در سال ۱۳۸۲ موزه سینما مجموعه کتابهایی منتشر کرد درباره بیستوپنج سال سینمای ایران بعد از انقلاب. در این مجموعه من هم کتاب کوچکی ــ جزوهای ــ نوشتم درباره خانه سینما که با وجود کمبود منابع و اطلاعات که خود خانه سینما هم نداشت یا در اختیار من نمیگذاشت، کتابی شد که شکلگیری خانه سینما و تناقضات بنیادی آن، در آن آشکار است. من در آن زمان به دو دلیل به خودم اجازه دادم این […]
نویسنده: robertsafarian
سه عکس از سفرهایی رویایی
این سه عکس را در سالهای دهه پنجاه خورشیدی گرفتهام. زمانی که تازه مدرسه عالی تلویزیون و سینما را تمام کرده بودم و سخت عاشق سفر و عکاسی بودم. این عکس در آستاراست، در سفری که با پیروز کلانتری، دو نفری، به این شهر کرده بودیم. در آن دوران هر سفر برای من براستی تجربهای جادویی بود. از این سفر عکس زیاد گرفتم. همین طور از سفرهای دیگر به شمال. شمال برای منِ بیستوچندسالهای که […]
در ستایش حکایتهای پندآموز
هر بار که کسی را میبینم که بر فرصتی که از دست داده غصه میخورد یاد این حکایت میافتم. حکایتی که موضوعش اندرز است و مثل همه حکایتها نتیجهگیری اخلاقی دارد، یعنی خود اندرزی است. به یاد میآورم در دوره دبیرستان به شدّت از پند و اندرز بدم میآمد. دوستی داشتم که پختهتر از سنش بود و یک روز به من گفت “کمی نصیحتم کن، به نصیحت احتیاج دارم”. سخت به او توپیدم که “این […]
ترجمه شعر “ای مرگ” از فیلم “کجایی ای برادر”
ای مرگ خواننده: رالف استنلی ای مرگ ای مرگ یه سال دیگه بهم مجال بده. چه اتفاقی داره میافته؟ دیگه حتی دستهای یخی رو که گرفتنم نمیتونم ببینم. خب، من مرگم، بالاتر از من کسی نیست، در بهشت و جهنم را من باز میکنم. یکی داره التماس میکنه ”ای مرگ، نمیشه بذاری برای یه روز دیگه؟“ بچهها دعا میخوانند، واعظها موعظه میکنند، امّا زمان و ترحم تو کار من جایی نداره من پاهاتو میبندم طوری […]
یک حس غریب: شعری از لئوناردو آلیشان
بیداریام را امروز صبح حسّی احاطه کرده است مانند دریایی پیرامون جزیره تختخوابم. حسِّ از دست دادن چیزی جبرانناپذیر مثل بطری خالی شراب مثل نامهای که داخل صندوق انداختهاند مثل یک هدیه وقتی بازش میکنی و چیزی میشود، مثل زنی آن گاه که یقین دارد دوستش دارند.
آل احمد درباره ارامنه
بزرگان ادب فارسی و روشنفکران ایرانی کمتر درباره ارامنه (و مسیحیان) ایران اظهار نظر جدّی کردهاند. از سالهای پیش چند اظهارنظر جستهگریخته درباره ارامنه و آشوریها در مقالههای آل احمد به یادم مانده بود، به سبب صراحت و حتی بیادبانه بودنشان. اخیراً گشتم و پیداشان کردم. یکی در مقالهای بود در نشریه آرش به نام “سلوکی در هرجومرج” نوشته شده در سال ۱۳۴۵ و دیگری مقاله “ستایش خجسته از دریا و نفرینش به آهن” در […]
از فیلم چیزی نفهمیدم. اشکال از من است یا از فیلم؟
فیلم تمام میشود. چراغها روشن میشود و میتوانی خستگی، گیجی و بلاتکلیفی را در چهرههای بینندگان که همه از دوستان و آشنایان فیلمساز شهیر و از افتخارات سینمای کشور و از مدعوین این جلسه نمایش خصوصی هستند، ببینی. پرسشی طبیعی در فضا موج میزند و پاسخ میطلبد. “فیلم چطور بود؟” پرسشی که به زبان نمیآید. امّا آرام آرام پاسخهایی از این سو و آن سو شنیده میشود: زیبایی تصویرهاش خیره کننده بود. از فلانی انتظار […]
“فیلمساز چه میخواهد بگوید؟” آیا پرسش بیربطی است؟
“دبیرهای ادبیات خیلی مستعد طرح پرسشهایی از این دستاند که “هدف نویسنده چیست؟” یا بدتر از آن “نویسنده چی میخواد بگه؟” من اتفاقاً از آن نویسندههایی هستم که وقتی شروع کرد به کار روی اثری، هیچ هدفی ندارد جز این که خودش را از شر آن خلاص کند”. این نقل قولی است از یکی نویسندگان مشهور آمریکایی در موخره یکی از کتابهایش و از آنجا که دیدگاهی را بیان میکند که این روزها رایج است […]