ما شهرنشینان بخش قابلتوجهی از اوقات شبانهروزمان در خیابانها میگذرد و منظرهی خیابانها با ساختمانها و رهگذرها و ماشینها و دکانها در ساعات مختلف روز و در شرایط آبوهوایی گوناگون ــ از صلات ظهر تا دمدمای غروب که چراغهای خیابانها و مغازهها روشناند اما هنوز کاملاً تاریک نشده تا دل تاریکی شب واز روزهای آفتابی تند گرفته تا روزهایی که برف و باران حرکت در شهر را مشکل میکند ــ چون تابلویی گاه دلانگیز و گاه دلگیر، جلوی دیدگان ماست، بر روح و روانمان اثر میگذارد و سلیقهی زیباییشناختی ما را شکل میدهد. ماشینها بخش مهمی از چشمانداز بصری شهر را میسازند.
میدانیم نحوهی استفاده از ماشین چه ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ حاکم بر یک جامعه دارد؟ دربارهی فرهنگ رانندگی تهرانیها زیاد گفته شده است. دربارهی استفاده از ماشین تکسرنشین در برابر استفاده از وسائل نقیله عمومی هم همین طور. زیاد شنیدهایم که وقتی پشت فرمان مینشینیم انگار آدم دیگری میشویم و دیگر آن نیستیم برای اینکه چه کسی اول از در بگذرد تعارف تکهپاره میکنیم و وقت تلف میکنیم. اما دربارهی جای ماشینها در چشماندازهای شهری کمتر شنیدهایم.
منظرهی شهر تابلویی است که شب و روز تماشایش میکنیم؛ از پنجرهی ماشینی که میرانیمش یا مسافرش هستیم، از پنجرهی خانه یا دفتر کارمان، از بالای پل عابر. اما چرا ماشینهای تهران (و ایران) تقریباً همه سیاهوسفیدند؟ این برای شهری که هوایش یکی از آلودهترین و کثیفترین هواهای دنیاست، قدری عجیب مینماید. هم ماشین سیاه و هم سفید خیلی زود گرد و غبار و سیاهی ناشی از آلودگی را نشان میدهند. اینکه کارخانههای ما ماشین رنگی بسیار کم تولید نمیکنند آیا خواست کارخانههاست یا تقاضای مشتریان؟ به نظر میرسد باید خواست کارخانههای خودروسازی باشد. احتمالاً محدود کردن رنگ ماشین هزینهی نهایی کارخانه را پایین میآورد. اما خریداران ماشین هم نباید چندان مشکلی داشته باشند یا اهمیتی بدهند. به هر رو، خواست هرکه باشد، این همه ماشین سیاهوسفید و خاکستری چشمانداز شهر را یکنواخت و دلمرده میکند. در این میان تنها تاکسیهای زرد و سبز هستند که رنگی به شهر میدهند. و به نظرم خیلی قشنگتر از تاکسیهای نارنجی قدیم هستند.
ناگفته نماند که افزایش تعداد ماشینهای سیاه و سفید و طیف خاکستری یک روند عمومی در دنیاست. موسسهای به نام «آگزالتا» هر سال گزارشی دربارهی محبوبیت رنگهای خودرو بر اساس خودروهای فروخته شده منتشر میکند. در سال ۲۰۱۸ میلادی ۸۰ در صد ماشینهای فروخته شده در طیف سیاه، سفید، خاکستری و نقرهای بودهاند. تحلیل این گرایش البته کار دیگریست. اما به نظر میرسد در اینجا هم دنبالهروی از سلیقهی جهانی کار خود را میکند. در یک نگاه کلی شاهد دور شدن از سلیقهای هستیم که فضای رنگارنگ را میپسندد؛ انگار سیاهوسفید شیکتر و شهریتر است و این عکس گرایشی است که در پوشاک مشاهده میکنیم. مثلاً امروزه حتی بزرگترها هم کفشهای ورزشی رنگی میپوشند.
تنوع ماشینها البته بیشتر شده. زمانی تهران پر بود از پیکان. امروز پرایدهای سفید با آن برابری میکنند. البته به پای شهر انباشته از پیکان نمیرسند. به هر رو در کنار این پرایدهای سفید و فرسوده، ماشینهای دیگر هم هستند. و در میان این ماشینهای دیگر، بخصوص ماشینهای آخرین مدل و بسیار گرانقیمتی که در کنار پراید قراضهها از فاصلهی طبقاتی سخن میگویند. پراید سفید تقریباً ماشین «دیفالت» اسنپ است و ماشین رایج مسافرکشان شهری. و در برابرش ماشینهای شاسی بلند چندصد میلیون تومنی را داریم.
ماشینهای شاسی بلندی که در شهر جولان میدهند شایستهی توجه ویژهاند. ماشین شاسی بلند البته هیچ مناسبتی با رانندگی در شهر ندارد. شاسی بلند برای رانندگی در جادههای ناهموار خاکی مناسب است. اما گویا وقتی سوار ماشین شاسیبلندی یک جور از بالا به پیرامونت نگاه میکنی. من ماشین شاسیبلند که نراندهام، اما در ماشینهای معمولی، در برابر آنها احساس ناامنی میکنم. اینها عموماً ماشینهای مدل جدید و گرانتر هم هستند. برای من اینها همیشه مظهر جلوهفروشی و نمایش تمول بودهاند. روحیهای که به آن «شو آف» هم میگوییم. این روحیه در یکی دو دهه بعد از انقلاب ضعیف شده بود. شاید بگویید جای خود را به یک نوع ریا داده بود. به هر رو آدمها جرات نمیکردند یا میل نداشتند ثروت خود را به رخ بکشند. و گویی حالا شاهد احیای قدرتمند این روحیه هستیم. که البته در به نمایش گذاشتن ماشین شاسی بلند آخرین مدل خلاصه نمیشود. در میهمانیهای پرتجمل و گسترش مالها نیز شاهد آن هستیم.
در یک کلام، اندکی که به ماشینهای شهر میاندیشیم، بر خیلی چیزها گواهی میدهند. تغییرات سلیقه، روحیه و اقتصاد جامعه در چشماندازههای شهریمان خود را به رخ میکشد.
Be the first to reply