگات که ابداً با اینترنت و کامپیوتر میانهای ندارد اظهار نظر میکند که فضای مجازی واقعاً “خوفآور” است. با این همه، هنوز این متن به عنوان سخنرانی وونهگات این سو و آن سو منتشر میشود. این ماجرا نشان میدهد:
یکم: نام نویسنده به برند بدل شده است. هزاران نفر نوشته خانم اشمیش را به این سبب خواندند که فکر کردند آن را کورت وونهگات نوشته است و در جملات نغز ستوننویس شیکاگو تریبون ویژگیهای وونهگاتی یافتند. آیا این بدان معنا نیست که نام نویسنده به یک جور برند تبدیل شده است و جنسی که این برند رویش باشد فارغ و از خوب و بدش مصرف میشود. مولف نه تنها نمرده است، بلکه در این عصر دیجیتال اهمیتش بیشتر هم شده است و گاهی مهمتر از خود نوشته است. در این عصر دیجیتالی ملاک این است که “ببینید که گفته است و نه این که چه گفته است”. همین نوشته وقتی در ستون خانم اشمیش چاپ شد چند نفر از دوستانش به او تبریک گفتند و یکی دو نفر از خوانندگان تلفنی واکنش مثبت نشان دادند و بس. برند وونهگات بود که آن همه خواننده برای آن به همراه آورد.
دوّم: کیفیت نوشته همچنان مهم است. گفتیم این روزها متن زیر سایه سنگین نام مولف قرار گرفته است. امّا این هم هست که هر متنی نمیتوانست چنین گُل کند. حتی اگر واقعاً خود وونهگات آن را نوشته بود. تکه دیگری از نوشته را نقل میکنم:
“قیمتها صعود میکنند، سیاستمداران کلک میزنند، شما هم پیر میشوید. و آن گاه که شُدید، در تخیلتان به یاد میآورید که وقتی جوان بودید قیمتها مناسب بودند، سیاستمداران شریف بودند، و بچه ها به بزرگترهایشان احترام میگذاشتند”.
شکی نیست که در متن باید چیزی باشد که میلیونها خواننده را قلقلک دهد.
سوّم: در فضای مجازی میتوان با هویتها بازیهای جالبی راه انداخت. در فضای مجازی هرگز نمیتوانید با قطعیت بگویید صاحب نوشته همان نامی است که بالای آن آمده است. مگر اینکه مانند این مورد، همه طرفهای ذینفع سر روایت خاصی از ماجرا توافق داشته باشند. امّا فراموش نکنیم که در این ماجرا هم هویت یک تن همچنان مجهول مانده است: چه کسی نوشته خانم اشمیش را به نام وونهگات برای دیگران ارسال کرد؟
خانم اشمیش در ابتدا متهم شد که نوشته وونهگات را به نام خود چاپ کرده است. طبیعتاً بعد از اینکه وونهگات اعلام کرد چنین سخنرانیای نکرده است، از او رفع اتهام شد. امّا شاید نقشه خانم اشمیت پیچیدهتر از اینها بوده باشد. چاپ نوشته یک نویسنده مشهور به نام خود چیزی بود که میتوانست به سرعت لو برود. امّا اگر او نوشته خود را به نام آن نویسنده مشهور به این و آن ارسال و بعد خودش اعلام کرده باشد که این نوشته نه مال وونهگات بلکه مال خودش است، چه؟ در این صورت بیشترین سود را میبرد. میلیونها نفر نوشتهاش را میخواندند و نامش بر سر زبانها میافتاد. چنان که شد. البته این فرضیهای بیش نیست. اتهامی است که نمیتوان اثبات کرد. امّا اگر واقعیت داشته باشد هوشمندی خانم اشمیش را میرساند که به نحو ظریفی از یک برند مشهور برای شناساندن نوشته فوقالعادهاش استفاده کرده است.
ترجمه فارسی متن سخنرانی جعلی وونه گات
البته ما ایرانیها توی این زمینه خودمون صاحب سبکیم و احتیاجی به الگوبرداری از بقیه نداریم 🙂
اینجا رو ببینید:
http://imayan.blogspot.com/2012/03/blog-post_08.html
البته نیاز به مثالی به این دوری نبود. ما در همین زبان فارسی مثال واضحتری داریم: شریعتی. هر کسی نوشتهای را جایی میخواند و خوشش میآید به اسم شریعتی آن را منتشر میکند و خوب هم جا میافتد. به عنوان مثال، چندی پیش مرضیه رسولی هم دیده بود نوشتههای وبلاگش به عنوان سخنان شریعتی منتشر میشد و وقتی اعتراض کرد مورد همان هجمهای قرار گرفت که در مورد خانم اشمیش اتفاق افتاد.
تجربهی شخصی خودم را هم بگویم: اگر در زمینهی برنامهنویسی کامپیوتری در ایران به دنبال کتاب گشته باشید باید بدانید که ۸۰٪ کتابها تحت نام «عینالله جعفرنژاد قمی» منتشر میشوند. ایشان استاد ما بودند در دانشگاه و در حقیقت تمام این آثار اعم از ترجمه و تألیف کار ما شاگردانشان در دورههای مختلف بود که بعد شاگردان این آثار را در کنار نام ایشان منتشر میکردند و میکنند و حالا نام ایشان شده بِرنَد کتابهای علمی در این زمینه در حالی که خودشان در تولید این آثار شاید ۱۰٪ هم سهیم نبوده باشند.