درباره‌ی شروع رمان‌ها

شروع‌ رمان‌ها و داستان‌ها بعضی‌ به هم جواب می‌دهند و بعضی‌ها یادآور یکدیگر هستند. مثلاً شروع ملکوت خواه‌ناخواه آدم را یاد شروع مسخ می‌اندازد. بعضی‌ها به یک رویداد خیلی خیلی مشخص اشاره می‌کنند مثل خروج کالسکه‌ای از شهر، بعضی‌ها به یک رویداد عجیب، بعضی‌ها هم با نوعی فلسفه‌بافی شروع می‌شوند مثل آنا کارنینا یا روزگار سخت. اما همه این ویژگی‌ را دارند که به طور مستقل هم سرپای خود می‌ایستند و این ظرفیت را دارند که به یاد بمانند و نقل شوند.

مجله‌ای برای شش نفر

ما پنج نفریم. من، سردبیرمان، منشی، معلم و سرمایه‌دار. مجله‌ای در می‌آوریم به زبانی که تعداد اندکی آن را می‌دانند. اگر قدیم ها بود پیدا کردن چاپ‌خانه‌ای که حروف این زبان را داشته باشد و بتواند مطالب ما را حروف‌چینی کند مشکل می‌شد، امّا امروز با جهانی شدن تکنولوژی و چاپ کامپیوتری دیگر نیازی به حروف مخصوص و چاپ‌خانه مخصوص نیست و مجله‌مان را در هر چاپ‌خانه‌ای می‌توانیم در بیاوریم. یادم رفت بگویم، اسم مجله‌مان […]

خانم دالووی ویرجینیا ولف: یک ستاره

شکاف عمیق میان سلیقه‌ی عوام و نخبگان «نمی‌تونم بفهمم چطور مردم این کتاب را دوست دارند. هنوز تمامش نکرده‌ام ولی خوندنش طاقت‌فرساست. گمانم آدم قراره دوستش داشته باشه چون یک اثر کلاسیکه. اما کسالت‌آوره و اصلاً معلوم نیست راجع به چیه. کاراکترهای زیادی داره و مدام پس‌وپیش می‌ره و دنبال کردنش سخته. … » این قسمتی از کامنت یکی از خواننده‌هاست در سایت آمازون درباره‌ی کتاب «خانم دالووی» ویرجینیا ولف که از شاهکارهای ادبیات انگلیسی […]

بغل کردن یا بغل نکردن؟ با نگاهی به قصه‌ای از فریبا وفی

چاپ سوم مجموعه قصه‌های فریبا وفی به نام بی باد، بی پارو را تازگی خواندم. در این کتاب داستان بسیار کوتاهی هست درباره بغل کردن. خانم صدری که تازه از آمریکا آمده راوی داستان را که عادت ندارد نزدیکانش را بغل کند شماتت می‌کند که چرا مادرش را بغل نمی‌کند و درباره فواید بغل کردن داد سخن می‌دهد. بالاخره راوی که به قول خودش چهل سال است مادرش را بغل نکرده، تصمیم می‌گیرد با این […]

خیابان پشت پرده

از صدای داد و بیداد بچه محصل‌هایی که از پشت پنجره می‌گذشتند چشم‌هایش را باز کرد. پشت پرده، خیابان بیدار بود. صدای رفت و آمد و بوق اتوموبیل‌ها زیاد شده بود. گوشه پرده‌ را که کمی باز شده بود بست. پشت این پرده‌ آدم‌ها می گذشتند، بچه‌ محصل‌ها شوخی‌کنان به مدرسه می‌رفتند، تصادف می‌شد و راننده‌ها به هم فحش می‌دادند، اما او پرده را کنار نمی‌زد که آنها را ببیند، دنیای پشت پرده برای او […]

پاکسازی

وقتی سر نمایش آنتیگونه سوفوکل، همان اوائل نمایش، دو گربه از جایی میان تیرهای فلزی بالای سر بازیگرها روی صحنه پریدند و اجرای نمایش را به هم ریختند، کسی فکر نمی‌کرد این حادثه آغاز بحرانی باشد که تمام شهر را فرا خواهد گرفت. وقتی دو گربه‌ انگار از غیب پریدند درست وسط آنتیگونه و خواهرش، دخترهایی که نقش آنها را بازی می‌کردند دیالوگ‌های‌شان را نیمه‌کاره رها کردند، جیغ کشیدند و سراسیمه از صحنه بیرون دویدند. […]

زندگی نامه مادرم

از هیچ تصویری به قدر تصویر زنی که در حالی که بدنش در تب می‌سوزد، کهنه خیس به دست نشسته و موزاییک‌ها را می‌شوید و در چهره‌ خسته‌اش می‌خوانی از این کار احساس غرور می‌کند نفرت ندارم: تصویر مادرم.  یک آزمایش علمی جدید: شامپانزه‌ای را با بچه‌اش در اتاقی دربسته می‌گذارند و کف اتاق را به تدریج گرم می‌کنند. شامپانزه و بچه‌اش جست و خیز می‌کنند تا پاهایشان هرچه کمتر با کف اتاق در تماس […]

تنهایی

روز ۸ آذر سال ۱۳۷۶ تیم ملی فوتبال ایران در آخرین لحظات با تیم ملی استرالیا مساوی کرد، و به مسابقات جام جهانی راه پیدا کرد. بلافاصله بعد از پیروزی نتیجه مساوی و اعلام ورود تیم ملی ایران به مسابقات جام جهانی، حدود ساعت چهار بعد از ظهر، مردم در خیابان‌های تهران به راه افتادند و با پخش شیرینی و زدن بوق ماشین‌ها به شادمانی پرداختند. شادی مردم ساعت‌ها ادامه یافت و در جاهایی به […]