آیا بازیگران متد اکتینگ زیادهروی کردهاند؟ (قسمت دوم) اِوان کیندلی Evan Kindley (نشریهی نیوریپابلیک) باتلر توضیح میدهد که بالا گرفتن محبوبیت متد اکتینگ در هالیوود، دست کم تا حدودی، معلول تحولات تکنولوژیک در صنعت سینما بود: «سینمای ناطق نوع دیگری از بازی میطلبید. فیلمهای صامت یک کیفیت فیزیکی اعراقشده از بازیگر طلب میکردند، چون داستان از طریق حرکات بدن و میمیک چهرهی بازیگران بازگفته میشد. اما با پیدایش صدا، بازیها با خویشتنداری بیشتری همراه و […]
نویسنده: robertsafarian
نقد کتاب «متد اکتینگ: قرن بیستم چگونه بازیگری آموخت» (قسمت اول)
آیا بازیگران متد اکتینگ زیادهروی کردهاند؟ (قسمت اول) اِوان کیندلی Evan Kindley (نشریهی نیوریپابلیک) ترجمه: روبرت صافاریان سال ۱۸۸۸. بازیگر جوان روس کنستانتین استانیسلاوسکی نقش اصلی نمایشنامهی شوالیه خسیس پوشکین را بازی میکند. استانیسلاوسکی بیستوخردهای سال بیشتر ندارد و سخت در تقلاست تا نقش کاراکتر اصلی نمایشنامه را که آریستوکرات پیری است که شبهایش را با شمارش گنجهایی که در زیرزمین قلعهی آبااجدادیاش انبار کرده بود صبح میکند، به بهترین نحو اجرا کند. او حرکات […]
«معرفی و نقد کتاب «متال باز
نمونههایی از توصیف یک زندگی کارمندی یا به هر رو متوسط. همان زندگیای که متالبازِ راوی و پروتاگونیست رمان نمیتواند به آن تن بدهد. و بدیل این زندگی، بیخانمانی و بیسامانی و در نهایت ایستادن بر سر دوراهی تسلیم یا نابودی است. همان چیزی که بدنهی اصلی کتاب را تشکیل میدهد.
نگاهی به فیلم «بلوط پیر» کن لوچ
بلوط پیر. گویا آخرین فیلم کارگردان بریتانیایی ۸۷ ساله، این درخت کهنسال سینمای اروپا و بریتانیا. این بلوط پیر از یک سو خود کن لوچ است؛ که خود را مبارزی میداند که با دوربین و فیلمسازی کارش را میکند. از سوی دیگر اما، در همان شروع فیلم متوجه میشویم بلوط پیر Old Oak در واقع نام میخانهای است که درونش به جای همبستگی و همدلی با دشمنی و تلخی روبهروییم. در صحنهای نمادین، مالک این میخانه ــ تی جِی بالانتین با بازی دیو ترنر ــ با چوب بلندی میکوشد حرف آخر تابلوی سردر آن را که کج شده است، به جای خود برگرداند. ظاهراً موفق میشود، اما اندکی بعد باز آن حرف یک طرفش میافتد: به نظر نمیرسد که کار این میخانه و آدمهایش روبهراه شدنی باشد.
قصاب: فیلمی درباره عشق، ترس، و گوشتخواری
. . . هلن آن قدر عوض شده بود که پدرش به دشواری او را به جا آورد. تابش آفتاب استوایی چهرهاش را برنزه کرده بود و رنگ حیرتانگیزی به آن بخشیده بود … یک بیان شاعرانه که از آن حسی از وقار ساتع میشد، گونهای متانت باشکوه و احساس عمیق که زمختترین ذهنها را تحت تاثیر قرار میداد. قطعهای از داستانی به قلم بالزاک که هلن، خانم معلم فیلم قصاب به عنوان دیکته برای […]
نگاهی به فیلم «جنگل پرتقال»
چند سال پیش دو فیلم کوتاه از ساختههای آرمان خوانساریان را دیده بودم و بیش از هر چیز دیالوگنویسی درخشان آنها و راه رفتن دختر و پسری جوان در خیابانها در یکی برای خرید قرص برنج (که نام فیلم هم بود) و در دیگری (سبز کلهغازی) خاطرم نیست برای چه، به یادم مانده بود. وقتی نامش را روی پوستر فیلمی به نام جنگل پرتقال دیدم تردیدی نکردم که فیلم را ببینیم قدری با این نگرانی که فیلمکوتاهساز معمولاً وقتی برای اولین بار کار بلند میسازد، خوب درنمیآید؛ ایدهای که برای فیلم کوتاه خوب است، لزوماً برای فیلم بلند خوب نیست.
سینما رفتن به منزله آیین
بیایید از چشم موجودی که از سیاره دیگر، یا یک زمان تاریخی دیگر که در آن پدیدهای مانند سینما وجود ندارد به شهر ما آمده است، به این عادیترین کار بنی بشر امروزی نگاه کنیم. او در سفرنامه خود خواهد نوشت: مردم شهرهای این سیاره، با هزینههای بسیار بناهای بزرگی ساختهاند با سردرهای عظیم که معمولاً به تصویر زنان و مردان خوشچهره و اتفاقات هیجانانگیز یا عاشقانه آراستهاند. برای ورود به این بناها یا معابد، زنان و مردان که گاه دست بچههایشان را گرفتهاند صفهای طولانی میبندند و …
کوچههای قدیم، کوچههای امروز
درباره کوچهی شیشمتری نوشتهام. کوچهای که در یکی از خانههای آن به دنیا آمدم و تا ششسالگی در آن زندگی کردم. دربارهی روزهایی که دست در دست پدر بزرگم تا سر کوچه میرفتیم و به خیابان ویلا میپیچیدیم و … از پسرهایی که قوطیهای حلبی شیر و روغننباتی به زیر پاهایشان میبستند و دستهجمعی در کوچه راه میافتادند و صدای برخورد قوطیهای فلزی به کف آسفالتهی کوچه همه جا را پر میکرد، از بقالی «ساردار […]